جنبش هشتاد و هشت؛ و شرکت در انتخابات از نوع دیگر!
پارهی نخست:
جمهوری اسلامی در درازنای تصرف سی و چندسالهاش در حق حاکمیت مردم، از فروردین ۱۳۵۸ به بعد، هرگز ضرب شستی از جمع رنگبهرنگ و پراکندهی مخالفان پُرشمار و فزایندهی خودش نچشیده، مگر در جریان دورههایی از انتخابات، که تا کنون برگزار کرده است. اگر پیکر نیمجان و نیمسوز حکومت موجود را روی میز تشریح دراز کنیم و ردِجای ضربات و جراحات منجر به آسیبدیدگیهای جبرانناپذیر دوران حاکمیتش را دنبال کنیم، نه به انفجارات مراکز و محافل حکومتی و ترورها خواهیم رسید، نه به تلفات و خسارات جنگ هشتساله میرسیم، نه به جنگهای کوهستانی چندسالهی کردستان خواهیم رسید، نه انشعابات و اعلام موجویتهای مکرر، و نه دفتر صدمن کاغذ ِ بیانیههای حماسی و مناسبتی؛ بلکه دست آخر، جز به انتخابات سالهای ۷۶ و ۷۸ و ۸۴ و ۸۸ نخواهیم رسید.
جای تاسف است، اما این به آن معنی است که از استقرار حکومت موجود به اینسو، کیسهی اپوزیسیون خارج از قلمرو امنیتی نظام، خالی تر از آن بوده که توانسته باشد، خم به ابروی نظام چیرهدست و خیرهسر ِ موجود بیاورد. چنانچه در فرصت مهیای دوسال گذشته نیز، آنچنان توانا به کاهش ناتوانیهای خود نشان نداد، که در محاسبات اجتماعی بدنهی معترض، جایی را به خود اختصاص دهد.
بنابراین اگر موضوعیت این گزاره را (گذشته از چرایی آن)، وارد بدانیم، ناگفته پیداست که جریانهای سیاسی داخلی، و همچنین مردمی که اندک تغییری در وضعیت موجود خودرا به وعدههای دیر و دور نخواهند فروخت، از کنار «موقعیت انتخابات»، به سادهگی نخواهند گذشت. اما انتخابات ۹۲، تفاوت بارزی با موارد مشابه در دورههای گذشته دارد: در زیر پوست یک رقابت نیمهزرگری، که قرار است در آن منصب بی یال و دُم و اشکم ریاست جمهوری را به «ضامن معتبر وضع موجود» واگذار کنند؛ جدالی جدی میان حکومت و خانوادهی بزرگش از یکسو، و میراثداران جنبش هشتادوهشت، بر سر اساس قضیه در جریان است.
بهرغم گزافهخوانیهای سران و کارگزاران حاکم، و «مساعی چندپهلوی بزرگان اصلاحطلب»، شبح «جنبش هشتادوهشت»، هنوز در آسمان سیاست ایران حاضر است. اینرا حتا در گفتار و رفتار نیمقدهای به خط کردهی نمایش انتخابات میتوان مشاهده کرد. شک نیست که مهمترین هدف حکومت در انتخابات ۹۲، تمامکُش کردن این شبح مزاحم، زیر بار نوعی از انتخابات است که تا پیش از سال ۸۸ برگزار میکرده است.
این شبح، (که در تحلیلهای سیاسی «روزمره» جایگاه چندانی ندارد)؛ و رفتهرفته هستهی متمایزی از جریانهای آزمایش داده را از خود به نمایش گذاشته، و تا کنون نیز به هیچ قیمتی از سکوی خود پایین نیامده است؛ خواهینخواهی ماهیت موجود ِ نظام، و ابزارهای این موجویت را در تیررس خود قرار داده است. بنابراین، با آنکه بر اثر سرکوب مستمر و سنگاندازی اصلاحطلبان وحشتزده از گسترش آن، رو به نهفتهگی گذاشته است، دور نیست که این موضع متمایز و هژمونیک، برندهی نهایی انتخاباتی بشود، که برگزاری آن دیر و زودی اگر دارد؛ سوخت و سوزش را «خانوادهی بزرگ نظام» نیز، باور ندارد.
با موقعیتی که نظام حاکم دارد، حتا جنازهی نیمکُش و نیمنفس یک جریان اعتراضی، میتواند در یک نقطهی کور ِ نادیده، ناگهان جان بگیرد و «ظرفیت» خودرا در اختیار نیروهای تازهنفس بگذارد. بنابراین اگر جنبش هشتادوهشت (یا سبز، یا دموکراسیخواهی و یا هرنام دیگری)، بر این موضع بماند و جریانهای موازی اصلاحطلب، دست به مصادره و مناقصهی آن نزنند، و تمایز آنرا کمرنگ جلوه ندهند؛ این انتخابات، با شرکت و یا عدم شرکت هر جریانی شکل بگیرد، و به هرصورتی که برگزار گردد، و هر نتیجهای که داشته باشد، بازندهی آن نظام موجود و همهی کارچاقکنهای آن خواهند بود: جنبشی که رهبرانش نه کنارهگیری کردهاند، نه اعلام انحلال کردهاند، نه کوتاه آمدهاند، و نه به نام آیندهی کشور کاسهبهدست قدرت شدهاند؛ بازنده نیست.
و مگر میشود که انحلال جنبشی را که هنوز صدها پروندهی ناگشوده و ناخوانده دارد، با استناد به نومیدی و ترس بدنهی آن، به این سادهگی در دفتر معاملات سیاسی به ثبت رساند؟!
ممکن است که در شرایط دشوار موجود، و افول شعلههای امیدبخش جنبش، پایداری سران و همراهان (ولو اندک) جنبش، بر سر کمینههایی چون برگزاری انتخابات آزاد، چندان کارساز به نظر نرسد، اما در ترکیب «ناامیدی» عمیق بدنهی پراکندهی اجتماعی، (در مسیر «بحران»های ناگزیری که یکبهیک چهره دژم و سخت خودرا به رخ جامعه خواهند کشاند)، با هستهی «متمایز» و پایدار جنبش هشتادوهشت، نیروی اجتماعی بزرگ سالهایی نهچندان دور برپا خواهد شد: نیرویی که میتواند پشتوانهی تغییرات ممنوع گردد. و این چیزی است که نظام جمهوری اسلامی در سی سال گذشته، با چیرهدستی تمام، راه را بر وقوعش بسته بود.
پارهی دوم:
اگرچه تا روشن شدن چگونهگی برگزاری اتفاق خرداد ۹۲، (که حکومت اصرار دارد تا از آن به عنوان یک انتخابات باشکوه یاد شود)، هنوز وقت باقیست، اما از منظر جنبش هشتادوهشت، و در عین رفتار معطوف به منافع گروهی اصلاحطلبان، و زیرپا نهادن پیمان نانوشتهی عمومی، در تحریم انتخابات تا تحقق خواستههای اعلام شدهی پیشین؛ وضع به آن بدی که گمان میرود نیست.
بدنهی جنبش در مسیر رشد خود، ناگزیر از فراگیری بازی بدون توپ، در حاشیهی اضلاع سیاسی است. آنچه در چشمانداز انتخابات دیده میشود، نه از این سمت که خاتمی ایستاده است، نه در سوی دیگر که نامزدهای سهگانهی منسوب به «مقامات عالی نظام» قرار گرفتهاند، هیچ کدام در لباسی که ممکن است به قامتشان بدوزند، قادر به فیصلهی امور از هم پاشیده سرزمین نیستند. که در اینصورت، برای پیشگیری ازخرابی بیشتر، چارهای جز ادامه و پایش وضع موجود برایشان نمیماند. مگر خاتمی میتواند پاسخگوی جنبشیهای «ظاهرالصلاح»ی باشد که ممکن است بهناگزیر، به او رای هم داده باشند؟ یا آن دیگری، مگر میتواند انتظارات فرودستانی را برآورد، که شاید از این پس، به قهرمان مظلومی به نام احمدینژاد نیز عشق بورزند؟ با پشتوانهی کدام اعتماد اجتماعی و یا انگیزهی جمعی؟
بنابراین، جریان برگزاری انتخابات به هر صورتی پیش برود و نتیجه هرچه باشد، جنبش هشتادوهشت، از گردش اوضاع بینصیب نخواهد ماند. با اینوصف اگر اصلاحطلبان بتوانند حاکمیت را به حضور خاتمی راضی نمایند، بدیهیست که از کنار آمد و شد ِ او، به آن شرط که در مرزهای میان جنبش و جریان اصلاحطلبی دست نَبَرد، و جنبش هشتادوهشت را ملاخور نکند بهرهی بیشتری عاید جنبش خواهد شد تا از شکستهای پیدرپی اصولگرایان و یا ساختارشکنی دنبالهی جریان دولت. جریان اصلاحطلبی برخلاف گذشته، اعتبار چندانی ندارد تا بتواند سپربلای نظام شده و مانع رشد گرایشهای خواهان اصلاحات اساسی بشود. از اینرو، از انتخاب خاتمی بدون آنکه خود و جریان همراهش بخواهند، نصیب جنبش، بیش از حکومت خواهد بود.
تردیدی در این بهرهبری نیست. آنچه محل تردید و تامل است، چگونهگی برخورد رسمی جنبش هشتادوهشت، با احتمال اعلام رسمی نامزدی خاتمیست. جنبش نه تنها به خاتمی و جریان اصلاحات هیچ بدهکاری ندارد، بلکه حسابهای تسویهناشدهی بسیاری نیز با او و آنها دارد، که به حساب اوراق تاریخ منظور خواهد کرد. از سویی، اگر حکومت به نامزدی خاتمی تن بدهد، شک نیست که ریاست جمهوری اورا خواسته است. بنابراین، مبادا نمایندگان نهچندان صریح و نهچندان قاطع جنبش، دست به همان کاری بزنند، که حاکمیت از خاتمی انتظار دارد. تفکیک این دوجریان، خواستهی روشن میرحسین موسوی نیز بوده است. بهانهای نمیماند.
پرسش بیپاسخی نیز در میان است: اگر سرمایهگذاریهای سهچهارسال گذشتهی خاتمی و جریان اصلاحات برای نزدیکی به مرکز قدرت، (که به زیان آشکار جنبش هشتادوهشت منجر شد)، به بار ننشیند و حکومت همچنان دست رد به تقاضانامههای ناتمام ایشان بزند، چه خواهند کرد؟ آیا قرار بر این بوده که احساسات تحریک شدهی اخیر را، خرج گلریزان برای نامزد دست دوم اصلاحات و دلخواه نظام کنند؟
نقدي متفكرانه و پاياني احساسي اميدي ناباورانه به «مردي براي تمام فصلها» ليكن افسوس كه «قهرمانان نيز ميميرند»