تکماندگی میرحسین موسوی، و بنبست کوچهی سیاست، در سرزمین ما!
میرحسین موسوی را میتوان در شمار سیاستگرانی قرار داد، که نمونههای آن بهزعم دکتر عبدلحسین زرینکوب، «خیراندیش»هایی بودهاند که با هدف کاستن از مصائب و مظالم و خرابیهای بیحساب حاکمان بیابانی و اشغالگران ویرانگر، کمر به خدمت دیوانی و قضایی ایشان میسپردهاند؛ تا شاید بتوانند در پرتو قدرت نامحدود حاکم وقت و فرصتهای میانبُر ناگزیر، پارهای از خیالات خود را در بهبود اوضاع به کار بندند. همانند رشید ِدین فضلاله و تنی دیگر از وزیران نامدار ادوار گذشته، که در دستگاه و بارگاه اعراب و ترکان و مغولان خدمت کردهاند؛ و گواهی تاریخ است که «خیر» حضورشان، بر «شر» آن غالب بوده است.
قاعده این بوده که «خیراندیشان»، از طایفه و جنس حاکمان نباشند. اهل مدارا باشند، و صاحب آستانهی بلندی برای تحمل، و در عین میانهداری، هرگز هوای میانداری نکنند و هرگاه و بهگاهی، فرمانپذیری خود را به صدای بلند، فریاد کنند. و این همه، لابد دشوار بوده است که از خیل «خیراندیشان» نامدار تاریخ ایران، هیچیک سر سلامت به گور نبردهاند.
آنچه که کوچکخانهای حاکمیت موجود، از سالهای دور در مورد موسوی گفته و میگویند، هیچ خطایی ندارد. راست است، او شباهتی به بنیانگزاران و کارگزاران جمهوری اسلامی ندارد. نه تنها امروز که یکتنه و تکافتاده، حکومت را تا آستانهی شکنندکی کشانده است، از روز نخست نیز، او همقوارهی جماعت روستادین حاکم نبود، آنچه اورا در صف حاکمان قرار داد، و از همراهان دوران پیش از انقلابش دور ساخت، و به قولی تا مرز جدایی با زهرا رهنورد نیز کشاند؛ شیفتهگی و گرایش جنونآمیزی بود، که از تصویر خمینی، در چشم یک جوان آرمانخواه نشست.
موسوی نه به آخوندان باور داشت، نه قدرت نگاهداری و تثبیت انقلاب را در نیروهای سیاسی موجود میدید. از نگاه او، خمینی شخصیتی بود متفاوت از گروه اجتماعی آخوندان، و تنها کسی بود که میتوانست، کشور را از آشفتهبازار انقلاب و گسیختگتی شیرازهی امور نجات داده و فرصت تحقق آرمانهای او و هزاران چون اورا فراهم کند. بنابراین، او چنان کرد که در دفتر روزنامهی جمهوری اسلامی، و در پاسخ به یکی از شخصیتهای ملی ِ معترض به چاپ مطلبی علیه مصدق گفته بود: «اینها هنوز که سوار نشدهاند، به بدگویی از مصدق نشستهاند، و از من که سردبیر روزنامه هستم کاری برنمیآید، حال اگر همه کنار بکشیم، حاصل زحمات چه خواهد شد؟ اینها که دنیا را میخورند.»
در اینکه او نتوانسته باشد نقشی ولو اندک، در کاهش «مصائب و مظالم» سالهای سیاه دههی شصت ایفا کرده باشد، تردیدی وجود ندارد، اما نامهی اعمال او در قلمرو محدود و معینی که برایش قرار داده بودند، تنها نقطهی روشن در درازنای سی سال جرم و جنایت و دروغ و دغل، و چپاول و غارت و اتلاف منابع ملی به شمار میرود. او اگر در تشخیص و انتخاب خود، در آن برههی حساس به خطا رفته باشد، در رفتار خود به عنوان یک سیاستپیشه و دولتمرد آرمانخواه، هرگز به خطا نرفت، چنانکه میتوان اورا پاکدستترین و امینترین سیاستپیشهی نیم قرن اخیر ایران دانست. ویژگی کمیابی، که ضرورت بنیادین کشورهای خاورمیانه است.
با اینحال، روند امور در چهارسال گذشته نشان داد، که اگر «شر»ی هم از حضور او درساختمان جمهوری اسلامی متصور هست، که نیست؛ میارزیدهست به «خیر»ی که در شکست طلسم سیسالهی و بنبست اعتراض، نهفته بود. از این موسوی، با ظرفیتهایی که از خود در جریان رویدادهای جنبش سبز نشان داد، در زندانهای دههی شصت، یا در آوارگیهای غربت، هیج عاید ملت نمیشد. چنانچه بالاتر و استوارتر از او بسیار بودند و فداکاریها کردند و خسارتها دیدند، اما دریغ از اندک ثمری.
آرمانخواهی صیقلخوردهی او، پاکدستی مثالزدنی و شجاعت و پایداری خلاف انتظارش، و فروتنی و آرامش اعتمادبرانگیزش، و فرصتشناسی در کنار موقعیت ویژه و محبوبیت فزایندهاش، از او حلقهی مفقودهای ساخت، که از تصورات همهی بازیگران و تماشاگران داخل و خارج صحنه، فراتر رفت. و او اینهمه را نه پشتوانهی جاهطلبی قرار داد، نه دستمایهی بدهبستان.
اکنون، پس از دو سال که از حصر او میگذرد، دور و بر را اگر بهپاییم، جز این نمیبینیم که همچنان، حلقهی مفقودهی گشایش بنبست خللناپذیر موجود، خود اوست. و با آنکه پیداست که او آزادی خودرا معامله نخواهد کرد، چنین پیداست که ارادهای نیز در تلاش برای آزادی او، در کار نیست. درصورتیکه آزادی او، بار دیگر امکان کوشش سیاسی دیگری را، برای همهی جریانهای داخل و خارج از کشور، فراهم خواهد کرد. درک این ضرورت، فارغ از رقابتها و اختلافات معطوف به دستهگرایی، هوشمندی سیاسی و فرصتطلبی تاریخی را معنا میکند.
وقت تنگ است، و ایران دمبهدم به پایان خود نزدیکتر میشود. اگر دستی پُر و پایی به راه داریم، فرصت را از دست ندهیم، وگرنه، هشدار که به تنگنظری، غفلت نکنیم.
A reblogué ceci sur برگ افرا and commented:
Add your thoughts here… (optional)
احسنت به نویسنده محترم!
درک وابراز این نکته که در شرایط روز این تنها اوست که از توان بسیج اجتماعی در اپوزیسیون برخوردار است البته شایسته تقدیر است و چه خوب است به تایید این اکتفا نشود وهمه به راهکارهای ممکن بیندیشیم . باتوجه به ضعف و انفعال دو سال اخیر متوجه می شویم که حاکمیت در محبوس کردن او هوشمندانه عمل کردو بقیه مدعیان اپوزیسیون در چه انزوایی قرار دارند . به امید آن که به خود آیند و اندکی روانشناسی اجتماعی مطالعه کنند!
در تقدیر از پس نوشت ها و بقول خود شما گوشه و کنار کار شما :
کلمات در نوشته های شما مثل مروارید های گردنبندی است پر بها که یکی یکی انتخاب شده و در کنار هم بدقت چیده شد اند، هیچ کلمه ای تصادفی در جمله جا نگرفته است ! و این معنای قلمی است دانا و توانا.
دوست عزیز، با اینهمه لطف و ابراز سخاوتمندانهی آن از سوی شما، کار به ما دشوار میشود. همهی همکاران ما در وبلاگ، صمیمانه از شما سپاسگزاری میکنند.
درود بر نویسنده عزیز و محترم.براستی درست گفتی و قلم زدی.
پس نوشت با اجازه بازتاب داده شد. ممنون از اجازه، پیشاپیش.
لطف کردی دوست گرامی.