آخرین صدای اقبال «آذر»بایجان!

اقبال آذر خواننده معروف آذربایجان که سال‌ها بود در سنین کهولت و پیری بکلی فراموش شده و تقریبن خاطرات شورانگیز آوازها و نغمه‌های سرورآورش از یادها رفته بود، چند بار علارغم ضعف و ناتوانی جسمی در اداره بدیدنم آمد و نسبت به من و برنامه‌های انقلابی که در رادیو تبریز به‌موقع اجرا گذاشته بودم ابراز محبت مخصوص می‌کرد. اقبال‌السلطنه خواننده عهد سلطان احمدشاه بود و بارها در بارعاموی شرکت کرده و خواننده بود از این جهت تعلق خاطری به این سلطان جوان کم‌آزار داشت. در هنگام تسلط دموکرات‌های پیشه‌وری به آذربایجان یک‌بار با اصرار و ابرام بیش از حد پیشه‌وری بر روی صحنه ظاهر شد ولی به‌جای خواندن اشعار ترکی که مورد نظر دموکرات‌های چپ‌گرا بود، اشعار میهنی شورانگیزی را در حالی‌که بغضی گلویش را می‌فشرد و اشک غم و اندوه از دیده بر گونه‌هایش سرازیر بود، سر داد که ناگهان شور و ولوله در حاضران افکند و غریو ابراز احساسات‌شان در زیر سقف تالار طنین پرشکوهی افکند، تا جائیکه سردمداران دموکرات او را از روی صحنه بیرون کشیده با تهدید و سرزنش چند روزی دچار زحمت و محنت کردند. در آخرین دفعه‌ای که اقبال به دیدنم آمد به‌وی پیشنهاد کردم که به‌خاطر نسل جوان آذربایجان یک‌بار به رادیو بیاید و نغمه‌های فراموش شده‌اش را سردهد. به من گفت یک روز این کار را خواهم کرد، ابتدا معنی حرفش را نفهمیدم ولی بعدن دستگیرم شد که وی در انتظار سقوط شاه و روی کار آمدن سلسله قاجاریه است و روی کار آمدن دکتر مصدق را مقدمه این کار می‌دانست (!)

من تصمیم گرفتم که شب 14 مرداد، که اعلان مشروطیت بود در سالن بزرگ فردوسی تبریز مراسم باشکوهی به‌عنوان جشن مشروطیت برپاگردانم. مقدمات این کار را نیز از مدتی پیش فراهم کردم. یک نمایش‌نامه به‌عنوان «ستارخان و باقرخان» شخصن به‌نگارش درآوردم که توسط جمعی از هنرپیشه‌گان آماتور تبریز می‌بایست اجرا شود. ضمنن دسته کور ارامنه تبریز را وادار کردم تا به نشانه علاقه‌مندی خود به حکومت ملی، سرودهای وطنی اجرا نمایند. آن شب از اقبال آذر نیز خواهش کردم که با شرکت خود بر رونق محفل و جشن ما بیافزاید. وقتی مدعوین که تعدادشان به یک‌هزار نفر می‌رسید و در میان‌شان استاندار و روسا و فرماندهان لشگری و کشوری نیز بودند بر صندلی‌های خود قرار گرفتند، ابتدا دستور دادم سرود «ای ایران، ای ایران» را اجرا نمایند بعد نطق دکتر مصدق را که به مناسبت جشن مشروطیت ایراد شده بود از رادیو تهران رله کردم که این کار با استقبال پرشور حاضران روبه رو گردید.

به دنبال پخش مستقیم و زنده این نطق، خود به روی صحنه آمده درباره مبارزات و تلاش‌های آزادی‌خواهان به منظور نابود ساختن قول استبداد و برقرارکردن حکومت مردم نطق مفصلی ایراد نمودم. آن‌گاه اقبال آذر را خود به مقابل حاضران آورده و در میان ابراز احساسات شدید حاضران از ایشان خواهش کردم چند آواز و نغمه میهنی و سیاسی بخواند. اگرچه خواننده کهن‌سال به‌ هنگام خواندن به علت ضعف پیری یک‌بار از ادامه خواندن بازایستاد که در همان دقایق مردم برای وی ابراز احساسات فوق‌العاده‌ای کردند، ولی باری به‌هرجهت او به خواندن ادامه داد و آن‌چه نیرو و توان در جسم و جان داشت به‌کار گرفت تا کار خواننده‌گی‌اش دچار وقفه نشود. و این آخرین باری بود که مردم صدای خواننده قدیمی محبوب خود را می‌شنیدند. از آن پس اقبال به‌کلی خاموش شد و کودتای 28 مرداد او را به‌کلی مایوس و دلسرد و نومید گردانیدة به‌طوری‌که انزوا گزید تا آن‌گاه که به سرای جاوید شتافت و خرقه تهی کرد.

جشن شب عید مشروطیت تبریز و شرکت غیرمنتظره اقبال‌السلطان به زعم مردم تبریز و روشن‌فکران آن زمان، به عنوان یک شب افسانه‌ای و به‌یادماندنی در خاطره‌ها به‌یادگار ماند.

«این نوشته از خاطرات ناصرنجمی، روزنامه‌نگار و عضو حزب ایران برگزیده شده، که در دولت مصدق به سمت مسوول اداره‌ی رادیو تبریز، مامور به خدمت بود.»
در پایان به جبران آن اثر گران، بشنوید آوازی از اقبال آذر در دستگاه همایون، گوشه چکاوک

1 پاسخ به “آخرین صدای اقبال «آذر»بایجان!

بیان دیدگاه