پشت به قبله؛ زیارتگاه عشق!
کاش همین امروز، همین لحظه؛ نزدیک روستای گوله بورت بودم، و از آنجا خودم را به قبرستان مجاورش میرساندمو پشت به قبله، یقهی بالاپوشم به دور گردن میگرفتم و با چشمهای بسته به سمت تپهی روبه رو گوش میایستادم و به نغمههای ساری عاشیق می اندیشدیم. و به پنچههای لرزانش، به هنگامی که یاخشی، معشوق جوانمرگش و محبوبش را به خاک میسپردند، و به گوهر بدوی تخیلش، که جز به مرگ راهی برای وصال خود نیافت. وقتی که که بایاتیش را سرود و سرداد که:
عاشیق تر سینه قویون / یویون، تر سینه قویون / یاخشی نین قیبلهسینه / منی ترسینه قویون
عاشق را خلاف جهت خاک کنید / بشویید و خلاف جهت خاک کنید / روبه قبلهی «یاخشی» / مرا خلاف جهت خاک کنید.
صمد بهرنگی نوشته است که مزار ساری عاشیق را سنگ قبری پوشانده است که تنها نقش یک ساز بر آن دیده میشود. و این مزار پشت به قبله و روبه تپهی یاخشی و گنبد قدیمی کنارش، از سالهای دور زیارتگاه مردم بوده است. او مینویسد که مردم، گنبد را هم به نام گنبد عشق میخوانند. و گمان برده میشود که بعد از مرگ عاشیق آن را به نام او ساخته باشند. ساری عاشیق، که در میان مردم حق عاشیقی هم خوانده میشود، از مردم روستای خود خواسته بود، به هنگام مرگ او را نه به سوی قبله، به سوی مزار یاخشی بر فراز تپهی روبه رو، در ساحل شرقی رودخانهی هرهکی خاک کنند.
ساری عاشیق در بایاتیهای خود حسرت، جدایی و رنج و اضطراب خود را با تلخیهای زندگی، فقر، و ستم حاکمان، و مسائل سیاسی واجتماعی دوران خود درمیآمیزد. بهرنگی افزوده که او در بایاتیهای خود معشوقهاش را مکه و مدینه می نامیده و او را از پریها و فرشتهگان برتر میشمرده.
چند نمونه از بایاتیها را با ترجمهی صمد بهرنگی میخوانیم:
عاشیق باشینا باغلار / زولفون باشینا باغلار / بولبول ئولدو گول ئولدو / قالدی باشینا باغلار
عاشق به سر میبندد / زلفش را به سر میبندد / بلبل مرد، گل مرد / باغها بی سروسامان ماند.
من عاشیق کهس آرایی / رقیبدن کهس آرایی / جامالین بیر ذرهسی / آلماس تک کسر آیی
من عاشق. میانه را به هم بزن / میانهات را با رقیب به هم بزن / یک ذره از جمال تو / مثل الماس ماه را میبرد
من عاشیق مارال آزدی / اووچو چوخ مارال آزدی / غمچکمه، عزیز یاریم / ئولمهرم یارام آزدی
من عاشق. آهو کم است / صیاد زیاد و آهو کم است / عزیز دلم، غم مخور / نمیمیرم، زخمم کم است.
عاشیقام بئله باغلار / باغچالار بئله باغلار / بولبول ئوتمز، گول بیتمز / سارالسین بئله باغلار
عاشقم. باغهایی این چنین / باغچه ها و باغهایی اینچنین / بلبل نمی خواند، گل نمیروید / پژمرده شوی، باغهایی اینچنین.
من عاشیقام قانلی گول / قانلی سئویل، قانلی گول / یئمیش بولبول باغرینی / چیخمیش آغزی قانلی گول
من عاشقم، پرشور بخند / پرشور دوستت بدارند، پرشور بخند / گل، جگر بلبل را خورده / و با دهان خونآلود بیرون آمده است.