خانم سیمین بهبهانی! حالا نوبت توست؛ بیا و این سرود را با ما بخوان!
نخست باید رفت به سراغ «کانون نویسندگان ایران». تنها نهاد مدنی دستنخورده در حکومت اسلامی موجود. کانون وکلا که به تمامی از دست رفته است. کاش وکیلان زندانیمان در اوین، پایهی کانون تازهای را بریزند، که در آیندهی نه چندان دور، بتواند به نام نهادی مرجع، گوشهای از خلاء رهبری مبارزات اجتماعی مردم را پُر کند. بنابراین باید دست به دامن کانون نویسندگان شد، تا چراغ اول فصل جدید مبارزات مدنی را روشن کند. و از میان کارگزاران این کانون معتبر، گریبان شاعرمادر ِ خوشپوش و خوشروی و خوشگوی زبان فارسی را میگیریم، تا به اعتبار شجاعتی که از خود سراغ داده است؛ پیشآهنگ پیوستن به تحریم کالاهای اساسی شود، تا پیشکنشی که همین چندروزه در چهارچوب «تحریم شیر و نان»، پچپچهای در گروهی از مردم انداخت و به جایی نرسید، به پشتیبانی او، ولولهای در میان نامداران مردمگرا بیندازد، و به این اعتبار در نوبت آینده، غلغلهای به پا شود.
سیمین بهبهانی که گذشته از حضور و نفوذش در کانون نویسندگان، (چه به طور رسمی و چه غیر رسمی)، یکی از چهرههای شاخص جنبش زنان نیز به شمار میرود؛ از میزان و شدت آسیبی که از رهگذر این نابهسامانی اقتصادی، گریبانگیر طبقهی متوسط جامعه، بهویژه زنان شده است، به خوبی آگاه است. و در عین حال نیک میداند که با درهم شکستن این طبقه و سلطهی بیچون و چرای حاکمیت، برحداقل ِ معیشت این گروه، رؤیای دستیابی به کمترین حقوق اساسی نیز، تا سالهایی دور، از خاطرمان خواهد گریخت.
کانون نویسندگان نیز، که به رغم فشارهای درونی و بیرونی ِ طاقتفرسایی که از دوران محمدرضاپهلوی تا کنون تحمل کرده و میکند، نه تسلیم سینهچاکان اردوگاه شرق سابق شد، و نه در برابر حکومتهای وقت سر فرو آورد، و نه خام و خراب فوق ِ لیبرالهای ناتوان و پُرگوی غربنشین حاضر شده، بهتر میداند که در اینجا، و در میان این مردم، قیمت یک روز زندگی بهتر، و یک وعده شکمسیری شریفانه، بهایی بیش از هزار و یک وعدهی سرخرمن دارد، که از سوی کسانی که از دور دستی بر آتش دارند و از برکت تحریمهای اقتصادی، روز به روز دلارهایشان چاق و چلهتر میشود، صادر میشود. و گذشته از این نیز میداند، برای دستیابی به این حداقل، راهی جز ارادهی عمومی برای تغییر مسالمت آمیز وجود ندارد.
حالا سیمین بهبهانی و کانون نویسندگان، اگر بخواهند میتواند پیش از آنکه میل به آزادی، جایش را به روزمرگی و اندوه روزهای سخت و طاقتفرسای دشواریهای اقتصادی بدهد؛ آنرا با نیاز نانمان پیوند داده، و همراهی خود را با این صورت از اعتراضهای مدنی، در غیاب رهبری متمرکز، اعلان عمومی کنند. چه باک اگر موجودیت کانون نویسندگان ایران، بر پایهی پاسداری از عرصهی دیگری بوده و هست؛ در این سرزمین سوخته گاه، بود ونبود آزادی، به قیمت لقمهای نان نیز، بسته بوده است.
سیمین بانوی عزیز! سالهای زیادیست که مردم، گوش به سرودههای تو سپردهاند و با تو میخوانند؛ بیا و اینبار تو با این سرود مردم همنوایی کن! سرمایهی اجتماعی تو و بسیاری دیگر، که با عزم تو به حرکت درخواهند آمد، میتواند پشتوانهی حرکت اجتماعی مردمی قرار گیرد، که سلطهی پادشاهان و فقیهان، به خود ناباورشان کرده است. در سال ۵۶، که کانون نویسندگان، مبارزات آشکار خود را با درخواست آزادی بیان و رفع سانسور آغاز کرد، صدایش تنها به گوش علاقهمندان محدود آثار ادبی و فکری آن سالها رسید، و آزادی هم نصیب کسی نشد. طبقهی متوسط آنروزها، غم نان نداشت، اما امروز دارد. شاید اینبار از «نان و شیر» که آغاز کنید، به آزادی هم برسیم! گذشته از آن، حضور کانون نویسندگان در این عرصه، در عین حال میتواند، دفاعی صنفی از دستهای خالی گروه عظیم نویسندگان، شاعران، روزنامهنگاران و وبلاگنویسانی باشد، که پیوسته در این سرزمین، «آه نداشته که با ناله سودا بکنند».
مهم اینجاست که مردم نمیدانند این نظام جاکش این کاره نیست یعنی کشورداری بلد نیست، مشتی
ملای لچک به سر که اداب کن شویی و توالت رفتن را درس میدادند حالا ریس و وکیل شدند .