آقای خاتمی دو راه بیشتر ندارید: یا نامزدی در انتخابات، یا اردوگاه میرحسین موسوی!
این روزها خاتمی فرصتی یافته تا درخلال پاسخ به درخواست گروههای دستچینی که به دیدارش میروند، به تبیین نظرات خود پرداخته و آنرا اعلان کند. این کوچه را هرکس به دفتر خاتمی باز گذاشته باشد، لابد خیالی به سر دارد. اما بر ما آشکار نیست که آیا واقعن بیخ و بُن کار نظام خللی پیدا کرده که سرانجام چاره را در حضور خاتمی دیدهاند، یا این ملاقاتها و گفتوشنودها، حکم ریسههای الوان را برای تاق ِنصرت انتخابات دارد، و تنها برای «قشنگی» است!
البته گرایش ناگزیر حکومتهای خودکامه به سوی منتقدان خود، و فراخوانی آنها به شرکت در ساختار قدرت برای کاهش فشارهای بیرونی، از خوشترین خبرها برای یک جریان اجتماعی خواستار اصلاح و تغییر است، اما چنین رابطهای میان حکومت وجریانی که خاتمی آنرا نمایندگی میکند، نمیتواند برقرار باشد.
این جریان نشان داده که نه قائل به سازماندهی و هدایت مردم، در جهت خلاف «مصالح» قدرت است، نه عجالتن متکی به پشتوانههای نیرومندی در ساختار حاکمیت. بنابراین خواسته یا ناخواسته، خودرا در جایگاه یک «محلل» محترم و شریف و رازدار قرار داده است، تا اگر روزی روزگاری «ضرورت»ی در سپهر سیاسی ایران پیدا شد، به شرط و شروطی معین، به خدمت احضار و استخدام شود.
این چیزی است که در اعماق سخنان اخیر خاتمی خوابیده است. او در عین آنکه دستگاه موجود را عامل و آمر فهرست هولانگیزی از نابهکاریهای یک حکومت، در تباهی هست و نیست کشور میداند؛ و به این وضعیت فلاکتبار دل میسوزاند و نگرانیها دارد، اما به انتظار نشسته است که این دستگاه خودکامه و فاسد، اورا به اصلاح مفاسد خویش فراخواند.
پیدا نیست که خاتمی با اتکا به کدام منبع قدرت، چنین انتظاری دارد؛ در حالیکه حکومت، حتا مصلحتاندیشیهای قدرتمندترین چهرهی سیاسی در سالهای گذشته را، که خود از عاملان اصلی وضع موجود است، به پشیزی نمیخرد!
اگر چنین روزی در کار باشد، نه برای اصلاح، که برای نجات از سقوط و نابودی است، و البته چنانکه معمول تاریخ است، دعوتهایی از این قماش، همواره دیرتر از هنگام به دست گیرنده میرسد، دیرتر از آنکه حتا بتوان، سرزمین پاشیده از هم را نجات داد. کاش خاتمی برای فهم درست ما از شیوهای که خود و دوستانش برگزیدهاند، یک نمونهی تاریخی را در یکسدهی گذشته نشان میداد، که نیروهای خواهان اصلاح و تغییر، بدون مبارزات مدنی و در فشار قراردادن حکومتها و کاهش اقتدار واعتبارشان بههر وسیلهی ممکن، به مشارکت و ایفای نقش در ساختار حکومت دعوت شده باشند.
در یکی از ملاقاتهای اخیر به بهانهی دعوت از خاتمی برای نامزدی در ماجرای انتخابات، یکی از قربانیان بلادیدهی جنگ ایران و عراق، خاتمی را به تندی خطاب کرده که: حاصل رای دماوندت کجاست آقای خاتمی، کو؟ شرکت در انتخابات مجلس نهم چه تغیری در شرایط ایجاد کرد، که حالا با شرکت در انتخابات ریاست جمهوری بهآن امید بستهای؟
پاسخ خاتمی به این پرسش در جایی دیده نشده، اما واقعن او و جریان متبوعش، در ازای آن رای تاریخی و فراموشنشدنی، چه دستآوردی داشتهاند؟ نمیگوییم برای جنبش آزادیخواهی مردم ایران، نمیگوییم برای جنبش هشتادوهشت، نمیگوییم برای نجات کشور از ویرانی بیشتر، نمیگوییم برای کاهش رنجهای مردم، میپرسیم که جریان سیاسی مشهور به اصلاحطلب، از آن رفتار دماوندی چه نصیبی بردهاند و میبرند؟
خاتمی اگر راست بگوید، به تلویح اشاره میکند که اجازهی حضور در انتخابات را به او نمیدهند، یا به آسانی نمیدهند. آیا اگر رای دماوند، حتا در این اندازه کارگر نبوده باشد که جریان مشهور به اصلاحطلبی بتواند نامزد انتخاباتی خودرا، (که مراتب وفاداری او بارها به اثبات رسیده و در عین حال از قابلیتهای بسیاری برای کاهش وضعیت بحرانی برخوردار است)، بدون دغدغههای پیرامونی به میدان بفرستد؛ خاتمی بهتر است به جای هر پاسخی به دعوتکنندهگان خود، پاسخی برای این پرسش فراهم کند، که آیا از نگاه او نظام موجود اصلاحپذیر است یا نه، و اگر هست، از چه راهی و چهگونه؟!
خاتمی و جریان همپای او اگر گاهی برای خالی نبودن عریضه، نامی از موسوی و کروبی و دیگر زندانیان به میان میآورند، در عمل و در درازنای رویدادهای چهارسال گذشته، و در حساسترین روزهای آن، پشتبانی از جنبش سبز و رهبران آنرا، به سود حاکمیت کنار گذاشتهاند. دور نبود اگر چنین راهی در پیش نمیگرفتند، دیر یا زود در موقعیتی قرار بگیرند، که راه را برای خاتمی و شرطهای (بهتازهگی پسگرفته)اش آب و جارو کنند. اما او امروز بدون هیچ پیششرطی، به هزار زبان عشوهگری میکند، تا مگر مجوز حضور در یک شبه رقابت را به دست آورد، اما نمیتواند.
با اینحال و در میانمدت، تفکیک جنبش هشتادوهشت از جریان اصلاحطلبی، به گشایش راه بر کنشگری جنبشیها منجر خواهد شد. اصلاحطلبان نیز میتوانند به راه خود بروند و در پرتو تفکیک این پیوند ناساز، فرصت دیگری برای حضور پیدا کنند. اما چکیدهی آنچه در روزهای اخیر از خاتمی شنیدهایم، حاکی از آن است که خاتمی به بنبستی رسیده است. بنبستی که او و جریان همراهش، توانا به گشایش آن نیستند. در اینصورت او ناخواسته چیزی را به مخاطبانش فهمانیده، که همواره از بیان آن هراس داشته است: اصلاحناپذیری نظام!
اما این تازه آغاز کار برای اوست. اصلاحطلبان، فرزندان نظامهای اصلاحناپذیرند، حکومتهای اصلاحپذیر راه خود بهتر میشناسند. بنابراین، بهتر آنست که او برای تعیین تکلیف، خود را نامزد کند، اگر پذیرا شدند و پیش تاخت، تا جایی که بتواند، طرف حساب آیندهی جنبش هشتادوهشت باشد. اگر نگذاشتند پیش برود و سد راهش شدند، صحنهی «انتخابات» را ترک کند و به اردوگاه موسوی و «اصلاحطلبان» جنبش هشتادوهشت بپیوندد.
A reblogué ceci sur برگ افرا and commented:
Add your thoughts here… (optional)
خامنه ای اینبار یک انتخابات کنترل شده را برگذار می کند . ابتدا مقداری چراغ سبز نشان می دهند تا شخصیت های دست دوم اصلاح طلب کاندید شوند و مردم خام اندیش هم به امید تغییر , بصورت پر شور در انتخابات شرکت کنند و بعد مانند یک مهندس کارکشته! کاندیدای خود را از صندوق در می آورند و با یک تیر شصت تا نشان می زنند! به دنیا نشان می دهند که حکومت دمکراتیک است و انتخابات دارد مثلا و… فشار قضیه اتمی را با انتخابات پرشور کم می کنند و به دنیا می گویند که مردم پشتیبان ما هستند بگذارید بمبمان را بسازیم! در جامعه هم جا می اندازند که بالاخره انتخاباتی بوده و مثلا شما آزاد هستید! بعد یکی توی دهن موسوی و کروبی می زنند یکی هم توی دهن رفسنجانی خاتمی می زنند که از این به بعد بچه خوبی باشند. و…… و……. و ……………..و….. آخرش مردم می شوند چوب دو سر طلا! هم کاندیدایشان پیروز نشده هم آبرویشان رفته و هم مقاومت مدنیشان شکسته است! قیافه مردم بعد از انتخابات دیدنی است و آدم را یاد آدم های ورشکسته به تقصیر خواهد انداخت.اگر هم که خاتمی بیاید دیگر نور علی نور است همه این ضرر ها را ضرب در 10 کن!این حاکمیت به هیچ قیمتی نخواهد گذاشت او رییس جمهور شود! حکومت می داند که حتی اگر خاتمی را بکشد هم آب از آب تکان نخواهد خورد!!
دوست عزیز، خاصیتی اگر حضور خاتمی داشته باشد، همین آمدن و رد شدن اوست. او خودش نیز اینرا میداند و گفته است خیال ندارد که بانی چنین وضعیتی بشود. این مطلب و عنوان آن نیز، در همین ارتباط است: خاتمی دو راه دارد، یا ثبت نام کند، یا به اردوی جنبش بپیوندد که تحریم انتخابات است. هر راه دیگری میشود همان که نباید بشود، اما از خاتمی بعید نیست!
ببین برای جلوگیری از چنین سو استفاده ای او باید پیش شرط زمزمه انتخاباتی اش را» سلامت انتخابات می کرد. نه اینکه هر روز مردم را با آمدن و نیامدنش وسوسه کند و ناخودآگاه باعث تحریک انها به شرکت در انتخابات شود! مشکل او تقلب در انتخابات نیست بلکه اذن نیافتن از جانب مقام معظم رهبری اسـ.
خاتمی با ناشی گری های خود ضرر های زیادی به جنبش اجتماعی مردم ایران زده است و می رود با کاندیدا شدن آخرین حلقه از آن را تکمیل کند. مثالی این موضوع را روشن خواهد کرد . فرض کنید صاحب یک تریلی هستید و می خواهید راننده ای استخدام کنید تا آن را براند. تا وقتی که راننده پیدا نشده درست است که کار خوابیده است ولی در عوض تریلی سالم است! ولی یک نفر پیدا می شود که ادعا می کند که راننده است و تریلی را می گیرد و چون رانندگی با آن را بلد نیست آن را خراب و یا تصادف می کند. در این حالت می گویید ایکاش تریلی خوابیده بود ولی در عوض سالم بود! کسی که بهر علتی نمی تواند عهده دار انجام یک مسئولیت سنگین اجتماعی شود اساسا چرا با وعده های دروغ مردم را باید امیدوار کند و بعد هم از انجام مسئولیت خود شانه خالی کند؟
مردم دارن بدبختی می کشن اونوقت شما خارج نشینان یا مرفهین بی درد فقط به فکر سرنگونی نظامید. اونهایی که تو زندانن، اونهایی که کشته دادن تو جنبش سبز، هیچ کدوم مخالف اومدن خاتمی نیستن و حتی بعضی دعوت هم کردن. شما نشستی پشت کامپیوترت، کیفت هم کوکه، واسه ملت بدبخت نسخه می پیچی
ناشناس داخل نشین . ما قبل از هر چیز به فکر سود شما هستیم! شما ساعتی هفت هزار تومان می گرفتی که در اینترنت کامنت بگزاری که می شد تقریبا ساعتی 9 دلار ! حالا همون شده 2.5 دلار! . بدو حقت رو از حکومت بگیر!!
می گویند خاتمی فردای عروسیش خیلی عصبانی بوده! می پرسند چرا عصبانی هستی؟ گفته … نمی گذارند!!
زمانی کی از بزرگان نوشته بود بازی جوانان با سیاست، نتیجه آن بازی درآمدن حکومت ولایت فقیه از انقلاب ۱۳۵۷ شد.
الان که بازی کودکان با سیاست مرسوم شده است باید نگران بود از آینده
کودکانی که شعار دادن و کودکانه نوشتن به سرگرمی روزانه شان تبدیل شده است
آقايان خارج نشين . درسته كه شما درد و رنج دوري از وطن را متحمل شده ايد . اين دوري و درد و رنج يا ارادي بوده و يا اجباري . به هر شكل شما هر چند هم به اوضاع داخل مملكت آگاه باشيد ، ولي چون آن را لمس نمكيد نمتوانيد تحليل درست و حسابي و مقرون به صحت از آن داشته باشيد . بعض از شما در كنج اطاقتان نشسته و با كمال آرامش روحي و رواني و مالي و فيزيكي و… ميفرماييد كه بايد اينطور شود و آنطور نشود . اين نظام را بايد سرنگون كرد و … اگه اين عقيده تان هست پس بفرماييد بياييد مملكت و با راه اندازي دسته جات شروع كنيد . اين گوي و اين ميدان . اينهمه هم به خاتمي نتازيد . خاتمي هم يكي مثل ماهاست . منتها من معتقدم خاتمي گامهايش را با عقل و منطق برميدارد نه با احساس . خاتمي دوست دارد اين مملكت از هرحيث به دموكراسي برسد نه با هرقيمتي . خاتمي براي رسيدن به دموكراسي ، ميخواهد از راه دموكراسي به آن برسد . مملكت ما تاوان يك انقلاب را داده ديگر ظرفيت انقلاب ديگري را ندارد . اگه شماها معتقد به انقلاب ديگري هستيد بفرماييد خودتان اقدام كنيد .
هيچ راهي نميتواند ايران را از اين وضعيت نجات دهد جز راه اصلاحطلبي . زيرا نتيجه يك انقلاب هماني خواهد شد كه الآن گرفتار آن هستيم . انقلاب ديروز را تماميتخواهان مصادره كردند و انقلاب فردا را گروه ديگري . پس بايد تلاش كرد كشور تحت يك حركت اصلاحي به دموكراسي برسد .
به نظر من اگه خاتمي وارد صحنه انتخابات شود بهتر است . چون يا رد ميشود و يا تاييد . در هر دوصورت اين حاكميت است كه از حضور خاتمي متضرر ميشود . زيرا اگه تاييد شود ، راي بالاي او را در نظر مردمي كه به او راي داده اند، نميتوانند ازبين ببرند ممكن است مهندسي شود اما اين مهندسي باعث خواهد شد كه جنبش سبز مجدد فعال گردد و اگه هم رد صلاحيت گرديد ، عدم حضور مردم را در پاي صندوقهاي راي خواهيم ديد اگرچه حاكميت اعلام ميكند كه مثلا 75درصد در انتخابات شركت كردند ولي مردم خودشان ميدانند كه اين دروغ بزرگي بيش نيست . از اين بابت پايه هاي حاكميت سست و سستتر خواهد شد . حاكميت الآن مردد است كه كدام راه هزينه ي كمتري براي او دارد رد خاتمي يا تاييد او
اولا از کجا فهمیده اید که این آقایان خارج نشین هستند! هر چه فکر می کنم نمی توانم بفهمم خارج و داخل را چگونه تشخیص می دهی؟ ! نکند با اطلاعات هماهنگی؟! این سوال شما از اساس غلط است!تقریبا تمام مردان شهیری که حرکتی در تاریخ کرده اند اعم از خوب و بد و از جمله خمینی,لینین,گاندی,چه گورا,کاسترو…. نطفه حرکتشان در خارج بسته شده است. این دام حکومت است چون می داند دستش برای سرکوب خارج بسته است پس فورا آن را به داخل و خارج تقسیم می کند! شیشه عمر دیکتاتور در خارج از کشور است عزیز!
نباید توی ترفند دیکتاتور بیافتیم که می خواهد جمعیت را به دو بخش خارج نشین و داخل نشین تقسیم کند! داخلی ها که یا زندانند و یا حق حرف زدن ندارند. خارج نشینان هم که چون خارج هستند حرف نباید بزنند! پس هیچی به هیچی!
همین که خارج نشینان که می توانستند خیلی راحت نسبت به هموطن های داخلی بی تفاوت باشند و لی بجای آن دوشادوش داخلی ها مبارزه می کنند جای شکر است. در زمان صدر اسلام هم حضرت محمد عده ای را به حبشه فرستاد (بخوانید خارج!)
از یک لحاظ آری از صد لحاظ نه. بله درک میزان وحشتی که حکومت در داخل و ایجاد فضای رعب و وحشتی که آفریده دشوار است ولی خارج نشینان خیلی بیشتر و بهتر به اخبار دسترسی دارند. کسی که به اخبار و اطلاعات بیشتر دسترسی دارد بهتر می تواند تصمیم سازی کند. در همین مورد اخیر حرف این است چرا با وجود این فضای رعب و وحشت که شکستن آن کار حضرت فیل است تا مردم با هزار زحمت خط را می شکنند شورای هماهنگی زحمت های آنها را بباد می دهد؟
و اما خاتمی!
چشمک خاتمی !
یک روز مرد محترم شیک پوشی کنار خیابان ایستاده بود زن زیبایی هم آنطرف خیابان ایستاده بود. زن با دلربایی برگشت و به مرد خندید و به اوچشمک زد!! مرد محترم که اتفاقا اهل دل هم بود فریفته رفتار دل انگیز زن شد وبه قصد دوستی از آنطرف خیابان به این طرف آمد و با ادب و احترام زن را به یک نوشیدنی دعوت کرد. ولی ناگهان زن برگشت سیلی محکمی به گوش مرد محترم نواخت و گفت : بی شرف! مگر تو خودت خواهر و مادر نداری که مزاحم زنان می شوی! الان پلیس را خبر می کنم تا حساب کار دستت بیاید!
آقای خاتمی نیز مانند این زن زیبا با حرفها و شعارهای فریبنده همچون دمکراسی , مردم سالاری دینی وقانون مداری مردم را می فریبد و وقتی رای خود را گرفت می گوید من رییس جمهور اپوزیسیون نیستم!!( مگر شما خودتان خواهر و مادر ندارین!الان پلیس خبر می کنم تا حساب کار دستتان بیاید.ای ضد انقلاب!) و آنگاه مردم و یاران خود را دسته دسته به جرم ضدیت با نظام! به مسلخ بازداشت و تعقیب میفرستد! او شعار مردم سالاری دینی می دهد و مدام آزادی و قانون و مردم سالاری را جمع و تفریق می کند ! ولی زمانی که انتخاب شد و در حالی که هنوز جوهر رای مردم خشک نشده است در مراسم تحلیف حکم ریاست جمهوری میگوید: مردم سالاری دینی همان ولایت فقیه است! اولین وظیفه یک رهبر اصلاح طلب حراست از مدیران خود است ولی اوبا لبخند بازداشت و محاکمه کاراترین و شجاع ترین مدیران وروزنامه نگاران شجاع خود را به نظاره نشست و گفت همه ما باید مطیع قانون باشیم!( و چرا یکبار به جناح مخالف نگفت مطیع قانون باشیم!) او اگر هر رای مردم را باندازه یک تف هم حساب کرده بود می توانست با 22 میلیون , دریاچه سد کرج را پرکند و با آن یک سیلاب راه بیاندازد! هر چه مردم از او در مورد عمل به وعده هایش پاسخ خواستند او گفت: نمی گذارندشاید بهترین توصیف خاتمی همان گفته آقای فریبرز رییس دانا باشد که گفت: آقای خاتمی از رانندگی با ماشین اصلاحات تنها ترمز کردن را بلد است! آقای خاتمی اصلاحات را بدنام می کند. او کاری می کند تا صد سال دیگر هر کس دیگری هم که برای اصلاحات برخاست مردم او را همچون چوپان دروغگو شارلاتان و کلاهبردار فرض کنند.از اصلی ترین مشخصات یک رهبر اصلاح طلب صراحت و صداقت است ولی خاتمی با دودوزه بازی های خود فضای پیچیده سیاسی ایران را بسی پیچیده تر می کند و روشنفکران و هادیان جامعه را سر در گم کرده و عرصه را بر تصمیم گیری تنگ میکند.
. بادشمن یکرنگ بهتر از دوست دورنگ می توان معامله کرد. به احمدی نژاد بنگرید اوگرچه بر خطاست ولی هر چه هست خودش است! اوبا عقاید مضحکش آمریکا و اسراییل که سهل است با مراجع تقلید هم در می افتد!! او چنان با تعصب از مضحکات خود در مورد حقایق مسلم تاریخی مانند هولوکاست دفاع می کند که گاه انسان شک می کند شاید راست می گوید! او با زنبیل حرف های کمدی خود چنان به سازمان ملل می رود که گویی موسی عمران به بارگاه فرعون می رود! ا گر خاتمی ذره ای از اعتماد به نفس احمدی نژاد را داشت هم اکنون اصلاحات حال و روز دیگری داشت. بقول آقای کرباسچی در مورد خاتمی ؛ آزموده را آزمودن خطاست . یک گله گوسفند که یک شیر رهبر آنها باشد می تواند یک گله شیر را که یک گوسفند رهبرشان است را در جنگ شکست دهد! گوسفندان را رهبران شیران ایران زمین نکنیم. اگر کاندیدایی بخواهد با گدایی و ناله! آزادی را برای این سرزمین به ارمغان بیاورد همان بهتر که نیاورد. نیروی مردم آنچنان قوی و نیرومند است که گردنکش ترین حکام را وادار به تسلیم می سازد. فقط باید بلد بود چگونه از آن استفاده کرد.می گویند که زمانی که می خواستند محمدعلی باب را اعدام کنند اورا به دار کشیدند و بعد بسوی او تیراندازی کردند. از قضا اولین تیری که شلیک شد به طناب خورد و باب به زمین افتاد و فرار کرد. باب برای فرار دو راه بیشتر نداشت یکی بسمت توالت های شهرداری و دیگری بازار. از بد شانسی او توالت های عمومی را انتخاب کرد! و در نتیجه ماموران مجددا او را گرفتند و اعدام کردند. می گویند اگر باب بسمت بازار که انبوه مردم در آنجا بودند فرار کرده بود با توجه به وجود تعداد زیادی از هوادارانش در آنجا, شانس نجاتش بسیار بود. اصلاح طلبان و خاتمی نیز اگر در دوره هشت ساله زمامداری خود, بجای ارکان قدرت, بسمت مردم فرار کرده بودند! شانس موفقیتشان صد برابر بود. آنها رای خود را از اجتماع گرفتند ولی ارتباط خود را با بدنه اجتماع قطع کردند! ( و گفتند مردم سالاری دینی همان ولایت فقیه است!) و عاقبت هم تبدیل به اصحاب ناله شدند! در اکثر موارد نیازی به صحنه کشیدن مردم نیست چرا که آنها در صحنه هستند. فقط کافی است که زمانی که به صحنه آمدند, جلوی آنها را نگیرید(مانند آقای خاتمی وقتی که در واقعه 18 تیر شریف ترین اقشار اجتماع به عرصه آمدند, دانشجویان را مشتی اوباش خواند!) مردم دقیقا شرایط را بو می کشند و در موقع مناسب پا به میدان می گذارند.اگر ما صحیح عمل کنیم مردم پیش از ما در صحنه خواهند بود. البته بنظر می رسد که سیاسیون ما در زمان قدیم دارای مهارت بسیار بیشتری در اینکار بوده اند. به مشروطه نگاه کنید , در زمانی که نه رادیو و نه تلویزیون بود و با وجود نشریات اندک و اکثریت مردم بیسواد , آزادیخواهان ایران توانستند با اقتدار, مظفرالدین شاه را مجبور به امضای فرمان مشروطه کنند. ولی اکنون در عصر ماهواره و اینترنت و انبوه کتاب و مجله و روزنامه این انبوه جمعیت دانشگاه دیده و باسواد, نمی توانند یک فرد را سر جایش بنشانند! با لیخند هم نمی توان اصلاحات کرد و بهای یک «لبخند» یک کشور نیست! با داستان زیر این مقال را به پایان می بریم.
یک روز یک چوپان ساده دلی گوسفندهایش را پای یک درخت جمع کرده و خودش نیز زیر سایه درخت دراز کشیده و دستش را هم زیر سر گذاشته و زیرچشمی گوسفندهایش رامراقب بود. ناگهان دید از دور یک سیاهی در حال نزدیک شدن است. پس با خودش گفت»
واستا ببینم این سیاهی می خواهد بیاید اینجا چکار کند؟!
سیاهی نزدیک تر شد.
چوپانه دوباره با خود گفت»
واستا ببینم این سیاهی می خواهد بیاید اینجا چکار کند؟!
سیاهی نزدیکتر شد و به گوسفندها رسید.
واستا ببینم این سیاهی می خواهد بیاید اینجا چکار کند؟!
سیاهی نزدیک تر شد و به وسط گوسفندها رسید.
واستا ببینم این سیاهی می خواهد بیاید اینجا چکار کند؟!
سیاهی نزدیک تر شد و ازگوسفندها رد کرد.
واستا ببینم این سیاهی می خواهد بیاید اینجا چکار کند؟!
سیاهی به چهار پنج متری جایی که چوپانه خوابیده بود رسید.
واستا ببینم این سیاهی می خواهد بیاید اینجا چکار کند؟!
سیاهی به جلوی پای چوپانه رسید.
واستا ببینم این سیاهی می خواهد بیاید اینجا چکار کند؟!
سیاهی شلوارش را پایین کشید.
واستا ببینم این سیاهی می خواهد بیاید اینجا چکار کند؟!
سیاهی شلوار چوپانه را هم کند و ترتیب او را داد!
وقتی کار سیاهی تمام شد و بلند شد تا شلوارش را ببندد و برود چوپانه بلند شد و گفت»
ای سیاهی تو کیستی و اینجا چه خواهی؟!
سیاهی گفت هیچ!!
چوپانه عصبانی شد و با دستش به بیرون اشاره کرد و گفت»
خوب برو ه ه ه ه ه ه ه ه !!
حال حساب ما و خاتمی, حساب چوپانه و سیاهی است.خاتمی آمد و هشت سال گفتیم »
واستا ببینیم این خاتمی می خواهد بیاید اینجا چکار کند ؟!
پس از هشت سال انتظار گفتیم»
ای خاتمی تو کیستی اینجا چه خواهی ؟!
گفت هیچ !!
پس گفتیم » خوب برو ه ه ه ه ه ه !!
و حالا می خواهیم ببینیم هشت سال بعدی را می خواد چکار کنه!!
باسلام اگر براتون ممکنه یه دعوتنامه برای بالاترین برام به ادرس زیر بفرستید
باتشکر
rashidwwwww@yahoo.com
سلام. دوست عزیز کامنت شما را تایید میکنم تا هر کدام از دوستان بالاترینی امکان ارسال دعوتنامه داشتند بتوانند کمکتان کند.