سکوت منصور اسانلو، جنبش سبز، و پاشنهی آشیل حکومت!
یکم سال گذشته در آستانهی روز کارگر، منصور اسانلو یکی از رهبران مبارزات سندیکایی کارگران شرکت واحد اتوبوسرانی تهران و حومه، از سالن ۱۲ بند ۴ زندان رجایی شهر کرج، بیانیهای صادر کرد. اسانلو یکی از برجستهترین چهرههای مبارزات کارگری در ایران است که به همراه گروه دیگری از همفکرانش، سالهاست که در جهت تحقق ابتداییترین حقوق کارگران تلاش میکند. بنابراین در صلاحیت او برای صدور بیانیه به مناسبت اول ماه می، و دعوت از مردم برای حمایت از حقوق کارگرانی که در شمار آسیبپذیرین گروههای اجتماعی ایران هستند تردیدی نیست، اما آیا امسال نیز بیانیهای از سوی او وخطاب به کارگران و مردم صادر خواهد شد؟ مقدمهی بیانیه هشتم اردیبهشت سال گذشتهی اسانلو، ترجمهی دیگری از این شعر شاملو بود که: «من بانگ برکشیدم از آستان یاس .. »!
دوم آنها که با اندکی فاصله، در خیابانهای تهران و چند شهر بزرگ کشور، شاهد اجتماعات و گفت و گوهای روزها و شبهای پیش از انتخابات خرداد ۱۳۸۸ بودهاند، و در خیابانهای مرکزی و شمالی شهرهایی مانند تهران، با هواداران احمدینژاد از نزدیک برخورد داشتهاند، به خوبی میدانند که سرسپردگان حکومت اسلامی، تنها بخشی کوچکی ازلایههای گوناگون مدافعان احمدینژاد را تشکیل میدادند. به عبارت دیگر در میان طرفداران احمدینژاد نیز، همچنانکه در ارودگاه موسوی و کروبی، مخالفان بالقوهی حکومت کمشمار نبودند؛ اما این گروه، نه تنها هیچ ربطی با مخالفان به نسبت مرفه طبقهی متوسط، در خود نمییافتند، بلکه بخشی از سهم ناچشیدهی خود را از رفاه و آسایش، در حلقوم آنان میدیدند. آنچه محرز و مسلم است آنکه اگر جریان تقلب در انتخابات ۸۸ ، باژگونه میشد و تقلب به سود جریان مقابل و علیه احمدی نژاد رخ میداد، و او نیز مانند موسوی عامدانه در برابر حکومت صفآرایی میکرد، سیر رویدادها و نتایج آن، به گونهی دیگری رقم میخورد.
سوم به دلیل ماهیت ایدئولوژیک و خاستگاه اجتماعی نظام حاکم، سنت مبارزه با آن همواره در انحصار طبقهی متوسط قرار داشته است. اما طبقهی متوسط ایران در سی سال گذشته نشان داده که از پس این غول بیشاخ و دُم ِ رویینتن برنمیآید. این ناتوانی دلیلهای بیشماری دارد، اما مهمترینش آنکه طبقهی متوسط ایران به دلیل وابستگی اقتصادی به منابع و فرصتهای انحصاری حکومت، و از سوی دیگر، ارتباط گستردهی لایههای بالانشین آن با بخش عملگرای ساختار قدرت در نظام، نتوانسته است به رشد طبیعی خود ادامه دهد تا ضمن دستیابی به استقلال، به توسعهی ظرفیتهای خود نیز بپردازد. گذشته از این، لایههای شکل دهندهی طبقهی متوسط در ایران، از چنان تنوع و تفاوتی برخوردارند، که همسویی اجزای آنرا جز در کوتاهمدت، ناممکن کرده است. کاهش چشمگیر حضور معترضان، از راهپیمایی ۲۵ خرداد، تا راهپیمایی ۲۸ خرداد میدان توپخانه، (آنهم پیش از اخطار و تهدید در نماز جمعهی ۲۹ خرداد)، میتواند به شناخت بیشتر ظرفیتهای طبقهی متوسط جدید ایران بیانجامد.
چهارم رویینتنان اساطیر باستان، بدون استثنا، نقطهی ضعفی در پیکر خود داشتهاند. زیگفرید در حوض خون اژدها افتاد و رویینتن شد، اما خون به نقطهای در پشت سرش که برگی به آن چسبیده بود نرسید و همان نقطه بلای جانش شد. آخیلوس یا همان آشیل، مشهورترین رویینتن افسانههای باستان، هنگامی که کودکی بود و مادرش او را از دو قوزک پا گرفت و در آب کرد تا رویینتن شود، ندانست که همهی پیکر فرزندش را رویینتن کرد، مگر محل دو انگشتی که با آن قوزک پایش را نگاه داشته بود. حکومت اسلامی را به دلیل درهم کوبیدن طیفهای گوناگون مخالفانش در سی و سه سال گذشته، و از کار انداختن بقایای آنها و بیاثر نمودن سالها تلاش و کوشش سیاسی و اجتماعی هزاران نفر، بدون آنکه خَم به ابرو بیاورد، باید حکومتی رویینتن خواند. آیا جمهوری اسلامی، این نظامی که هیچ نقطهی روشنی در کارنامهی خود نداشته و خسارتهایی که در دوران استقرارش به کشور وارد شده، در تاریخ ایران کمنظیر است، پاشنهی آشیلی هم دارد؟ اگر دارد کجاست؟
پنجم در درازنای تاریخ جمهوری اسلامی، ارتباط با کارگران و گروههای فرودست همتراز ایشان و نمایندگی کردن مطالباتشان، یا با گروههای مارکسیستی بوده، یا با حکومت مستقر. نظام جمهوری اسلامی که برای تصاحب کامل قدرت از پلکان رؤیاهای طبقات فرودست بالا رفته بود، آگاهی کاملی به قدرت مهارناپذیر ایشان داشت. بنابراین از همان نخستین ماههای استقرار، با تشکیل شوراهای اسلامی کارگری در مراکز مهم صنعتی و خدماتی و حتا کارگاههای کوچکتر خصوصی، به رقابت فشردهای با گروههای چپ پرداخت، تا بتواند کارگران را که قشر آگاهتر فرودستان حامی خود به شمار میرفتند، همواره در میدان نفوذ و سلطهی خود نگاه دارد. پس از آن نیز و به دنبال سرکوب همهجانبهی سازمانهای سیاسی، و خالی شدن صحنه از رقیبان و مدعیان، با پایهگذاری سازمانی شبهدولتی به نام خانهی کارگر، همهی نهادها و سازمانها و سندیکاها و شورایهای کارگری پراکنده را منحل، و در سازمان جدید ادغام نمود، تا رشتهی کار از دستش بیرون نشود. اهمیت پایش و سازماندهی این طبقه برای حکومت، به اندازهای بوده است، که ادارهی سازمان جدید را همواره به عهدهی زبدهترین نیروهای امنیتی حکومت گذاشته است. کارگران با چنین تمهیدی، حتا از شمول فعالیت احزاب دولتی و شبهدولتی خارج شدند. هرتوافق و یا کوشش و کنشی، به دبیران روی صحنه و پشت صحنهی خانهی کارگر ختم میشد.
ششم هر نیروی سیاسی و یا جبهه و اتحادی که نخواهد و یا نتواند، آرایش جدید نیروهای موثر اجتماعی را را در بستر تغییرات همهجانبهی سیاسی، اقتصادی و اجتماعی ایران امروز ببیند و خود را مهیای نمایندگی خواستههای اساسی ایشان نکند، دو راه بیشتر ندارد. یا باید در صف انتظار حمایتهای ویژهی کشورهای صاحب منافع در منطقه بنشیند و بر سر میزان سهم با اشخاص و گروههای مدعی چانه بزند، یا باید تن به معاملات پشت پردهی داخلی بدهد و تلاش کند تا آب رفته را به جوی برگرداند، بلکه چند صباحی دیگر روزگار به کام گردد. امروز بخش بزرگی از طبقهی تکیده شدهی متوسط و اکثریت کارگران و کارورزان، به همراه لایههایی از مردم فرودست غیر وابسته، که در سالهای اخیر مورد حمایت اقتصادی قرار داشتهاند و مطالبات تازهشان، آنها را در جوار لایههای پاییندست طبقهی متوسط مینشاند؛ نیروی بزرگی را تشکیل میدهند که با حمایتهای موسمی و ادواری و مناسبتی، پا به هیچ میدانی نخواهند گذاشت.
خب در اینکه جنبش سبزیا هر جنبش خواستار تغییر دیگه ای بایدمنافع طبقه کارگر یا بهتر بگم فرودست رو هم در نظر داشته باشه شکی نیست(به سبب اخلاقی بودن موضوع) اما اینکه بخواد در بزنگاهها توقع حمایت از این طبقه رو داشته باشه یه جور ندیدن واقعیتهای تاریخی ایرانه.نمونه انقلاب ایران نمونه خوبی از رفتار فرودستانه.فکر میکنم عامل اگاهی در مورد رفتار فرودستان بسیار موثره که متاسفانه با وجود ایدیولوژی قوی دینی چندان نمیتوان به ان امید داشت.نمیتوان باچند مورد استثنا مثل اسانلو راجع به بقیه اظهار نظر کرد.بهر حال لشکر سرکوب جمهوری اسلامی رو بسیاری از همین فرودستان و همکاران اسانلو تشکیل میدهند.راستی چتد کارگر دیگر را میتوان شمرد که شاملو بخوانندو…. بهر حال فکر میکنم بهتره امید داشته باشیم که طبقه متوسط فرهنگی ایران روز بروز فربه تر بشه و مسبب تغییر.