درس بزرگ تاریخ معاصر: از «اتحاد» نفرین شده، تا «افتراق» مقدس!
کوتاه زمانی از رویداد ۲۵ بهمن ۱۳۸۹ که گذشت، و خبر بازداشت خانگی موسوی و کروبی قطعی شد، رونقی به بازار راکد بخشی از اپوزسیون افتاد و ناگهان واژهی منفور «اتحاد»، مشمول اعادهی حیثیت ملی گردید و منزل بهمنزل، در گردهماییها و مجالس و محافل و منابر، رونماییهای شاهانهای بود، که دم به دم از آن به عمل میآمد. این گردش به سمت مخالف چنان حق به جانب صورت گرفت، که گویی از نخستین روزهای ظهور جنبش سبز تا چندی پس از آن، هیچ تلاشی از سوی این بشارتدهندگان جدید اتحاد، در جهت ایجاد تمایز و تفکیک در صفوف معترضان صورت نگرفته بود.
اگرچه موسوی به عنوان رهبر یا سخنگوی جنبش، با اصرار بر هدایت آن به سمت شبکههای اجتماعی و سازماندهی مسطح، خود را در کنار آن قرار داد تا سمت و سوی آن متناسب با قوای اجتماعی موجود شکل بگیرد، با اینحال، سایهی نوعی احتیاط و عدم اعتماد کامل، سنگینی خود را بر فضای کلی جنبش و رابطهی میان معترضان و رهبری نمادین آن پهن کرده بود. واهمههای با نام و نشانی که بازتاب تجربهی تلخ انقلاب ۵۷ بود، هرچند تا اندازهای زمان را به سود حکومت جلو کشید، اما این امید را به بار آورد که سختی و خسارات تجربهی سیساله، نیروهای تاثیرگذار سیاسی را آبدیده کرده است: ترس تاریخی، از اتحاد پیرامون وعدههای سر خرمن، و سپردن عنان اختیار به پیامبری خیرخواه و رهبری بی مزد و منت، «افتراق» جمعیت معترضان را دامن زد.
بستر این افتراق، خواستههای گوناگونی بود که در مواردی حتا، در تضاد با هم قرار داشتند؛ و بهانهی آن، نگرانی از تکرار نتیجهی حمایت عمومی مردم از آقای خمینی در سال ۵۷ بود. اگرچه موقعیت جنبش سبز قابل انطباق با رویدادهای منتهی به انقلاب ۵۷ نبود و بخش قابل توجهی از جمعیت معترضان را کسانی تشکیل میدادند که با حاکمیت تنها خُردهحسابی داشتند، نه حیال تسویه حساب. اما آگاهیهای سیاسی ناشی از تجریبات سیساله، مطالبات تازهتری را با خود به سطح جامعه آورده بود؛ و این شکافها جدیتر از آن بودند که مشمول سهلانگاری تاریخی مردم ایران گردد.
اتفاق فرخنده رخ داده بود. اتحاد تودهوار و بیشکل قوامی نیافت. راهپیماییهای موفق و به یاد ماندنی دوران اوج اعتراضات، محدود به روزهایی ماند که دستور کار، راهپیماییهای سکوت بود. اما نخستین بار که سکوت شکست و شعارها بالا گرفت، صفها نیز شکست. این اتفاق اگر در تابستان ۵۷ روی میداد، در ناچیزترین صورت خود، بستری میشد برای تقویت بنیان احزابی که بعد از سالها از لاک خود درآمده بودند، و در نتیجهی آن، همخوانی بیشتر شتاب رویدادها، با ظرفیتهای پدید آمدهی اجتماعی. چنانچه این«افتراق» مقدس، رفتهرفته آثار خود را بر مواضع و ادبیات بیانیههای رهبران نمادین جنبش سبز نیز گذاشت.
اما به نظر میرسد که کوشندگان سیاسی در تبعید، هنوز هم به راههای میانبُر دستیابی به قدرت میاندیشند. شاید اگر منابع عظیم نفت و گاز و فرصتهای اقتصادی پیرامون آن در کار نبود، این گروه از مخالفان به جای تکرار بینتیجهی تجربههای شکست خوردهای هم چون انقلاب ۵۷، از تبعیدیهای دوران مشروطیت می آموختند که در استانبول، قفقاز و برخی نقاط دیگر، گروهبهگروه، با شناخت دقیقی که از اوضاع اجتماعی و اقتصادی مردم داشتند، دست به کار بنیادگذاری نخستین حزبهای تاریخ جدید ایران شدند، و با انتشار مرامنامهها و جزوههای سیاسیحزبی، به تشریح و تبلیغ اهداف و برنامههای خود پرداخته و قلمرو اجتماعی خود را معین میکردند. سیاسیون یک قرن پیش ایران میدانستند که در غیاب احزاب به عنوان نهادهای واسطه، حکمیت صندوقهای انتخابات، یک تعارف ریاکارانه بیش نیست. از این رو حتا شاهزادگان واشرافزادگان قاجاری نیز که سهم ویژه در مجلس داشتند، به عضویت بزرگترین حزب محافظهکار آن دوران در آمدند.
«اتحاد»ی که اینروزها به عنوان یگانه راه نجات، از سوی بخشی از اپوزیسیون مطرح میشود و رضاپهلوی اهتمام به آنرا همچون رسالتی ناگزیر بر دوش خود عنوان میکند، تنها در چهارچوب موارد مشابه در افغانستان، عراق و لیبی قابل تعریف است. و از آنجا که موجودیت این سنخ از اتحادها، قائم به مواضع کشورهاییست که در خط مقدم پروژهی «مداخلات بشردوستانه» قرار دارند، و این مداخلات نیز تابعیست از هزار و یک عامل پیدا و پنهان، گفتوگو بر سر رابطهی انداموار این اتحاد احتمالی و عناصر تشکیل دهندهاش با جغرافیای سیاسی ایران، بیهوده به نظر میرسد.
به عبارت دیگر نمیتوان شخصیتها و یا احزاب احتمالی شرکت کننده در این اتئلاف را، مخاطب قرار داد و پرسید که: «به عنوان یک حزب سیاسی نظرتان دربارهی حکمیت صندوقهای رای در ۱۲ فروردین ۱۳۵۸ چیست؟» نمیتوان به آنها گفت: «به هرحال درست یا غلط، ولو با درصد قابل توجهی از تقلب، اکثریت مردم ایران به حذف نظام پادشاهی رای دادهاند، و شما به عنوان یک شخصیت حقوقی و نماینده یک حزب سیاسی، در صورت ائتلاف با مدعی بازگشت به نظام پیشین، به دلیل نادیدهانگاری حکمیت صندوقهای رای، (در عین پذیرش رسمیت آن از سوی سازمان ملل)، فاقد اهلیت لازم برای سپردن تعهد ِ تمکین به رای مردم در آینده هستید.»
احزاب فاقد دنبالهی اجتماعی و شخصیتهای سیاسی منفرد گمنام و کمنام، طمعههای خوبی برای امکانات نامتعارف رضاپهلوی هستند، این گروه در هر صورت خود به تنهایی راه به جایی نداشته و ندارند. اما احزاب سیاسی دارای پشتوانهی اجتماعی، اگر به جای گسترش فعالیتهای حزبی و تقویت بدنهی اجتماعی خود، بخواهند با تکیه بر این امکانات نامتعارف، دست به قمار دیگری زده و به امید حکمیت صندوقهای رای، چشم بر تجربههای پیشین ببندند، در واقع از یک سوراخ دوبار گزیده شدهاند. شک نیست که توازن قوای اجتماعی در ایران، هرگز به رضاپهلوی فرصت اعادهی قدرت را نخواهد داد، بنابراین او اگر بیاید، سوار بر بالهای عقاب خواهد آمد. و به اتکای همان امکانات نامتعارف، صندوقهای رای را به میان تودههای بیشکل مردم خواهد برد.
بازتاب: لیست تعدادی از لینک هایی که توسط سلطنت طلبان و طرفداران رضا پهلوی در سایت بالاترين فیلتر ، حذف یا مورد حمله واقع شده اند « Mehreganesabz's Blog
بازتاب: لیست تعدادی از لینک هایی که توسط سلطنت طلبان و طرفداران رضا پهلوی در سایت بالاترين فیلتر ، حذف یا مورد حمله واقع شده اند « Aleborzma's Blog