از «عدلیهی مستقل» سپهسالار، تا «رویای عدالت» ستوده؛ درسی برای خاتمی!
یکم چرا کِرد و کار آقای خاتمی، که اورا رهبر اصلاحطلبان ایران میخوانند، شباهت به هیچیک از اصلاحطلبان دنیای جدید، از هر مسلک و مرامی و در هر زمان و مکانی نمیبرد؟ اگر به رفتار سیاسی خاتمی در سنجش با راه و روش شناختهی اصلاحطلبان نامدار دقت کنیم، چه آنها که از درون سیستمها به اصلاح آن کمر بستهاند، چه کسانی که با هدف اصلاحگری به ساختار نظام سیاسی راهی باز کردهاند، چه آنها که فرصتی را به تصادف فراهم دیده و پا بر گلوگاه بنیادهای کهن گذاشتهاند، و چه اصلاحگرانی که عطای قدرت سیاسی را به لقای آن بخشیده و جلوداری قوای اجتماعی را با هدف تضعیف و تسلیم آن در جهت اصلاح برگزیدهاند؛ در کارنامهی او هیچ وجه اشتراکی با هیچیک از ایشان پیدا نمیشود. با اینهمه خاتمی کماکان به نام اصلاحات و اصلاحطلبان سخن میگوید.
دوم خاتمی به سخنگویی گروهی از سیاستورزان ِ همپشت خود، حاکمان را خطاب قرار داده و از آنها میخواهد که ترتیبی دهند تا امکان حضور این گروه در انتخابات فراهم شود. بدیهیست که سطح این خواستهی خاتمی از حدود متعارف و معمول در نظام موجود نیز پایینتر است، بنابراین کمترین نشانی از اندیشهی اصلاح در آن پیدا نیست. خواهش او از نظام حاکم متوجه چیزیست، که هرگز مورد انکار حاکمان قرار نداشته است. آنها همواره آمادگی داشته و دارند تا بدون اندک وقفهای، هر دوره از انتخابات را به حکم قوانین موجود و در چهارچوب نظارت «استصوابی»، با حضور «سلایق» گوناگون درون نظام، برگزار کنند. بدون شک آقای خاتمی و یا هر یک از همترازان او با ثبت نام در زمان مقتضی، میتوانند امیدوار باشند که در چهارچوب قوانین و مقرارت یاد شده، درخواستشان مورد توجه قرار بگیرد. آیا آقای خاتمی چیزی بیش از این خواسته است؟
سوم با اینحال آقای خاتمی که متقاضی برگزاری «کنگرهی بزرگ اصلاحطلبان» در آستانهی انتخابات نیز هست؛ همچنان اصرار دارد که اورا به چشم اصلاحطلبی نگاه کنند که با عبور از خط حاکمیت، پاشنهاش را به اصلاح امور خواهد کشید. انتظاری که لابد مبنای آن، دوران ریاست جمهوری گذشتهی اوست. درصورتی که چهرههای برتر جریان موسوم به دوم خرداد، در سالهای نخست همان دوران، در برابر پرسشهای ناتمام خواستاران اصلاحات، بارها این پاسخ را تکرار کردند که هرگز انتظار و آمادگی پیروزی در انتخابات را نداشتهاند، از اینرو، هیچ برنامهی سنجیده و زمانبندی شدهای برای انجام اصلاحات در کار نبوده است. به عبارت دیگر، جریان اصلاحطلبی کسانی را شامل میشد، که گرچه (با درجات متفاوتی) اصلاح در امور را باور داشتند، اما بر سر تحقق تمام یا بخشی از آن، نه توافقی در کارشان بود، نه ارادهای! آقای خاتمی امروز با کدام برنامهی اصلاحی پا به میدان گذاشته است؟
چهارم چنین بود که اهتمام به اجرای برخی قوانین گردگرفتهی «مغفول»، بدون آنکه موانع ساختاری عدم اجرای آن در سالهای رفته ریشهکُش شوند، نام اصلاحات به خود گرفت. بعد از آن چندی نپایید، که نه تنها تلاش برخی چهرههای میانی این جریان برای خُردهاصلاحاتی در عرصههای پراکنده، بلکه اجرای همان قوانین «مغفول» هم از سوی حاکمیت موجود تابیده نشد. نیروی اصلاحطلب سرگردان در سطح جامعه نیز، در فضای خالی از اراده و برنامهی جامع ِ اصلاحی، یک روز به جنگ اصل مترقی ولایت فقیه میرفت، روزی حساب و کتاب اموال به تاراج برده را میخواست، روزی دیگر از دستبرد به آزادی انتخابش میپرسید، و … تا آنجا که دانی. سوراخ دعا پیدا نبود!
پنجم به هنگام معرفی نخستین هیات دولت خاتمی به مجلس پنجم برای گرفتن رای اعتماد، یکی از نمایندگان مخالف اردوگاه بازنده، با تشبیه «مقام معظم رهبری» به مارگیری که در جعبهی مارهایش انواع مارهای سمی و کشنده در اختیار دارد؛ اخطار داد، که هرگاه بخواهید از مرزهای تعیین شده فراتر بروید، رهبری درب جعبه را برداشته و یکی از مارها را امر خواهد کرد تا در جانتان افتد. عطا مهاجرانی که وزیر پیشنهادی وزارت فرهنگ و ارشاد بود، در دفاع از خود، البته پاسخ شماتتآمیزی به او داد و گونهی اظهارات اورا، «جفا به مقام معظم رهبری» خواند. اما چندی که گذشت، کار همان صورتی را به خود گرفت که آن نمایندهی جفاکار گفته بود. جعبهی کذا باز شد و بهفرموده مار سمی و مهلکی از آن خزید و در معرکه رها شد: قوهی قضاییه!
ششم آن «خزنده»ی قتالی که از نخستین سال دولت اصلاحات، بدون آنکه آب از آب تکان بخورد، به حکم بالادستهای زمینی و جعلیات آسمانی هرچه خواستند کرد، تا میدان را از هر جنبندهی مزاحمی خالی کند؛ امروز به اژدهای هفت سری مبدل شده است، که تا ارادهای همگانی آنرا از بیناد زیر و رو نکند، امکان کوچکترین اصلاحی در اوضاع این سرزمین و مردمش پیدا نخواهد شد. به عبارت دیگر، تا استقلال کامل این قوه و نوسازی و گندزدایی از آن، شجاعانه در اولویت نخست مدعیان اصلاحات قرار نگیرد، دگرگونی پایداری در هیچ یک از عرصههای سیاسی، اجتماعی و اقتصادی، برای مردم ایران متصور نیست. آیا آقای خاتمی که در تدارک «کنگرهی بزرگ اصلاحطلبان» است، غیر از این میاندیشد؟
هفتم نسرین ستوده در پیامی که از زندان اوین خطاب به پارلمان اروپا صادر کرد، از «رویای عدالت» سخن گفت؛ و از اینکه رویای دیرین او تا به روز استقلال دستگاه قضا، هرگز محقق نخواهد شد. بدون تردید نسرین ستوده از جمله کسانی است که، صلاحیت و اهلیت چنین اظهار نظری را داراست. با اینحال او نخستین حقوقدانی نیست که میپندارد، تا پایهگذاری عدالتخانهای مستقل از منابع قدرت، حال و روز مردم ما جز این نخواهد بود. او و بیشتر حقوقدانان محکوم به زندان در ایران، بر این باورند که دستگاه قضایی مستقل، به تحدید قدرت سرکوب حکومتها منجر شده، و این محدویت، تنها بستر ممکن برای کنشهای مسالمتآمیز اصلاحگرایانه است. اما این آخرین حقوقدان از زنجیرهی خواهندگان استقلال قوهی قضاییه، در عین پایداری شخصی بر تحمیل خواستهی حقوقی خود به نظام حاکم، در پیام خود، تحقق این رویا را، «دور از دسترس» خوانده است. آقای خاتمی در این مورد چه نظری دارد؟
هشتم یکصد و چهل سال و اندی پیش از «رویای عدالت» نسرین ستوده در گوشهی زندان اوین، نخستین کوششهای اصلاحگرایانهی دوران سپهسالار در زمان پادشاهی ناصرالدین شاه، بر پایهی همین رویای عدالت قرار پیدا کرد. میرزا حسینخان سپهسالار هنگامی که در سال ۱۲۸۷ قمری، دست بهکار اصلاحات شد، در نخستین مرحله از اقدامات اصلاحی خود، با تشکیل نهاد مستقل عدلیه، امر قضا را از چنگ حاکمان و ملایان خارج کرد، و با تدوین قانونی جامع نه تنها دست حاکمان مقتدر ولایات را از «حبس و هرگونه ایذاء اشخاص» کوتاه نمود، و رسیدگی به امور جزایی را از« محاضر شرع» گرفته، در «صلاحیت محاکم تخصصی عدلیه قرار داد»، و اختیار تعقیب حکام را به «ناظر عدلیه» واگذار کرد، و دست «فراشان شاهی» را از پیگرد و حبس مردم کوتاه کرد؛ «اصول محاکمات» و «شرایط مطلوب محبس» را نیز تدوین و تعیین نمود، و با انتشار روزنامهای به نام «وقایع عدلیه» به آگاهی مردم بر حقوق خود همت گماشت. اما حکام به بهانهی «گستاخی رعیت»، وملایان به نام «بدعت و رخنه در آیین»، در برابر اصلاحات سپهسالار قد علم کرده و مانع تداوم آن شدند.
نهم از قرن نوزدهم تا قرن بیستویکم در تاریخ بشر راه درازیست. اما سپهسالار در سال ۱۲۸۲، چند سال پیش از آنکه فرصت تشکیل عدالتخانهی مستقل را پیدا کند، در نامهای به مستشارالدوله مینویسد: «اعتقاد من دربارهی حضرات ملاها براین است که ایشان را باید در کمال احترام و اکرام نگاه داشت، و جمیع اموراتی که تعلق به آنها دارد، از قبیل نماز جماعت و موعظه و اجرای صیغهی عقد و طلاق و حل مسائل شرعیه و مایتعلقبها را به ایشان واگذار نمود. و بهقدر ذرهای در امورات حکومتی آنها را مداخله نداد، و مشارالیهم را ابدن واسطهی فیمابین دولت و ملت مقرر نکرد، والا بیانتظامیها میشود، چنانچه شده است.»
دهم نظر آقای خاتمی در مورد اصلاحطلبانی مانند نسرین ستوده و میرزا حسینخان سپهسالار چیست؟
…………………………………………………………………………………….
در حاشیه:
نظر عمومی بسیاری از کوشندگان سیاسی ایران در مورد ماهیت اقدامات و مواضع آقای خاتمی، آمیخته به تردیدی جدی است. این مطلب با فرض بیپایه بودن این بدگمانیها نوشته شده است.
عجله کردی رفیق ! خبری که مقاله ات بر مبنای آن نوشته شده(درخواست خاتمی برای اجازه حضور) از اساس تکذیب شد و این دامی بود که حاکمیت برای افراد عجول تدارک دیده بود.
دوست عزیز این مطلب بر اساس رفتار سیاسی ۱۶ سالهی خاتمی نوشته شده است. و بر اساس این پرسش کلیدی، که آقای خاتمی به دنبال اصلاح چه چیزی است؟ او در این سالها جای یک اصلاحگر را تنگ کرده است. اکنون نیز رفتار سیاسیش جنبش اصلاحی مردم ایران را نشانه گرفته است. شما دلیلی بر رد این ادعا دارید؟ در ضمن آنچه را شما به آن اشاره دارید، چندان محل اطمینان نیست. در سال ۸۸ هم در اوح جنبش سبز، ایشان نگارش یک نامه را چندین ماه تکذیب کرد. یادتان هست؟
زود قضاوت كرديد
در چه مورد؟
عالي بود دوست عزيز و منصفانه تر از اون چيز كه حق مطلب هست حتي !
اونا كه ميگن زود قضاوت كردي فكر كنم بعد از دوره اول رياست جمهوري خاتمي خوابيدند و تازه بيدار شدن !
صحت خواب عمو !
زود قضاوت كردي رفیق !حتی کسی هم که این شایعه را ساخته بود(بادامچیان) تکذیب کرد . صحبت بر سر اصلاح این نظام و یا چیز دیگری نیست؛اشتباه شما شتابزدگان در همین است.صحبت بر سر راه برون رفت از انسداد و دخمه ای است که 33 سال است شتابزدگان در هر برهه ای که کور سویی برای خلاصی پیدا می شود با اقدامات نسنجیده و شتابزده خود آن را هم مسدود می کنند بدون آن که راه دیگری را جانشین کنند(نمی گویم راه خاتمی درست است ولی راه پیشنهادی شما چیست؟)
تا وقتی موسوی آزاد بود پیوسته در معرض این انتقاد قرار داشت که به دنبال سازش است و الان 2سال است که گرفتار است و هیچ یک از مدعیان او حتی نتوانسته اند یک گرد همایی 100 نفره در داخل ترتیب دهند !! آن وقت روز عاشورا می خواستند کار را یک سره کنند در حالی که نه مردم آمادگی داشتند و نه حتی خود آنان. نیروهای پلیس خشونت می کردند آن ها هم شدیدا مقابله کردند بدون توجه به این که اگر چه ممکن است مردم در وهله اول از این کار خشنود شوند اما به هیچ وجه آماده این کار نیستند و حاضر نیستند خود در تظاهراتی با این درگیری ها حاضر شوند (البته از نظر خیلی ها مرگ خوبه برای همسایه!) بنابراین در اولین تظاهرات بعدی(22 بهمن) همین مردم (که حاضر بودند در 25 خرداد خیابان آزادی را پر کنند)ترجیح دادند جان بچه های خود را نجات داده آن هارا به شمال ببرند تا امکان شرکت در تظاهرات از آن ها سلب شودو بدین وسیله میدان را به رقیب واگذارند. این بود نتیجه این شتابزدگی ! مردم فعلاً عقب کشیدند و ترجیح دادند که به گونه دیگری عمل کنند.
با درود،
تمام این ها که نوشتید پاسخی به پرسش های طرح شده در نوشتار نبود هرچند که مخاطب؛ آقای خاتمی هستند ولی شما خود را ملزم به پاسخ دادن دانستید.
سیزه زار عزیز کاملا حق با شماست ! من هم از همان ابتدا گفتم که «نمی گویم راه خاتمی درست است» و اصولا قصد ورود به بحث در مورد خاتمی را نداشتم چه رسد به پاسخگویی به جای او که نه نمایندگی از جانب او دارم و نه تفکر وعمل او را بی عیب و نقص می دانم. دوست من ! تائید یک حرف و یا یک عمل درست حتی اگر متعلق به دشمن باشد انسان را در صف دشمن قرار نمی دهد ؛ چه رسد به افرادی که هنوز در صف مردم اند .
حرف من کاملا واضح و روی آن با تفکر و عمل شتابزدگانی است که در پس نقد فوق پنهان است. ناقدینی که هیچ راه حلی ارائه نمی دهند و فقط در انتظارند تا یکی راه حلی عملی مطرح کند و آن گاه آنها به تخطئه بپردازند- آن هم تخطئه «فرد» و نه نقد «راه حل» او !!- و سپس با حرکات نسنجیده و در شرایط نا آمادگی آن حرکت را به بیراهه سوق داده رو درروی سرکوب قرار دهند و در نهایت شکست آن را پیروزی تفکر خویش قلمدادکنند.غافل از این که ذهن اگر اندیشمند باشد در آغاز مطالعه ی هر گونه نقد به هر راه حلی خواهد پرسید که » راه پیشنهادی شما چیست؟».و متاسفانه اگر نیک بنگرید می بینید که پس از 20 روز هنوز پاسخی به این پرسش من داده نشده است !!!
«پس از سیوچهار سال، که به عرض سهچهار قرن بر مردم ایران گذشته است؛ دیگر جا ندارد، و نمیتوان از ایستگاه حکومت حاضر شیعی، به نکوهش حکومت غایب پادشاهی پرداخت. پوستههای متفاوت این دو نظام، پوشانندهی ماهیت مشترکشان نیست. گیرم حکومت پهلوی، کار خود به آخر نرساند، و خیز نهایی را که برداشت، مرکبش به گل شد؛ اما حکومت شیعیان، بهرهمند از تجربههای روزگار پهلوی، بار کج خود را، توانست به منزل برساند.
حکومتگران شیعه نشان دادند که، «کار نیکو کردن از پُر کردن است». بنابراین چیزی بدهکار تاریخ پادشاهی ایران نیستند. هر آرزویی که به دل پهلوی ماند، اینها از عزا درآوردند. آخِر هم اگر بخشی از جامعه، روزگار پهلویها را به رونق آزادیهای اجتماعی، همچنان یاد میکند و میستاید؛ بخش دیگری نیز هست، که بهرغم کارنامهای چنین سیاه، بانیان رونق مناسک شیعی را، یاد خواهند کرد، آنچنان که گویی …
آنچه شد، و آنچه بر ما رفت، روند طبیعی تاریخمان بود. پوستهها را اگر کنار زده بودیم، پیدا بود. و آنچه باید و شاید، (که داغش به جانهای بسیار ماند و در خاک سرد نشست)، تنها به اخلال در این روند است که میدهند، نه به چیز دیگر!»
عالی بود. گوشه و کنار های کار شما چه حیف که گوشه و کنار بماند !
شرمنده که کارم شده مثل طوطی جمله های شما را در کامنت تکرار کردن 😦 ، بی نقص تر از این نتوان گفت. ایراد از دید و قلم بی نقص شماست ! 🙂
این لطف مستمر شما، اشتیاق دوستان وبلاگ را دوچندان میکند، سپاس.
با اجازه کامنت شما را بازتاب دادم. ممنون از اجازه.
سپاس مکرر!