کاروان – بنان، محجوبی، معروفی و رهی معیری

خاطره‌ای کوتاه به نقل از شهرخ پیرنیا، فرزند داوود پیرنیا در تولد اثر ماندگار «کاروان»

«رسم چنین بود که وقتى نام‌آوران، به‌ویژه هنرمندان و ادیبان معروف که به خانة ما مى‌آمدند، یکى از ما برادران عهده‌دار پذیرایى مى‌شد و مستخدمان به کارهاى دیگرى‌ مى‌پرداختند. در یک بعدازظهر، مرحوم پدرم در زیرزمین نشسته و سرگرم مطالعه بودند. به محض دیدن من، فرمودند «برو براى مهمانانى که در سرسرا هستند چاى ببر». انجام‌ این‌گونه خدمت‌ها مرا ذوق‌زده مى‌کرد. فرمان را اجرا کردم و وقتى وارد سرسراى منزل‌ شدم، شادروان مرتضى‌خان را پشت پیانو نشسته و زنده‌یاد رهى معیرى را کنار او دیدم‌ که به پیانو تکیه داده و به هنرنمایى دوستش چشم و گوش فراداده است. عرض ادب‌ خاموشى کردم و پس از گذاشتن سینى چاى بر روى میز، از سرسرا خارج شدم؛ اما خودم را پشت در پنهان کردم تا به نواى پیانوى استاد گوش دهم. چند لحظه بعد، شاهد زایش ترانه‌اى دلنشین شدم که به زودى جاى خود را باز کرد: رهى مى‌خواند «تنها ماندم، تنها رفتى…» و محجوبى با پیانو جواب مى‌داد. بدین گونه آهنگ و ترانة «کاروان» ساخته‌ شد و بنان با استادى تمام آن را اجرا کرد. البته خانم مرضیه هم بعدها این آواز را خواند که هارمونى آن کمى تندتر است؛ ولى آن کجا و این کجا!»

منبع: مجله بخارا – یادی از خانۀ مشیرالدوله و خاطراتی از پدرم داود پیرنیا/شهرخ پیرنیا

بیان دیدگاه