پردهبرداری زیرکانهی دکتر مصدق، از نقش محمدرضاشاه در ملی کردن نفت!
این درست است که بسیاری از ما مردم ایران، و حتا بسیاری از مادران و پدران ما، و مادران و پدران آنها نیز، به مرض سادهلوحی تاریخی گرفتار بودهایم. اینهم درست که در یک قرن گذشته، به لطف و کَرَم حکومتهای وقت، حجم «جعلیات»ی که به نام «تاریخ پرافتخار» به خوردمان داده شده، به قدری بوده، که مدتهاست از تمیز دوغ از دوشاب عاجز ماندهایم. اینهم درست که صنعت سینماتوگراف و مهندسی افکارعمومی، وقتی اراده کند تا ما مردم بیخبر از گذشتهی خود را در سایهی توجهات به خود قرار دهد، می تواند به جایی بکشاندمان، که حتا در سوگ اسداله لاجوردی نامی هم شیون کرده و گریبان چاک دهیم. اما دروغ آشکار، آنهم در روز روشن، حکمش انفصال دائم است.
با یک نگاه سطحی به کتابها، نوشتهها، مصاحبهها و سخنرانیهایی که از شاه سابق مانده است، هر تازهمکتبی هم به این نتیجه میرسد، که دروغ سکهی رایج دربار پهلوی بوده است. اما معلوم نیست که چرا همسر دیکتاتور پیشین ایران، که به اعتبار تقسیم وظایف درباری، روزگاری خود را اهل فرهنگ و هنر نیز به شمار می آورده، به جای روشنگری در زوایای تاریک و مبهمی که از چشم محققان دور مانده است، بعد از اینهمه سال به تکرار دروغهای رسوای شوهر مرحومش میپردازد.
البته خانوادهی پهلوی بختشان یار بوده است. چرا که جنگ قدرت میان سران حکومت انقلابی و مرگ زودهنگام محمدرضاشاه، سبب شد که جریان پیگیریهای حقوقی وکیلان ایران برای بازگرداندن ثروتهای خارج شده مسکوت مانده و کسی هم نداند که بر سر آن مدارک چه رفت. از سوی دیگر نیز، قتل عام سران رژیم گذشته در دادگاههای قرونوسطایی حکومت جدید، مانع از آن شد تا در جریان یک محاکمه عادلانه، زبانها گشوده و اسرار از پرده برون افتد. اگر هویدا، آزمون، نصیری، ریاضی … و بسیاری دیگر از رجال و سران ارتش، به صورت قانونی و علنی محاکمه میشدند، و اسرار به گور نمیبردند، آنقدر بود که همسر دیکتاتور سابق، به خود اجازه ندهد که سوار بر موج گسست آگاهی در میان نسل جدید ایرانیان، هر نادرستی را درست وهر راستی را ناراست جلوه ندهد.
یکی از ادعاهای همسر دیکتاتور سابق، در مورد ملی کردن نفت و حمایت شاه از آن است، معلوم نیست که منبع و منشاء این اظهارات کدام است. اگر اساس این نظر، اظهارات خود شاه باشد، که محل اعتبار نیست، شاه سالها به ضرب تبلیغات تلاش میکرد تا با کوچکشماری مصدق و جعل مطلب، اندکی از اعتبار او را به ویژه در مورد ملی کردن صنعت نفت، به حساب خود واریز کند، (که البته هرگز نتوانست از سایهی سنگین مصدق بگربزد و با این داغ از دنیا رفت). اگر هم این نظریات نتیجهی مطالعات خود ایشان است، که معلوم نیست مستند این اظهارنظر کجاست، که ناقض هزاران برگ مقاله و سند و کتاب و گزارش علنی و مخفی در بارهی ملی شدن نفت و کودتای ۲۸ مرداد و مفاد قرارداد کنسرسیوم است. همان قراردادی که همسر متوفای ایشان، در دورهی دولت کودتا، بیصبرانه انتظار تنظیم و امضای آنرا میکشید، تا با فراهم شدن رضایت اربابان و کمپانیهای نفتی و پرداخت خسارت (دقت فرمایند، پرداخت خسارت!!) به شرکت نفت ایران و انگلیس، اسباب تداوم سلطنتشان فراهم شود.
کاش ثریا اسقندیاری همسر دوم دیکتاتور سابق ایران در قید حیات بود. او که در زمان ملی شدن صنعت نفت و در فرار شاه سابق در دوران مصدق، و بعد از کودتای ۲۸ مرداد و پس از بازگشت از رُم همراه او بوده است، صلاحیت بیشتری برای اظهار نظر در مورد حمایت شاه از مصدق، در جریان ملی کردن صنعت نفت داشت.
بنابراین، آنچه همسر دیکتاتور سابق ادعا کرده، تنها میتواند به استناد مندرجات کتابی باشد به نام «ماموریت برای وطنم»، که هدف شاه از دستور نگارش آن، فرار از کابوس سلطهی معنوی شخصیت و اعتبار مصدق بود. اما مطالب این کتاب چنان سخیف و عاری از حقیقت است، که حتا خودباختهترین عناصر وابسته به دربار، هرگز به مفاد آن استناد نکردند. مصدق خود در یادداشتهایش، به هوشمندی و طنازی، در پاسخ به یکی از ادعاهای محمدرضاشاه، به تلویح، بیاعتباری این ادعا را که نخست از سوی خود شاه مطرح شده، نشان میدهد.
جریان از اینقرار است که شاه در کتاب یادشده، برای کسب اعتبار و تثبیت نقشی از خود در جریان ملی کردن صنعت نفت، یادداشتی را از مصدق خطاب به خود منتشر میکند. او در اشاره به این قضیه مینویسد: « هنگامیکه مصدق برای اقامهی دعوای ایران در شورای امنیت به نیویورک رفته بود من بمنظور تشویق تلگرافی به وی مخابره کردم که به شرح زیر به من پاسخ داد.» و سپس بدون آنکه متن نامهی خود خطاب به مصدق را بیاورد، پاسخ او را که به عنوان نحستوزیر، و با رعایت نکات تشریفاتی به نگارش درآمده، می آورد:
از نیویورک ۲۱ اکتبر ۱۹۵۱
پیشگاه اعلیحضرت همایون شاهنشاهی- طهران
دستخط تلگرافی ذات مبارک شرف وصول بخشید و بیش از آنچه تصور شود موجب سرافرازی و تشکر گردید. از خداوند سلامتی و طول عمر و موفقیت روزافزون اعلیحضرت همایون شاهنشاهی را همواره آرزو کردهام و عرض میکنم که هر موفقیتی در هر جا و هر مورد تحصیل شده مرهون توجهات و عنایت ذات اقدس ملوکانه است که همه وقت دولت را تقویت و رهبری فرمودهاند، بطوریکه بهوسیلهی جناب آقای وزیر دربار بهعرض مبارک رسیده روز دوشنبه را به فیلادلفیا و صبح سهشنبه بهواشنگتن میرود و جریان را از همانجا به پیشگاه مبارک معروض خواهد داشت. اجازه میطلبد یکبار دیگر از عنایت و توجهات خاصهی شاهنشاه جوانبخت خود عرض سپاسگزاری نماید. – دکتر محمد مصدق
اما مصدق که در زندان احمدآباد این کتاب را میبیند، پاسخ در خوری به آن میدهد، بهطوری که جای هیچ شبههای نماند:
«این عقیدهی یکی از رجال بود که هرکس از من تصدیقنامهای بگیرد، در یکی از روزهای زندگی میتواند از آن استفاده نماید، و روی این عقیده اول خود آن رجل از من تقاضای تصدیقنامه نمود که چون برحسب معمول تصدیقنامه را مافوق به مادون میدهد، برای اینکه اعمال نیک و کردار پسندیدهی او را تحسین کند، و من هیچوقت مافوق او نبودم که چنین تصدیقنامهای بدهم، شرحی راجع به حسن اخلاق او نوشته برایش فرستادم.
حسین مکی هم که هنوز مخالفتش با من آشکار نشده، به دستور آن رجل از من همین تقاضا را نمود که خودداری کردم. به سرهنگ بزرگمهر وکیل تسخیری من هم گفته بود این کار را بکند که روزی در زندان از من تصدیقنامه خواست که شرحی نوشته دادم و اکنون لازم است دلیل صدور آن را باطلاع هموطنان عزیز برسانم.
و اما راجع به تلگرافی که من به پشگاه ملوکانه عرض کردهام تصور میکنم شاهنشاه هم دارای همان عقیده بودند که آن رجل سیاسی برای گرفتن تصدیقنامه از من داشت، چونکه بلافاصله پس از ختم مذاکرات در شورای امنیت و البته برای اینکه من جوابی عرض کنم و در یک چنین روزی از آن استفاده فرمایند دستخط بالا بلندی به افتخار من صادر فرمودند که در خانهام به غارت رفت، چه خوب بود که شاهنشاه آن را هم منتشر فرموده بودند تا خوانندگان از خود سوال کنند آن کس که چنین خدماتی کرده بود چه شد از کار برکنار شد و برای چه خیانتی به سه سال حبس محکوم گردید و پس از انقضای سه سال هم چرا باز آزاد نیست و محبوس است.»
و در بخش دیگری از همان کتاب، شاه اشارهی دیگری هم به ملی شدن نفت کرده:
«در دیماه ۱۳۳۱مجلس شورای ملی با رضایت من و اکثریت آراء اختیارات مصدق را تمدید نمود. علت رضایت من آن بود که میخواستم هر گونه مجال برای اجرای سیاست مثبتی در امر نفت به وی داده شده باشد. ولی متاسفانه مصدق اختیارات مزبور را بیش از پیش برای پیشرفت مقاصد شخصی خود مساعد یافته و به اختناق مطبوعات و توقیف مدیران جرائد پرداخت. چون بعضی از نمایندگان مجلس شهامت بخرج داده و با وی مخالفت کرده بودند به تضعیف قدرت مجلس اقدام نمود و دستور داد طرفداران او جلسات را با عدم حضور خود از رسمیت بیندازد و بوسیلهی افراد اوباش طرفدار به ارعاب و تخویف نمایندگان مخالف مبادرت نموده و آنها را در منازل خود و یا در معابر عمومی مورد تهدید قرار داد.»
پاسخ مصدق به این بخش از ادعای شاه، نیاز به هیچ توضیحی ندارد:
«دولت اکثریت داشت و احتیاج نبود که مجلس با رضایت شاهنشاه اختیارات را تمدید کند و از این فرمایشات چنین برمیآید که در مملکت مشروطه مجلس قادر نیست کاری انجام دهد مگر با اجازهی شاهنشاه. مطبوعات هم در تمام مدت تصدی من آزاد بود و بهترین گواه شمارههای روزنامهی «داد» است که هر چه مخالفین میخواستند مینوشت و از طرف دولت تعقیب نمیشد. مجلس را هم نمایندگان مخالف دولت از کار میانداختند که در یکی از روزها مجبور شدم آنچه میخواستم در مجلس بگویم در میدان بهارستان به عرض هموطنان برسانم.
دولت نه پول در دست داشت نه اعتبار سرّی در اختیار که برای ارعاب نمایندگان به اوباش بدهد. هر کس هر چه گفته و کرده روی احساسات وطنپرستی بوده است و دولت این جانب یگانه دولتی بود که اعتبار سری نداشت.»
اگر دولت نه پول در دست داشت و نه اعتبار چگونه توانسته بدون حمایت باعث ملی شدن صنعت نفت گردد.
دوست عزیز برای درک این قسمت از پاسخ دکتر مصدق، مطالعات زیادی لازم است، که سفارش میکنم اگر به تاریخ علاقهمند هستید، از خود دریغ نکنید.