حماسهی مگسکُش – اسماعیل خویی
حماسهی مگس کش / به: م.امید
1- تسلیح
تالار را گفتم زنم درها و روزنها فروبندد.
– «آخر چرا؟»
مانند دیگر بارها نق زد.
گفتم-: «زنک!…»
برخاست؛
و آنچنان که گفته بودم کرد.
از خشم و از گرما عرق کردم.
گفتم-: «بیار آن گرز را!»
آورد.
2- صحنه
یکره نظر کردم در آن انبود بیسامان و خندیدم،
زانسان که میخندند سرداران رویینتن
بر لشکر دشمن.
3- رجزخوانی
گفتی به خود گفتم:
کو آن خوشآوا «چنگی شوریدهرنگ پیر»؟-
کاواز نومیدش به اصل و نسل من انگار میخندید؛
و چشم خونپالاش تا میدید
خون بود،
خون رستم دستان،
که در رگم، چون آب در مرداب، میگندید.
گو: بنگر، اینک جوشش خونِ جوان من،
خشم و خروش من،
زور و غرور من،
تاب و توان من.
4- صحنه
آنگاه
با گرز کائوچوی در دستم،
در ابر انبوه مگسها خیره گشتم باز؛
و باز خندیدم:
زانسان که میخندند سرداران رویینتن
بر لشکر دشمن.
5- ایضن رجزخوانی
گفتم- : خوشا با کینهی اعصار در سینه،
بارانی از خون بر در و دیوار باراندن؛
بسیارشان را کشتن و بسیارهاشان را
زین گوشه تا آن گوشهی تالار تاراندن.
6- حمله
اینک من، اینک من:
سردار میدانهای سرپوشیدهی ایمن،
با گرز یک سیری،
تازان به اردوی شما،
ای گندپارههای در پرواز!
ای گندخوارههای اکبیری!
………………………………………………………………………
این شعر نخستین بار در سال ۱۳۵۷ منتشر و به مهدی اخوان ثالث تقدیم شده است.
بازتاب: تجزیه و تحلیل چند شعر از اسماعیل خویی/ منوچهر رضابیگی | انجمن هنر و ادبیات ونکوور
بازتاب: تجزیه و تحلیل چند شعر از اسماعیل خویی - shahrvandBC | shahrgon.com