بایگانی برچسبها: آخوندستیزی
«آخوندنامه»خوانی، بر سر سفرهی خالی!
در گرایش گهبهگاه مردم ایران در یکصد و پنحاه سال گذشته، به صنف «آخوند»، بهویژه در کوتاهمدت یکسالهی منتهی به انقلاب ۵۷، «رعایای» بینوا، کمترین تقصیر را مرتکب، و بیشترین عقوبت را کشیدهاند. مگر میشود، مردمی که تا بوده و بوده، این قشر اجتماعی را به هزار عیب و هزار علت میشناختهاند، به رغبت و اختیار، دخیل بر قبای ستارشان ببندند؟ یک نگاه سرسری به اوراق ادبیات کوچه، یا همان فرهنگ عامیانه و شفاهی کافیست، تا مرتبهی واقعی این طایفه، نزد خاص و عام مردم ایران آفتابی شود.
اگر تصویر نامطلوب و نفرتانگیزی را که متنهای کلاسیک زبان فارسی، و ادبیات دوران بیداری از جماعت ایشان به دست دادهاند، بازتاب نگاه دانایان و روشنضمیران ادوار گذشته از این قشر بدانیم؛ انبوه طعنهها و کنایات و نسبتهایی همچون ناراستی، دغلپیشهگی، ریاکاری، مالپرستی، مفتخواری، حقکُشی، دلالی، زنبارگی، امانتخواری، و بدتر از آن را که در ادبیات عامیانه متوجه این صنف بوده و بر زبان زندهی مردم گوشه و کنار سرزمین جاریست، نمیتوان نادیده گرفت و به افسانههای پرُشاخ و برگ مجعول اصالت داد.
گزاف نیست که در زبان و ادبیات مردم کوچه، نسبت به اصنافی نظیر طراران و رمالان و رهگیران و باجگیران و قوادان و قلتبانان، مهربانی و رواداری بیشتری دیده میشود، تا آخوندان. درستی این ادعا، حتا اگر آوردههای صادق هدایت و محمدجعفر محجوب و جمالزاده و احمدشاملو را نادیده بگیریم، شاهد زنده بسیار دارد. ناباوران میتوانند سراغ از کهنسالان خوشسخن ِ دور و نزدیک این سرزمین بگیرند و بخواهند، تا هرآنچه از مَثَل و مَتل و حکایت و روایت و چارپاره و شعر ضربی و غیره، که در توصیف مفاسد و مکاید طایفهی آخوندان میدانند، از شیخالاسلام و مجتهد و روضهخوان و پیشنماز گرفته تا حاکم و عاقد و کافن و دافن، همه را باز بگویند.
بنابراین، معقول نیست تا گمان بریم که ناف مردم ایران را به نام «علما» بریدهاند، و آنها در هرحال و در هر شرایطی، دستبسته و گوشبهفرمان ایشان هستند. تاریخ آخوندزدهی یکصدوپنجاهسالهی اخیر نیز، نشانهها دارد از این معنا. آنچه مسلم است، مردم عمومن نیازمند کالایی هستند، که انحصارن در بساط آخوندان یافت میشود. آخوندان نیز اهل معاملهاند و بدهبستان. پس تبعیت مردم از این گروه نیز، تابع مناسبات بازار است، نه چیز دیگر: شیخ فضلاله «مجتهد اعلم» تهران بود، مردم در سایهی نعش بردار شدهاش همان کردند، که در مجالس سور و سرور. شریعتمداری مرجع چهارده میلیون ترکزبان بود، به چشمزدنی، طرف معاملهی دیگری جایش را گرفت.
قایق مردم ایران، در ماجرای تنباکو شکاف گرفت و در سال ۵۷ به گل نشست: امینالدوله سیاستمدار اصلاحگر دوران قاجار، در پاسخ به حیرت ناصرالدینشاه از اتفاقات پیرامون جریان تنباکو و «استیلای ملایان»، کلید فهم رفتار مردم ایران را به دست داده است: «تدبیر و کفایت علما باعث تقدم وشدت نفوذ ایشان نشده است. (اینهمه) احکام غیر مشروعه که از دوایر آنها صادر و حقوق خلق را ضایع میکنند، میبایستی (تاکنون) مرجعیت مسلمین یکباره از ایشان منصرف شده باشد. (بلکه) بیاعتناعی و ناحسابی و شر و شلتاق دستگاه دولت و سیاق حکمرانی (است که)، مردم را نه از روی اعتقاد واعتماد (که به ناچار)، به آقایان ملتجا کرده است.روزی که دولت دستگاه دادخواهی معتدل موجود کند و مردم ببینند حقوقشان به میزان عدل محفوظ است، دیگر برای علما جز مسائل حلال و حرام و فتوای صلوات و صیام نخواهد ماند.»
پس، «التجا»ی رعیت ستمدیده از پادشاه، به «آقایان»ی که «حقوق خلق را ضایع میکنند»، نه از شکمسیری خلایق، که حکم سلطنت ناصری بود، حکمی شاه به شاه تا سال ۱۳۵۷، برقرار ماند. هشدار هوشمندانهای را که امینالدوله در سال ۱۳۰۹ قمری به ناصرالدینشاه داده است؛ علیاصغر حاج سیدجوادی در سال ۱۳۵۵، و سران جبههی ملی در سال ۱۳۵۶خورشیدی، و محمد مصدق و علی امینی و خلیل ملکی در سالهای پیشتر از آن، به محمدرضاشاه داده بودند؛ که او نیز نشنید. علاوه، ناصرالدینشاه ندیده بود و نمیدانست. او دیده بود و خوانده بود و میدانست.
از قضا آنچه به عنوان انقلاب مردم علیه سلطنت پهلوی، به سلطهی نهایی آخوندان انجامید، شباهت بسیار به روند پاگشایی ایشان به ماجرای تنباکو دارد: هنگامیکه «در پایتخت، بازرگانان و بازاریان، درسخواندگان جدید، شاگردان مدارس و عامهی مردم» در جنبش همگانی که به بهانهی امتیازنامهی تنباکو، «از زن و مرد، وعالم و عامی، سخت ایستاده» بودند، و دامنهی آن به شهرهای کرمان، شیراز و اصفهان نیز کشید، «علما» هنوز بر سر سفرهی تاریخ ننشسته بودند. بهطوریکه در شبنامهها به تندی مخاطب قرار میگرفتند تا به حمایت جنبش برخیزند: «هرگاه صدای دفی از خانهای بلند شود رگ امر به معروف حضرات آیاتاله بهحرکت آمده لشگر طلاب تا ریختن خون صاحبخانه ایستادگی میکنند، اما اگر فریاد مردم از ظلم حکام به آسمان برسد، همان آقایان را کک نمیگزد و سکوت نمایند.»
در عین شورش مردم و «بیاعتنایی و ناحسابی» پادشاه، که بازتاب آن به اینصورت درآمده بود: «ای ناصرالدینشاه! همهی رعیت از وضع اغتشاشآمیز این دولت و سلطنت به ستوه آمده .. اگر در سوراخ جانوری پنهان شوی بیرونت میآوریم و خونت بریزیم»، گویا به تحریک روسها و یکی از تجار وابستهشان به نام میرزا کاظم ملکالتجار، میرزا حسن آشتیانی مجتهد تهران، حکمی مبنی بر تحریم تنباکو به نام «میرزای شیرازی» مرجع شیعه صادر میکند، که لایههای زیرین و پستونشین جامعه را به جریان جنبش متصل میکند. و این گسترش موجب وحشت پادشاه و لغو امتیازنامه میگردد. او نیز صدای سیاستگران و بازرگانان و زنان و مردان معترض را نشنید، اما صدای انقلاب آخوندان را به گوش گرفت!
انقلاب ۵۷، برآمده از چنین روندی است. مقصر واقعه، رعایای بینوا نبودند.کاش در سالهای پیش از مشروطیت، «میرزا رضا»ی شاهکُش، دوشبهدوش «کریم آقا»، مشق تیر میکرد!