شاهزاده خانم ایرانی در پاریس؛ پشت پایی به سنت و تاریخ!
در یک کتاب کهنهی فرانسوی با عنوان «زن آزاد شده»، که در سال۱۹۲۷ میلادی در پاریس به چاپ رسیده است؛ فرناند دیووآر ویراستار کتاب، پانزده زن فرانسوی و خارجی را در برابر پرسشهای دقیق خود قرار داده است. یکی از پاسخدهندگان به اظهار ویراستار کتاب، شاهزاده خانمی ایرانیست، که از قیدهای اجتماعی و خانوادگی گریخته و خود را به پاریس رسانده است. پاسخهای دقیق و تاملبرانگیز این شاهزاده خانم ایرانی، که از سوی ویراستار کتاب به نام «نوشآفرین» خوانده شده است، بعد از نزدیک به یک قرن، هنوز هم میتواند دغدغهی بسیاری از زنان ما باشد. نه تنها امروز، که در همهی این سالها، حتا سالهای حکومت پیشین، که آزادیهای اجتماعی برای زنان، محدود به مناطق معینی از شهرهای بزرگ کشور بود. نوشآفرین، ظاهرن زنیست عصیانگر، که در مدارس دخترانهی بعد از مشروطیت درس خوانده، و خودآگاهیش اورا در برابر این واقعیت هولناک «تاریخ مذکر» ایران قرار داده است که: «اولین زنهای تحصیلکرده ولی آزاد نشده خیلی بدبخت هستند.» و او تاب این نیاورده و ترک دیار کرده، و دردناکانه اضافه میکند: «من حقیقتن به زن آزاد شدهی فرانسوی غبطه میخورم، زیرا مجبور نیست خانوادهی آینده و کشور خود را در یک کفه، و آزادی را در کفهی دیگر بگذارد.»
چند روز پیش جلوی پل کنکورد ایستاده بودم و جرئت نمیکردم از خیابان بگذرم. اتومبیلها یکبند از کنارم میگذشتند و من، به محض اینکه چند قدم به جلو برمیداشتم، مجبور به بازگشت میشدم و باز به پیادهرو پناه میبردم. در این حالت سرگشتگی و تردید پاسبانی مرا دید:
«خانم کوچولو خیلی ترسیده»، سپس اشاره کرد به او نزدیک شوم. چون همچنان میترسیدم به طرفم آمد و با حمایت او توانستم از خیابان عبور کنم.
«مثل اینکه عادت ندارید تنها از خانه بیرون بیائید. خارجی هستید؟ اهل چه کشوری هستید؟»
من پاسخ دادم: «کشورم در مشرقزمین است.»
«ظاهرا در کشور شما اتومبیل زیاد نیست شاید در کشور خودتان برای رد شدن از بولوارها دل و جرئت بیشتری داشتهاید.»
چون میترسیدم حرفم را باور نکند نمیتوانستم برایش توضیح دهم که در کشورم همیشه باحجاب بوده و هرگز تنها از خانه بیرون نرفتهام.
پاسبان در حال دور شدن گفت:
«اینقدر نترسید، میبینید که به آن طرف خیابان رسیدن کار مشکلی نیست، پیرزنی را که نزدیک ما از خیابان میگذرد نگاه کنید. همهی خانمهای پاریسی همینطورند؛ آدم خیلی زود به عبور و مرور پاریس خو میکند. بروید، بعد از این نترسید خانم کوچولو.»
ولی علیرغم نصایح این مرد من هنوز هم میترسم و وقتی مرا زن آزادشدهای میخوانند و عقیدهام را دربارهی این زنان میپرسند، در حالیکه از خودم بدم میآید لبخند میزنم و از خودم میپرسم که اگر میدانستند که من به تنهایی نمیتوانم از خیابان عبور کنم چنین سوالی از من میکردند؟ مسلمن نه، هرچند که کویرها و کوهستانها و دریاها را پشتسر گذاشته و ۸۰۰۰ کیلومتر راه آمدهام باز هم حس میکنم که سرگشتهترین زن ساکن پاریس هستم.
باوجود این زنی آزاد شدهام، زیرا با زندگی گذشته خود خداحافظی کردهام. ولی در بندترین زن پاریسی نمیتواند زندگی گذشتهی من و تمدن و رسومی را که من در آن بزرگ شده بودم مجسم کند و من تردید دارم عقیدهی زنی که در سرزمین خود عصیانگر به حساب میآمد ولی در غرب اهمیتی ندارد برای زن پاریسی جالب باشد.
از من میپرسید آیا آزاد شدن زن احتمال خوشبختی او را زیاد میکند؟
من زنی هستم که تازه آزاد شدهام و از اینرو هنوز متوجه این امر نشدهام. در ایران زنان مثل برده زندگی میکردند، مثل حیوانات اهلی در آغل نگهداری میشدند. تنبیه میشدند. باوجود این اغلب این زنها خوشبخت بودند زیرا نوع دیگری از زندگی را نمیشناختند. خیلی رک و راست به شما جواب میدهم که در همهی کشورهای مسلمان اولین زنهای تحصیل کرده ولی آزاد نشده خیلی بدبخت خواهند بود چنانکه من بودم. اینگونه زنها آینده سازند ولی قادر نیستند برای خودشان کاری کنند. زیرا در ابتدای کار تعدادشان زیاد نیست ولی مجبورند با بسیاری از سنتها مبارزه کنند. این زنها اگر بخواهند آزاد زندگی کنند چارهای جز خارج شدن از کشور خود نخواهد داشت. من اینکار را کردهام و اگر همهی زنها اینکار را میکردند شاید مردها بهدنبال ما میآمدند و با وعدههای زیبا و دلفریب، وعدههای واهی، ما را باز میخواندند. ما گول میخوردیم زیرا زن هستیم و زندگی گذشته دوباره شروع میشد. من در اینجا فقط یک چیز را میتوانم به شما بگویم:
در کشوری که زنها هنوز آزاد نشدهاند اولین زنی که بخواهد خود را از بند آزاد کند، حتی اگر توقع زیادی نداشته باشد (مثلا اگر بخواهد تنها زن شرعی شوهرش باشد) چنین زنی را مردم دیوانه و انقلابی خواهند دانست. من حقیقتا به خوشبختی زن آزاد شدهی فرانسوی غبطه میخورم زیرا مجبور نیست خانوادهی آینده و کشور خود را در یک کفه، و آزادی را در کفه دیگر ترازو بگذارد.
آیا زن آزاد شده احساسات تازهای دارد؟
پاسخ من مسلما مثبت است و آزادیم مرا وادار میکند برای مسائل متعدد و کاملا جدیدی که به آنها برمیخورم راه حلی بیابم. من اعتراف میکنم از این آزادی که بهطور ناگهانی بهدست آوردهام بهطور وحشتناکی مضطربم بهطوریکه شبانه دزدیده شدن با اتومبیل یا سرگردانی در کوهستانهای پرت، سی و پنج کیلومتر پیادهروی یا جعل پاسپورت، از اتوبوس سوار شدن در پاریس یا پست کردن یک کارت پستال به نظرم سادهتر میآیند.
در زندگی گذشتهام که همه چیز دقیقن تنظیم شده بود لحظات اضطراب داشتهام، ولی هرگز با لحظات تشویش دست به گریبان نبودهام. ولی حالا در یک محیط کاملا تازه که آشنائی با آن ندارم باید زندگی و آیندهام را سازمان دهم. من کمکم دارم معنی کلمهی «مسئولیت» و متاسفانه کلمهی «صرفهجوئی» را میفهمم.
آیا مرد مرا رقیب خود میداند؟
در این مورد هیچ نمیدانم، ولی اگر مردان اینطور فکر کنند کاملا اشتباه کردهاند. بعلاوه از من خلافی سرنزده که مردان را از یک رقابت نادرست بترساند. من از محیط خود بیرون آمدهام. گرچه هیچ مردی اعتراف به چنین امری نخواهد کرد ولی اینرا میدانم که وقتی به مردان ایرانی مقیم پاریس میگویم که با آنها برابرم ناراحت میشوند، و به چشم رقیب به من مینگرند.
آیا نحوهی قضاوت زن آزاد شده با زنهای گذشته فرق کرده؟
من نمیتوانم به این سوال جز در مورد هموطنانم پاسخ دهم و آنهم مربوط به زنهای گذشته نیست بلکه راجع به زنهای امروز است که من متاسفانه خود را خیلی با آنها متفاوت میبینم. چند زنی که میدانند برای معالجهی یک بیمار، کشیدن شکل یک کله بر روی پوست تخممرغ آبپز به منظور دفع چشمزخم کافی نیست، و عقیده ندارند که چون صورتشان را مرد دیگری به جز شوهرشان دیده، با سر به جهنم خواهند رفت، قضاوتشان هم با دیگران بهکلی متفاوت خواهد بود.
من زبان فرانسه را فراگرفتهام و کتابهایی به زبان فرانسوی خواندهام، و آنچه را که در این کتابها آمده بیشتر از سنتهای حرمسرائی که در آن بودم باور کردهام، و پایهی قضاوتم نیز بر اطلاعات و راهنمائیهای این کتابها گذاشته شده است. این قضاوت شاید هنوز از روی عقل سلیم نباشد؛ واقعیتهای زندگی بیشتر تصوراتی را که از این کتابها گرفتهام روشن خواهند کرد. ولی از هماکنون تا انجا که میبینم و میشنوم، هرچند مثل فرانسویها فکر نمیکنم، ولی عقیدهام با زنهای تهران بسیار متفاوت است.
باز هم تکرار میکنم که در مقایسه با سایر زنهای ایرانی من یک زن کاملا آزاد شدهام ولی در اینجا یک تازهکار و کارآموزم. عقاید زنی که نمیداند در زندگی جدیدش خیلی «قدیمی و عامی» قلمداد میشود و یا بسیار «متجدد» بهحساب خواهد آمد، در بررسی شما وزنهای نخواهند بود. من هنوز در این آزادی بهدست آمده غرق هستم تا بتوانم احساس و فکرم را به روشنی و وضوح در آن ببینم و ارزیابی کنم.
پاسبانی که قبلا از او سخن رفت به من گفت:«ظاهرا در کشور شما اتومبیل زیاد نیست» او میتوانست همچنین بگوید: «فکر کردن به این همه مسئله در حد یک زن نیست!».
La Femme Emancipee, F. Divoire, Edition Montaigne 1927