انقلابی به نام مشروطیت، و خلع و اخراج چهار پادشاه!
انقلاب مشروطیت پایان کار نبود. بلکه آغازی بود بر ستیزی درازمدت میان مردم و پادشاهان. از امضای فرمان مشروطیت در سال ۱۲۸۵ خورشیدی، تا انحلال نظام پادشاهی مشروطه در سال ۱۳۵۷، چهار پادشاه بر تخت سلطنت ایران نشستند، که هیچکدام نتوانستند سلطنت خود را به پایان ببرند. این به آن معنی است که مشروطیت در ایران هرگز برقرار نشد و پادشاهان هرگز تن به این محدودیت ندادند و مردم نیز هرگز به آنان اعتماد نکردند.
مظفرالدینشاه که فرمان مشروطیت را در اوج قیام مردم و در عین بیماری و ضعف قوای جسمانی امضاء کرد، چند روز پس از تصویب قانون اساسی ۵۱ مادهای در مجلس شورای ملی، درگذشت. او خوشاقبالترین پادشاهی بود که در عین آنکه نامش با مشروطیت گره خورده بود، پادشاهی مشروطه را تجربه نکرد. پس از او و در درازای ۷۲ سال دوران مشروطیت، چهارتنی که ردای پادشاهی مشروطه را به تن کردند، بدون استثنا از تخت به زیر کشیده شده و از کشور اخراج شدند: محمدعلیشاه، احمدشاه، رضاشاه و محمدرضاشاه!
محمدعلیشاه در جریان یک جنگ داخلی خلع، و از ایران اخراج گردید. او از راه نرسیده، سرناسازگاری با اساس مشروطیت گذاشت. همینکه مجلس نخست ِ مشروطه، بودجهی دربار را از هشتصدهزارتومان به پانصد هزار تومان کاهش داد و مستمری شاهزادگان را کاسته و حقوق زنان ناصرالدینشاه را قطع کرد، بهانهگیریهای او از مجلس آغاز شد و دَم به دَم تا به توپ بستن مجلس و کشتار آزادیخواهان، و برپایی دوران مشهور به استبداد صغیر پیش رفت. اما در زمان او هنوز، توپ مشروطهخواهان و سایر آزادیخواهان پُر بود، و بازگشت بساط مشروطیت چندان به درازا نکشید.
در میان جشن پنچشبانهروزی مجلس عالی که وظیفهی بازگشت مشروطه را به طور موقت به عهده گرفته، و حکم به خلع محمدعلیشاه داده بود؛ احمدمیرزا ولیعهد سیزدهساله به تخت سلطنت جلوس کرد و ریییس ایل قاجار نایبسلطنهی او گردید. شاه جدید بخت بلندی داشت، نایبسلطنهها کار تحدید مشروطیت را به عهده گرفته و او قبل از آنکه سن و سالی پیدا کند و پایش گرم شود، در همان جوانی تخت و بختش واژگون شد و دودمانش به باد رفت، در نتیجه فرصت نیافت تا شخصن به استیفای حقوق از کف رفتهی سلطنت اهتمام ورزد، این شد که در میان چهار پادشاه مشروطه، نیمنام نیکی پشت قبالهی پادشاهیش ثبت شده است. اما ناصرالملک نایبسلطنه او که به هنگام مراسم تحلیف در مجلس وظیفهی خود را منحصر به معرفی نخستوزیر به پارلمان دانسته بود، تا فرمان انحلال مجلس و تبعید آزادیخواهان نیز پیشروی کرد.
رضاخان میرپنج که منتخب بریتانیاییها بود، (که ماجرای آن از چهارچوب این مطلب خارج است)، بر بال نارضاییهای روشنفکران و سران احزاب سیاسی، و تمایلات جمهوریخواهی میان برخی از کوشندگان متجدد سیاسی و نیروهای نظامی تحت امر پشت دروازهاش، تا انحلال سلطنت قاجار و اصلاح قانون اساسی مشروطیت و مسند پادشاهی اوج گرفت. او سومین پادشاه مشروطه بود، اما از مشروطه حتا نامی باقی نگذاشت. تا آنجا که توانست هرکه را که دم از آزادی و مشروطیت میزد، حتا همپیمانهای متجدد خود را به زندانهای مخوف کشاند و همانجا جانشان را گرفت. انتخابات دستوری و انحلال احزاب و انجمن ها و تبعید و خانهنشین کردن سیاستمداران معتقد به مشروطیت، بساط حکومت خودکامهی فردی دوران ناصری را، دوباره پهن کرد. دوران سیاه حکومت او چنان بود، که وقتی بریتانیاییها در سال ۱۳۲۰، قصد برکناری و خلع او را مطرح کردند، یک تن نیز به هواداری او برنخاست. او نیز خلع، و از کشور اخراج گردید.
با برکناری رضاشاه از سلطنت، در میان تردیدهای فراوان، بریتانیا بهرغم مخالفت مسکو و بیتفاوتی امریکاییها، به اصرار فروغی به سلطنت محمدرضاشاه به عنوان چهارمین پادشاه مشروطه رضایت داد. او نیز همچون احمدمیرزا جوان بود، و خام و کم تجربه. از سوی دیگر حضور نیروهای بیگانه در کشور، و آب شدن یخهای دوران رضاخانی و گشایش یکباره فضای تنفس، امکان تسلط کامل بر اوضاع را تا سال ۱۳۳۲ و کودتای ۲۸ مرداد، ناممکن میکرد. اما پس از بازگشت از سفر و استقرار مجدد بر تخت سلطنت، کار را به جایی رساند که با اعلام نظام تکحزبی، حتا ظاهری برای مشروطیت، جز جشن سالانهی غروب ۱۴ مرداد، در محوطهی مجلس شورایملی، به صرف بستنی اکبر مشتی باقی نماند. سرانجام محمدرضاشاه نیز برکناری و اخراج از کشور بود.
اخراج محمدرضاشاه به عنوان چهارمین پادشاه مشروطه از کشور، نشانگر این بود که ۷۲سال کوشش برای مشروط کردن قدرت در ایران، به جایی نرسید. مشروطیت پیش از آنکه حیات خود را در تاریخ معاصر ایران آغاز کند، درخود خمید و مُرد. سرنوشت مشابه این چهارپادشاه مشروطه، درس بزرگی است که مردم ایران، هزینهی گزافی بابت فهم آن پرداخت کرده و میکنند. از رفتن هیچیک از این چهارتن، خم به ابروی کسی نیامد. بسا شادمانیها که پس از رفتن هر کدام، سراسر کشور را فراگرفت. از جشنهای پس از فتح تهران و خلع محمدعلیشاه، تا انحلال قاجار و فرار احمدشاه. از شادمانی و آسودگی و آرامش پس از سقوط رضاشاه، تا پایکوبی همگانی به هنگام دومین فرار محمدرضاشاه و خلع و تبعید او، همه نشان از فاصلهی عمیق و پرناشدنی میان مردم و پادشاهان داشت.
بدرقهی باشکوه مردم ایران در چهار نوبت، و از چهار پادشاه مشروطه، در تاریخ ملتهای جهان کمنظیر است. مبارزهای در زیر پوست و به نام انقلاب مشروطیت، میان پادشاهان و مردم یک سرزمین، سرانجام به حذف پادشاهی ختم شد. شاید اگر این رویداد پس از هر یک از آن سه نوبت پیشین رخ میداد، امروز گرفتار صورتی دیگر از سلطنت نبودیم. با اینحال انقلاب مشروطیت، هنوز درسها دارد که باید بیاموزیم.
اگر نگاهی به نظریه استبداد ایرانی دکتر کاتوزیان هم داشتید بد نمیشد . اینکه چطور هرج و مرج مشروطه ، مردم را به فکر یک مستبد انداخت ، به نظرم در تحلیل شما جا افتاده
دوست گرامی، زاویهی نگاه این مطلب، نسبت پادشاهان بعد از مشروطیت با مبانی برآمده از آن است. گرایش طبیعی مردم در دوران هرج ومرج به یک مستبد، مقولهی دیگریست که در عین حال، اصل قضیه را که زیرپا گذاشتن «شروط» از جانب پادشاهان است، توجیه نمیکند.
البته به يمن انقلاب 57
ما به دوران قاجار برگشتيم
استبداد، گویا تقدیر این مردم بخت برگشته است، گرچه نمیتوان فرهنگ استبداد پرور این سرزمین را چه در ژرفنای ذهن مردم و چه در نخبگان، انکار کرد: همین امروز، بازماندگان کهنسال دوران پهلوی، هنوز که هنوز است از دوران»طلائی» سلطنت یاد میکنند و از اینکه آمار شکنجه ها و اعدامهای دو پادشاه پیشین بسی کمتر از»اهل عمائم» و آخوندهاست داد سخن میدهند.
آنچنان که گفتید،قدرت حکومتگران «مشروط» نشد و یکی از آفتهای این عدم توفیق، نبود تجربه دموکراسی و احزاب آزاد در کشور است که نتوانسته مردمان را با چم خم ها و زیر وبالای مردمسالاری و نیز گندم نمایان جو فروش، آشنا کند ، و الا هرگز و هرگز در سال 57 اینچنین، کشور را به مرداب متعفن یک حکومت مذهبی وانمی سپردند.
Hamwatanane Jomhoorikhahe gerami: Man in maghalrh ra khandam ke albatteh tazegi nadasht, man Irani hastam wa be HICH dasteh hez ya sazman wa goroohi WABASTEGI nadaram, Irani hastam wa mimanam. Az ebtedaye enghelabe 57 ba hokoomate hazarate akhgoond mowafegh naboodam agar che man ham mipendashtam ke natijeye estebdade shahi hokoomate akhoondist, ama man ham ta haddi eshtebah mikardam.Inke ma paye Internet benshinim wa nazare parakani konim HICH moshbkelli az Iran wa Irani hal ke nemikonam HICH momken ast anra baddtar konad.Man fekr mikonam ke naboode azadi wa gashtane ejazeh baraye ebraze aghiddeh dar tamame tarikhe ma che ghabl az enghelab wa che bad az an HARGEZ wojood nadashteh.Moteassefaneh inra bayad ghabool konim.Man bad az 36 sall mokhalefat ba dekhalate MAZHAB dar Siasat hanooz ham fekr mikonam ke moteassefaneh Regime Pahlawi bekhposoosh Mohammad Reza Shah be in akhoondha anghadr azadi dad ke nahayat bar ishan shooridand berawid tarikh ra motalleh konid,,,,be harfam miresid…agar Shah be inha chenin azadiyi nemidad inha hatta dar khab ham hokoomat bar Iran wa Irani ra nemiddidand.AMA az tarfe diigar agar kassi dar Iran yek ketabe chapi mikhand be zendan miraft wa gereftare Savak mishod.. anha hame jawanane arman khah boodand..mesle akhoond donballe mal wa jah naboodand ama khoib savak anha ra mikosht shekanjeh mikard aZ BEYN MIBORD AMA DOSHMANE ASLI DAR ASTINE REGIME BOOD DAR MASAJED WA ………hall ham agar fekr konid payane kar ast na in aghazist baraye anche babate b e soopye azdi raftan bayad pardakht.Mano bebakhshid ke tassalot be farsi nadaram be hamin dalil be pinglish neweshtam, be kassi tohin nakardam ama tarikheman por ast az tohin khoon wa diktatori…omidwaram roozi Iran bedooine paswand ya pishwand azad bashe ta Irani baraye ayandehash tasmim begire.
Payandeh Iran azad bad Iran wa Irani
Zemnaqn dar taswirwe balla agar taswire ahmad shahe qadjar ra migozashtid behtar boos choon in taswire Mohammad hasan Mirza Valiahde Ishan ast …khob tashihesh konid mamnoon mishamYek hamwatan az Canada