مکگی معاون وزارت خارجه امریکا در دولت ترومن: سقوط مصدق، عامل انقلاب اسلامی!
مطلب زیر بخشی از یک جمعبندی است که دکتر مکگی از رویداد ملی شدن صنعت نفت، و نتایج آن در درازمدت به عمل آورده است. بدون تردید دکتر مکگی که خود در دوران مبارزات ملی شدن صنعت نفت، عهدهدار مسند معاونت وزارت خارجه امریکا بوده، قضیه را از زاویه منافع امریکا دیده است. با اینحال بخشهایی از این گزارش، پاسخ محکمی است به انگشتشمار کسانی که در سالهای اخیر در جهت منافع سیاسی خود، ضمن تردید و تشکیک در ضرورت ملی کردن نفت، به نفی موضوعیت کودتای ۲۸ مرداد نیز پرداختهاند. این گزارش که بخشی از آن از نظر میگذرد، از سوی غلامرضا نجاتی زیر عنوان «سه گزارش»، در سال ۱۳۶۹، ترجمه و منتشر شده است:
سی و پنج سال پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ چند تن از پژوهشگران و کارشناسان مسائل ایران و خاورمیانه، نتیجه بررسی و تحقیقات خود را دربارهی نهضت ضد استعماری ملت ایران برای ملی کردن صنعت نفت، عملکرد سیاسی و مایههای قوت و ضعف رهبری نهضت و نیز علل شکست و آثار و نتایج آن را در روابط آینده ایران و غرب، بالاخص ایالات متحده آمریکا، در کتابی تحت عنوان: مصدق، ناسیونالیسم ایران و نفت، تشریح کردهاند.
در این کتاب، دکتر جرج مکگی در مقالهای زیر عنوان «خاطرهای از دکتر مصدق» نظریات خود را با اشاره به ویژگیهای او، و نیز در باب مذاکراتش با نخستوزیر ایران در پاییز ۱۳۳۰ بیان کرده است. جمعبندی مکگی، پیرامون پیامدهای ناشی از براندازی دولت ملی دکتر مصدق و نتایج دردناک آن، بر منافع غرب و ایلات متحده آمریکا بدین شرح است:
«… این درست که سرسختی مصدق در ضد انگلیسی بودن، باعث شکست او شد، ولی آیا سرانجام این ماجرا را میتوان شکست دانست؟ عقیده من دربارهی شخصیت مصدق و اینکه چگونه مردی بود و آیا در مبارزه بزرگی که برای آزادی کشورش به عهده گرفت، پیروز شد یا شکست خورد بدین قرار است:
۱- تاثیرپذیری اصل و نسب مصدق، در زمینهی اقتصادی و سیاسی، او را محافظهکار بار آورده بود و با چنین خصلتی، معقول نبود نسبت به سوسیالیسم یا کمونیسم گرایش داشته باشد. به عقیده من، مصدق ایرانی وطنپرستی بود که هدف وی، در طول زندگیش، آزاد ساختن ایران از قید تسلط بیگانگان بود. بدون تردید، مصدق نسبت به شورویها، بسیار بدگمان بود، ولی منشاء مشکلات ایران را در وجود دولت بریتانیا و شرکت نفت، که اداره صنعت نفت ایران را در دست داشت، میدانست. وی بین شرکت نفت و دولت انگلیس، که مالکیت اکثریت سهام کمپانی را در اختیار داشت، و نیز سفارت بریتانیا و مقامات شرکت نفت در تهران، که در جهت حفظ و حمایت از منافع کمپانی با یکدیگر ارتباط نزدیک داشتند، فرقی قائل نبود.
۲- دکتر مصدق در سال ۱۹۵۱(۱۳۳۰ شمسی) حدود هفتاد سال داشت. در این سن، گاه غرایبی در روش انسان دیده میشود که میتوان آن را ناشی از کهولت سن و نوعی خطاپذیری و ناتوانی طبیعی دانست، ولی من با توجه به مشاهدات و مطالعات عینی خود، این نظریه را درباره او تایید نمیکنم. به اعتقاد من، چند عامل در تکوین رای و عقیده مصدق دخیل بوده است: نخست، به طوری که میدانیم، تعصب ضد بریتانیایی او بود، به نحوی که انگلیسیها را مسئول همهی مشکلات و مصائب ایران میدانست و آنها را سرزنش میکرد. عامل دیگر، به گمان من، کجفکریها و مانورهای زیرکانهی او برای دستیابی به مقاصدش، بازتابی بود از تجارب دوران زندگی وی، در مقابله با قدرتهای بزرگی که در ایران منافعی داشتند. این قدرتها محدود به بریتانیا و شوروی نبود، ایالات متحده آمریکا را نیز شامل میشد. احساس تهدید دائم علیه جان او، از سوی دشمنانش … در منش و کردار او تاثیر گذارده بود و این موضوع مصدق را وادار میکرد برای حفظ و حراست خود اعمالی انجام دهد. باتوجه به اینگونه قیود، به عقیده من، فرایند دماغی و واکنشهای او، منطقا عادی بود. وی با عنوان نخستوزیر ایران، تا به هنگام بازداشت و برکناریش، تا اوت ۱۹۵۳(مرداد ۱۳۳۲) حکومت کرد.
۳- در اینجا باید به بررسی علل شکست مصدق بپردازیم، زیرا نتوانست از فرصت و موقعیتی که با ملی کردن شرکت نفت انگلیس و ایران فراهم ساخته بود، استفاده کند. اگر بگوییم دولت بریتانیا، اساسا مخالف مذاکره و معامله با دکتر مصدق بر سر ملی شدن- که در حقوق بینالملل به عنوان یک حق قانونی شناخته شده است- بود، در این صورت هرگز شانس موفقیت نداشت. از سوی دیگر، باتوجه به فقدان تجربه در امور نفت که مشکل او را پیچیدهتر کرده بود، روشن نبود مصدق بتواند در مذاکرات با بریتانیا، به توافق مقبولی به سود ایران دست یابد. این نکته نیز روشن بود که هیچگونه امید موفقیتی در زمینه تولید، بازاریابی و فروش نفت ملی شده ایران را نداشت.
۴- تلاش و کوششهای دکتر مصدق در آزادسازی ایران از قید نفوذ و تسلط قدرتهای خارجی- منوط به این است که چه کسی این واژه را به کار برد- موفقیتآمیز بوده است. او شرکت نفت انگلیس را مجبور کرد از ایران خارج شود و با این اقدام، نفوذ بریتانیا را به نحو فوقالعادهای کاهش داد. مصدق مانع از آن شد که دولت خارجی دیگری خلا ناشی از اخراج انگلیسیها را پر کند. همچنین، هیچ قدرت خارجی دیگری، پس از افول قدرت بریتانیا، نتوانست نفوذی همانند نفوذ گذشته انگلیسیها را در ایران برقرار سازد، هرچند شاه (محمدرضا) که وابسته به ایالات متحده بود، در برابر ما مستقلانه عمل کرد، معهذا به رغم مخالفت ما، در وارد کردن فشار به اوپک OPEC برای چهار برابر کردن قیمت نفت، تردید به خرج نداد. وضع تازهای که مصدق ایجاد کرده بود، به سهولت مورد قبول قرار گرفت و شاه بهطور کامل از آن در جهت پیشبرد مقاصد خود استفاده کرد.
۵- بهای گزافی که ایران بابت زیان از دست دادن درآمد نفت بین سالهای ۱۹۵۳-۱۹۴۹ (۱۳۳۲-۱۳۳۰) متحمل شد، تا حدودی مربوط به اشتباهات و قصور ایران است. در عوض، با چهار برابر شدن بهای نفت در سال ۱۹۷۳ و ادامه افزایش قیمت در سالهای بعد بوسیلهی اوپک، درآمد ایران به حدی رسید که مردم ایران تصور آن را نمیکردند. اگر دول بریتانیا و شرکت نفت انگلیس و ایران طی سالهای ۵۳-۱۹۵۱ در جهت دستیابی به توافق، با فرمولی شبیه به تقسیم منافع پنجاه- پنجاه که من و آچسون در آن زمان آن را راه حل مناسبی میدانستیم، اقدام کرده بودند، وضع بهتری داشتند. در مذاکرات کنسرسیوم کمپانیهای نفت با ایران، که به یاری هربرت هاور انجام گرفت، دیگر مسئلهی تامین درآمدهای از دست رفته قبل از سال ۱۹۵۳ مطرح نبود.
هرچند قرارداد کنسرسیوم، از لحاظ مالی بر مبنای همان تقسیم منافع پنجاه – پنجاه بود، ولی شرکت نفت انگلیس و ایران مجبور شد پنجاه درصد از سهام خود را به ایالات متحده آمریکا و دیگر کمپانیهای نفت واگذار کند. بدینترتیب با نقصان یافتن سهام شرکت سابق، نیمی از درآمد حاصل در خلال سالهای ۱۹۵۳ تا ۱۹۷۸ را – که ایران مالکیت تمام و کمال نفت خود را در اختیار گرفت- از دست داد.
۶- برحسب ظاهر،از هنگام براندازی دولت مصدق در سال ۱۹۵۳، تا سقوط محمدرضاشاه، کنسرسیوم به مدت ۲۶ سال درآمد بیشتری کسب کرد، اما سوال این است که آیا این پیروزی به نفع ایران بود ویا در درازمدت به سود منافع غرب تمام شد؟
طی این دوره ۲۶ سال، مقادیر زیادی از درآمد نفت به هر عنوان، در اختیار دولت ایران قرار گرفت. در عین حال، اقدام بریتانیا و ایالات متحده آمریکا در براندازی نخستوزیر منتخب و قانونی ایران، از طریق توطئه و اعمال زور، و بازگردانیدن شاه به سلطنت به صورت یک واقعیت شناخته شده این عمل، نه تنها در سراسر جهان با سرو صدا و تبلیغات فراوان انتشار یافت، بلکه با شعف و شادی، بعنوان یک پیروزی بزرگ تلقی گردید. بدون تردید، سقوط مصدق در تکوین انقلاب سال ۱۳۵۷ و پیروزی آن سهم بسزائی داشت. احساس عمیق ضد غربی، را بر اساس تعالیم اسلامی در میان مردم ایران، برای دوره طولانی بسط و توسعه داد و پیوستگی دوباره ایران را به جهان غرب به مدت نامعلومی به تعویق انداخت.
نه ترومن، نه آچسون و نه من، هیچیک در اوایل دههی ۱۹۵۰ با سیاست براندازی مصدق، که آیزنهاور و دالس، در سال ۱۹۵۳ آن را به مورد اجرا در آوردند، موافق نبودیم، زیرا گذشته از مخاطرات سیاسی آن، که اکنون به روشنی آشکار گردید، چنین اقدامی، مغایر با اصول بینالمللی بود.
توسل به روش و اقدامات نامعقول سرکوبگرانه، در دوره حکومت آیزنهاور، که پرزیدنت کندی سعی در موقوف ساختن آن کرد، به حیثیت کشور ما در جهان، سخت آسیب وارد کرد. در نتیجه اعتماد دیگر ملتها، بخصوص ملل در حال توسعه را که پس از سپری شدن عصر استعمار، برای حفظ بقا و آزادی خود، در ستیزند، نسبت به ما، به میزان بسیار زیادی کاهش داد.
………………………………………………………………………………………………………………………………………………………………………………………………………………………………………..
یک درخواست از خوانندگان گرامی وبلاگ، لطفن به این پیام نوجه فرمایید: «اطلاع رسانی در مورد امکان سانسور شدن مطالب در بالاترین: خوانندگان و کاربران گرامی، از آنجائی که اخیرا برخی از لینکهای تحلیلی و ارسالی به سایت بالاترین فیلتر و سانسور می گردند اگر شما از وجود فیلتر در سایت بالاترین اطلاع ندارید و تمایل به دیدن همه لینکها دارید به محض ورود به هر صفحه جدید، دکمه فیلتر در بالای صفحه را با یک کلیک خاموش کنید. http://kamtarinnegah.wordpress.com/2012… -»