روزگار تیرهی هویدا، به نقل از پرویز راجی آخرین سفیر شاه در لندن
خاطرات پرویز راجی آخرین سفیر شاه در لندن
صبح روز یکشنبه 11 فوریه [22 بهمن] امیر عباس هویدا که در یکی از میهمانسراهای متعلق به ساواک در روستای «شیان» واقع در شرق تهران بسر میبرد، ناگهان مشاهده کرد که ماموران مراقبش او را ترک کرده و رفتهاند. این ماموران گرچه در حکم زندانبانان هویدا بودند، ولی در حقیقت جزء محافظین او محسوب میشدند. و حالا که دیگر کسی مراقبت از او را بعهده نداشت، اگر شورشیان حمله میکردند، هیچکس نبود تا از هویدا دفاع کند.
هویدا با مشاهده این وضع، تلفنی با «فرشته رضوی» طبیب مخصوصش تماس گرفت و اوضاع و احوال را برایش تشریح کرد. فرشته نیز پس از مشورت با چند تن از دوستان مورد اعتماد، به هویدا پیشنهاد کرد که در صورت امکان، از آن محل فرار کند. ولی هویدا پیشنهاد فرار را غیر عملی دانست. چون در آن موقعیت حساس، اهالی روستای «شیان» داشتند میهمانسرای اسرارآمیز روستایشان را ـ که همیشه درهای قفل شدهاش کنجکاوی آنها را برمیانگیخت ـ با انگشت به یکدیگر نشان میدادند، و فرار برقآسای ماموران این مهمانسرا نیز به هویدا مجال طرح نقشه فرار نداده بود. اگر هم هویدا بصورت عادی از میهمانسرا خارج میشد، قیافهاش آنقدر برای مردم آشنا بود که بسرعت همه او را می شناختند و همین مساله سبب شد هویدا تصمیم بگیرد فعلا در همانجائی که هست بماند تا راهی برای نجاتش پیدا شود.
فرشته رضوی پس از مدتی تلفنی با «داریوش فروهر» (از سران جبهه ملی) که با دفتر خمینی ارتباط داشت، تماس گرفت و هنوز ساعتی از گفتگوی او با فروهر نگذشته بود که چند تن از گاردهای انقلابی به اتفاق دو نفر ملا به منزل فرشته رسیدند و همراه او به طرف روستای شیان حرکت کردند.
مسیر آنها از کنار مرکز گارد شاهنشاهی در سلطنتآباد میگذشت، که این محل ساعتی بعد مورد حمله قرار گرفت و غارت شد. و پس از آنهم به فاصله هر چند متر گروهی جلوی اتومبیلشان را میگرفتند، و فقط موقعی اجازه عبور میدادند که ملاهای درون اتومبیل خود را معرفی و به ماموریتشان اشاره میکردند.
امیرعباس هویدا توسط این گروه ابتدا به محل جبهه ملی برده شد، و بعد در ساعات آخر روز از آنجا او را به مدرسه علوی در جنوب تهران ـ که محل استقرار خمینی بود ـ انتقال دادند. در این موقع حتما هویدا بخوبی احساس میکرد که ورودش به مدرسه علوی آغازی است برای یک پایان.
روز 15 مارس 1979 [24 اسفند57] در خبرها شنیدم که محاکمه هویدا در زندان قصر آغاز شده است و فهرست اتهامات او، موارد گوناگونی را از جاسوسی برای غرب گرفته تا محاربه با خدا و پیغمبر شامل میشود. عکسهایی نیز از هویدا در جراید چاپ شد که در آنها هویدا یک کت چرمی سیاه به تن داشت و نام او روی مقوای بزرگی که بر گردنش آویخته بود، دیده میشد.
ولی پس از آن، احتمالا به دلیل فشارهای بینالمللی مثل استمداد چهار نخستوزیر سابق انگلیس از مهدی بازرگان برای نجات جان هویدا و نیز کوششهای شایان تحسین «جرج جلیکو» ( رئیس سابق مجلس اعیان انگلیس) محاکمه هویدا معوق ماند تا آنگاه که بار دیگر محاکمه او بصورتی محرمانه در روز 6 آوریل [17 فروردین 58] از سرگرفته شد و فردای آنروز نیز خبر اعدام هویدا درهمه جا انتشار یافت. و این در حالی بود که با اطمینان میشود گفت: دفاعیات هویدا در این محاکمه حتی اگر بسیار قانع کننده و قابل پذیرش هم می بود هرگز نمیتوانست هیچ اثری در نتیجه محاکمهاش داشته باشد. چنانکه بعدا وقتی جریان محاکمه وی در روزنامههای ایرانی انتشار یافت، این گفته هویدا جلب نظر میکرد که گفته بود: هرگز دستش به خون و پول آلوده نشده است.
در محاکمه هویدا، قاضی دادگاه «آیت الله خلخالی» بود. و اعدام او نیز با شلیک دو گلوله به گردن و شانهاش توسط آیتالله دیگری به نام « هادی غفاری» صورت گرفت. که وی در زمان نگارش این کتاب جزء نمایندگان مجلس اسلامی محسوب میشود.
همان روزی که هویدا تسلیم شد، گروهی از انقلابیون مسلح به پادگان جمشیدیه ـ که چند تن از وزراء و مقامات رژیم شاه در آنجا به حال بازداشت بسر میبردند ـ حمله ور شدند.
فرمانده این پادگان قبلا همه سربازان را مرخص کرده و 200 بازداشتی مقیم آنجا را نیز آزاد گذاشته بود. ولی چند سرباز گارد شاهنشاهی و عدهای مامور ساواک که حفاظت از پادگان را کماکان ادامه می دادند، در مقابل حمله انقلابیون نیز تصمیم به دفاع گرفتند.
در جریان تیراندازی بین طرفین و اوضاع درهم و آشفتهای که متعاقب این زد و خورد در پادگان بوجود آمد، عدهای از بازداشتیها، منجمله: مجیدی (رئیس سابق سازمان برنامه)، مهدوی (وزیر سابق بازرگانی)، همایون (وزیر سابق اطلاعات) و نهاوندی (رئیس دفتر سابق شهبانو) موفق به فرار شدند، و بعد از ماهها اختفاء نیز توانستند خود را به خارج کشور برسانند. ولی ارتشبد نصیری ( رئیس سابق ساواک) که مثل آنها خوش شانس نبود، توسط شورشیان دستگیر شد و به شدت کتک خورد. وی بعدا همراه خسرو داد و فرماندهان نظامی تهران و اصفهان (رحیمی و ناجی) ـ که در نقاط دیگر دستگیر شده بودند ـ روز 17 فوریه [ 28 بهمن] روی پشت بام مدرسه علوی جلوی رگبار قرار گرفتند.
منبع: کتاب خدمتگذار تختطاووس
Something tells me in 30 years we are going to be reading the same story about khamenei and his goons. Cycle of life in Iranian politics i guess
هویدا پاک بود
به عقیده من تاریخ وقایع 12 تا 30 بهمن 57 باید با دقت توسط آزادیخواهان و نسل جوان مطالعه شود چون اگر قرار باشد جمهوری اسلامی سقوط کند، شاهد وضعیت مشابهی خواهیم بود. در مورد اعدام و کشتار هم بر همگان واضح است که انقلاب و هرج و مرج، تر و خشک را با هم می سوزاند. عده زیادی از انقلابیون کینه های شدید به دل دارند که مهارش بسیار مشکل و شاید هم غیر ممکن باشد. به عنوان نمونه مردم نخواهند گذاشت که بسیاری از مسئولان دستگیر شده نظام اسلامی مدت زیادی زنده بمانند. از تصویه حسابهای شخصی و غارت و چپاول هم نباید غافل ماند. اینها اتفاقاتی است که در دو ماه اول یک انقلاب می افتد. مهم این است که رهبران انقلاب امانتدار باشندوخودمردم هم هشیار باشند که استبداد دیگری از آستین انقلاب آینده خارج نشود.
روحشان شاد یادشان گرامی
این را اسناد و مدارک تاریخی به اثبات میرسانند که ایران در دوران معاصر هیچ حرکتی به جلو از نظر استقلال و دموکراسی نداشته جز جنبش مشروطیت که واقعا ایران را منقلب کرد ولی سران ان جنبش نیزبدست عوامل خارجی بزندان رفته و کشته شدند. ولذا مردم ایران اگر چه در حال حاضر صبور هستند از سقوط پهلوی درسها گرفتند که قدرتهای بزرگ چگونه در ایران حکومتی را میبرند و حکومتی را می اورند. و استقلال هم وقتی معنی می یابد که هر گاه غرب ما را تحریم کرد نرخها دو برابر نشود و کمر طبقات پایین و متوسط مملکت را نشکند. معنی استقلال نداشتن رابطه با کشورهای بزرگ و کوچک نیست و معنی استقلال داشتن سلاح هسته ای هم نیست معنی استقلال ان است که فاصله طبقاتی کم شود و دموکراسی در کشور تعیین کننده راه اینده باشد .
با نوشتهای نویسنده 15 ژانویه موافق هستم. ان چه مسلم است غربیها وقتی از حکومتی برای سرکوب حکومتی حمایت مینمایند بایستی گفته شود خود حکومتها هم مسئول فروپاشی خودشان بدلیل بد عمل نمودن رفتاری خود بوده و احتمالا در اینده هم خواهند بود. مثالا اگر در مدیریت قبل ان فشارهای سیاسی بی مورد وجود نمیداشت جامعه شناسها و روانشناسان بجای تقویت و حمایتهای مذهبی از دمکراسی از احزاب چند گانه و ملی و از رحانیون متفکر برای شرکت در امر سیاست بجز دخالت دین در زندگانی مردم استفاده مینمودند و درامدهای کشور را براستی و با عدالت بین استانها بخشها روستاها به مصرف عادلانه توسط مدیریتی درستکار مصرف مینمودند مطمنا غربیها و یا شرقیها نمیتوانستند ان نمایند که نمودند باضافه اینکه ان صحبتهای ایراد گیر از روشهای اقتصادی و زندگانی غربیها و فقر فروشیهای بیمورد وجود نمیداشت باز مطمنا ان 57 خاصه ایجاد نمیگردید . بهر صورت ان تاریخ سپری شده و حالا هم وضعیت بهتر از ان دوره نیست با یک تفاوت که درامد کشور بهتر بین مردم مصرف میشود و لذا تا زمانیکه این درامد وجود دارد تغیراتی خاصه رخ نخواهد داد چرا که اجازه ان ازادی راپیمایی دیکته شده را هم به کسی نمیدهند تا غائله57 تکرار شود مگر انکه امکانات مالی به اخر دیگ برسد و مردم از فرط فقیر شدن بی نهایت و قعطی عمومی شورش نمایند که بسیار با خشونت همراه خواهد بود. خدا کند این مدیریت با درایت تدریجا ازادیهای مردم را برسمیت بشناسد با جهان متمدن دوستی عمیق بر قرار نماید و بتدریج مدیریتهای دمکراتیک جایگزین بهتری برای اداره کشور و بهبود امور اقتصادی اجتماعی فرهنگی و سیاسی بر اساس قوانین مدنی مدون و قوانین حقوق بشر شناخته شده بشوند.