قدرت پنهان؛ «تمایز» و «زندانیان جنبش هشتاد و هشت»!
یکم. در تاریخ سراسر سرکوب و بگیر و به بند ِ جمهوری اسلامی، زندانیان «جنبش ۸۸» و موقعیتشان در جغرافیای سیاسی اعتراضات ِ سیوسهساله، تمایز آشکار و چشمگیری را با موقعیت زندانیان پُرشمار دورههای دیگر سرکوب در نظام موجود، نشان میدهد: از انقلاب۵۷ به اینسو، تا دورهی مشهور به اصلاحات، انبوه زندانیان سیاسی زندانهای نظام حاکم را، رهبران و کادرها و هواداران جریانهایی در سپهر سیاسی کشور تشکیل میدادند، که بیشترین آن، آخرین روزهای حیات سیاسی خود را، در آخرین ایستگاه نقش تاریخی خود سپری میکردند.
دوم. واقعیت آنست که عمر جریانهای سیاسی همباد با انقلاب، با وقوع آن (یا حتا در مواردی، پیشتر از وقوع آن)، به پایان رسیده بود. مهمترین جریانهای سیاسی پیش از انقلاب، در سالهای پایانی ِ حکومت پهلوی، تحقق آرمانهای خودرا جز در جایگزینی با حکومت وقت نمیدیدند. بنابراین، هنگامی که قافیه را به جریان ازراهرسیدهی روحاله خمینی باختند و از آن هدف بازماندند، کیسهشان نیز از سیاست ته کشیده بود. و تا به خود بیایند و مهیای دگرگونیهای پُرشتاب دنیای معاصر، و بازتاب آن در جامعهی دیگرشدهی بعداز انقلاب بشوند، در کلاف پیچیدهای از تناقضات و بایدها و نبایدها گرفتار میشدند. ازاینرو، حتا در بساط کوچیدهگان اندکشماری از بقایای جریانهای یادشده که در آنسوی مرزها مستقر شدند، چیز دندانگیری به چشم مردم آزمودهی بعد از انقلاب نیامد.
سوم. بنابراین، گذشته از بحرانهای عمیق گریبانگیر زندانیان مصیبکشیدهی این سالها، با آنکه زندانهای جمهوری اسلامی در درازنای تاریخ پُر بارشان، به کنگرهای دائمی از نمایندگان جریانهای سیاسی مهم نیمقرن گذشتهی ایران بدل شده بودند؛ و اجتماع کمنظیری از برجستهترین چهرههای سیاسی و فرهنگی، تا کارآزمودهترین کادرهای تشکیلاتی، و هواداران سادهی همهی گروهها را در خود جای داده بود؛ اما هیچ رابطهای میان اهداف سیاسی زندانیان یادشده، با تهماندهی گرایشات مایل به تغییر در امور، در میان بخشهایی از مردم وجود نداشت. نوعی از بیگانهگی بر روابط میان زندانیان سیاسی و جامعه، چیره بود.
چهارم. حساب لایههای فروماندهی مذهبنشان که معلوم بود. از نظر آنها، (که روزبهروز جمعیتشان فزونی میگرفت)، اینها دشمنان «مذهب حقهی جعفری» بودند و مستوجب کیفر. «تماشاگران محترم» و «مفسران همیشهگی» رویدادهای سیاسی نیز، حتا «بحث سیاسی» را موقوف کرده بودند. مانده بود بخشهای آگاه جامعه، که آنها نیز نه تنها بخشی از مسوولیت وضع موجود را، متوجه گروههای سیاسی دربند میدانستند، و براین نظر بودند که زندانیان اوین، حتا درصورت آزادی، قادر به ایفای هیچ نقشی در حیات سیاسی جامعه نیستند. معتقدبودند که اوین، موزهی تاریخ سیاسی ایران است، نه قلب حیات سیاسی جامعه.
پنجم. از نظر پیشروان بالیدهی جامعه در سالهای گذشته، جریانهای سیاسی معاصر، فاقد قابلیت تغییر در وضع موجود بودند، به نظر آنها، مردم عادی نیز با «شامهی حساس» خود، اینرا درک کرده میکردند. برای نمونه این پرسشها همواره مطرح بوده است، که کیانوری و «حزب توده» دیگر چه چیزی برای گفتن داشتند؟ اعضای زندانی وابسته به «نهضت آزادی» و یا «حزب خلق مسلمان» براساس کدام تحلیل و برپایهی کدام روش، خیال تغییر در وضع موجود را دارند؟ «جبههی ملی» با چند حزب و گروه چندصدنفره، دیگر چه چیزی برای گفتن دارد؟ چریکهای چندپاره، کومونیستهای سرگردان درمیان روایتها و روشها؟
ششم. افزایش سطح تجربههای سیاسی مردم سیاستگرای سالهای انقلاب، دیوار بلندی میان زندانیان سیاسی بحرانزده، و مردم ِ سر به لاک بردهی سیاستگریز ِ بعد از انقلاب، حایل کرد. چنانچه تاثیر زندانیان پُرشمارِ بلادیدهی این سالها را در حیات سیاسی جامعه، به کمترین حد خود در تمام دوران بعد از مشروطیت رساند. این قاعده حتا زندانیان دوران مشهور به اصلاحات را نیز شامل بود. مردم از نقطهای که فاصلهی خواستههاشان، با برنامههای ناداشتهی کارگزاران و هواداران جریان اصلاحات رو به فزونی گذاشت، حمایت و توجه خودرا کوتاه کردند.
هفتم. اما «زندانیان جنبش ۸۸»، خواسته یا ناخواسته، در موقعیتی کاملن متفاوت قرار گرفتند. شمارش دلایل و عوامل پیرامونی ِ تثیبت این موقعیت اهمیتی ندارد، (چنانچه در مورد موقعیت زندانیان سالهای پیشین نیز، به ملموسترین آن اشاره شد)، مهم اینست که این موقعیت، در بیخ گوش مجموعهی امنیتینظامی حاکمان، و در خلاف جهت زمینهسازیهای آنان پا گرفت. البته ناگفته نماند که عنوان «زندانیان جنبش ۸۸»، متوجه به درشتدانههای حاصل از غربالهای چندلایهایست که از دستگیریهای عمومی رخدادههای ۸۸ صورت گرفته، و تلاشهای بسیار برای عبور این درشتدانهها از دروازهی پشتی نظام، به هیچ ترفندی به ثمر نرسیده است. اینها گروهی هستند که بهرغم تفاوت در نگرشهای سیاسی و موقعیتهای گوناگون احتماعی؛ فارغ از ریز و درشت نامشان، در ذیلِ مدخل «زندانیان جنبش ۸۸»، «پیشاپیش» خواستههای پیدا و پنهانِ یک جنبش سیاسی و اجتماعی، «اصالتن» و «وکالتن»، خود را به ثبت رساندهاند.
هشتم. عقبافتادهگی جریانهای سیاسی گذشته، و فاصلهی پُرناشدنیشان با مردم و خواستههای بهروزشان، تا به جلوداری زندانیان جنبش ۸۸ برسد؛ هزینههای گزاف و جبرانناپذیری به دوش مردم انداخت: هزاران نفر به جوخههای اعدام سپرده شده و در شکنجهگاهها جان باختند، و هزاران سال از عمر زنان و مردان ِ این سرزمین را، سیاهچالهای نظام در خود فروبرد. با اینحال، تشکیل هستهی ثابتی از رهبران و زبدهگان مرتبط با یک جنبش سیاسی قابل تعریف، با اهداف ملموس و دستیافتنی، و پایداری براین خواستهها به نمایندگی از مردم سرکوب شدهای که پاس این پایداری را بهرغم دستهای بستهشان دارند؛ فصل جدیدی در تاریخ سیاستورزی بعد از انقلاب باز کرده است؛ که قدرت برآمده از آنرا در احتیاط بازیگران سنتی ساختار حاکمیت، بهخوبی میتوان دید.
نهم. نقشی که اجتماع «زندانیان جنبش ۸۸»، در پیشتازی و سبقت از جمعیت سرکوبشدهی جنبش، وانفعال ناگزیر پارهپارهی آنان، بهعهده گرفته است، خواهینخواهی آنرا به یک «کِشنده»ی پرقدرت، برای دوبارهگی ِ جمعیت، در بزنگاههای پیش ِرو بدل خواهد کرد. از آن گذشته، جاذبیت این «تمایز» همسوی پایدار در میان مردم، بیگانهگی با امر سیاست را،(که دلخواه جمیع جناحان ساختار حکومت موجود است)، به سود تغییری پنهان در قوای موجود، به سایه خواهد کشاند. اگر در سالهای گذشته، حتا حضور هنرمندان برجستهی کشور در مجلس تقدیر از رییسجمهور وقت، و نمایش لبحندهای سینمایی دوشبهدوش در برابر عکاسان خبری، در گیرودارافشای جهانی ربایش وشکنجهی یک نویسنده، امری عادی و برآمده از بیگانهگی پیشگفته بود؛ امروز، محبوبترین شخصیت حکومت حاضر، بدون کسب نظر «آشکار» از«زندانیان جنبش ۸۸»، (که معطوف به تامین نظر جمعیت پشتوانه آنست)، قادر به برنامهریزی در رفتار سیاسی خود و یارانش نخواهد بود. واگر هماو، زمزمههای خصوصی خود و یارانش را در ارتباط با برخی از«زندانیان جنبش ۸۸»، به صدای بلند بازبگوید؛ قطعن پس از آن، نه رنگ عبا و نه سیادت، و نه لبهای خندان، آب رفتهی محبوبیت اورا، به جوی اصلاحطلبان باز نخواهد گرداند.
دهم. اتفاقی که افتاده این است: مجموعهی معتبری ازشخصیتهای سیاسی و اجتماعی، در ادامهی یک جنبش سیاسی سرکوب شده، نمایندهگی مردم سرکوبشده را در حساسترین مکان سیاسی در نظام جمهوری اسلامی، بهعهده گرفتهاند. این مجموعه، مورد اعتماد مردم، نخبهگان، اهالی مطبوعات و شمار زیادی از پیشروان جامعه هستند. آنها برخواستههای مردم پایداری کردهاند، و از ایننظر مورد تحسین شخصیتهای جهانی نیز قرار گرفتهاند. خواستههای آنها و خواستههای بیشترین جمعیت از بخشهای آگاه جامعه، مطابقت لازم را برای یک حرکت عمومی، داراست: این موقعیت، در تاریخ جمهوری اسلامی، سابقه نداشته است.
A reblogué ceci sur برگ افرا and commented:
Add your thoughts here… (optional)
A reblogué ceci sur برگ افرا.
نه عزیز دلم زندانی سیاسی قدیم نه با جامعه فاصله داشتن نه فکرشون کمتر از تو کار میکرده
فرقشون این بود که آنزمان امریکای عزیز برای اینکه بین ایران عراق اتحاد ایجاد نشه به حکومت خمینی احتیاج داشت بودنش را بر نبودنش ترجیح میداد
بنده مثل سلطنت طلبان اعتقاد ندارم که امریکا خمینی را روی کار اورد چون بی نهایت مسخره هست ولی امریکا بین جریانهای سیاسی آنزمان یعنی کمونیستها، خمینی چیها و مجاهدین بهترین گزینه را خمینی ترجیح داد در تقویت خمینی بر علیه دیگر گروهها بسیار کمک کرد تا جایی که ارتش شهربانی را در سینی طلا تقدیم جناح خمینی نمود از سران ارتش خواست همکاری کنن ضمن اینکه بر هر جنایتی که خمینی و رژیمش مرتکب شدن به راحتی اب خوردن چشم فروبست
هم امریکا و هم جامعه کذایی جهانی
ولی چون در سال 88 مهره های دلخواه امریکا رهبران مخالف بودن و نه مجاهدینی که فردا معلوم نیست تفنگهایشان همچون قبل از انقلاب به سمت امریکا نشانه بره از بی بی سی صدای امریکا تا رادیو فردا دویچه وله همگی در بست رسانه های اصلاح طلبان شده بودن
راستی شما از خودت پرسیدی که چرا به یکباره اخبار سوریه در رسانه های فارسی زبان به پستو ها منتقل شد؟؟؟همان دلیلی که زمانی باعث شد اخبار مجاهدین نه تنها در پستو ها منتقل بشه بلکه رسانه های غربی همگام با رژیم ولایت در کوبیدن مجاهدین گوی سبقت را حتی از یاران وزات اطلاعات هم ربودن
امروز هم وقتی غربیها فهمیدن که با اون ائتلاف مخالفان سوریه که دست ساز غرب هست در فردای سوریه که مبارزان مسلح بها و خونش را پرداختن نقشی نخواهند داشت سعی در بایکوت اخبار سوریه دارن به زعم خودشان جلوی قدرت گرفتن مخالفان مسلح را بگیرن سعی کنن راه حل سیاسی را تحمیل کنن
ولی خدا را شکر وجود بشار اسد رویایی به نام راه حل سیاسی را به زباله دان تاریخ فرستاده است
عزیز جان آخه ما تا کی هر چی مشکل داریم رو میخواهیم به گردن دیگرون بندازیم؟ آمریکا این جوری کرد، آمریکا اونجوری میکنه. شما فرقت با سران رژیم اسلامی چیه؟ اونها هم تا چیزی میشه میگن آمریکا یا اسرائیل یا انگلیس، یا جای دیگه.
دیگه وقتشه یک کمی هم ببینیم خودمون چه کاره ایم و چی کار باید بکنیم. همه چی زیر سر بقیه نیست.