اصلاحطلبان حکومتی به روایت اوژن یونسکو؛ خاتمی به کرگدنها پیوست!
اگر نمایشنامهی «کرگدن» اوژن یونسکو را نخواندهاید، تردید نکنید و هر طور شده پیش از آنکه به خیمهشببازیهای انتخابات ریاست جمهوری نزدیک شویم، آنرا بخوانید. اصولن در موقعیتی که ما قرار داریم، بد نیست هر شب، پیش از آنکه آماده خواب شویم، نیمنگاهی در آینهی نسبت اندیشه و عمل و آگاهی روزانهمان بیندازیم و معاینهی دقیقی از پیشانی خود به عمل آورده تا مبادا ما نیز به قافلهی کرگدنها پیوسته باشیم، و اگر چنین بود، پیش از آنکه دیر شده باشد، چارهای بیندیشیم.
نمایشنامهی «کرگدن» اوژن یونسکو اگرچه پیامی جهانشمول دارد، اما به نظر میرسد در اینسوی دنیا که ما هستیم، پیام آن قابل فهم تر باشد. شاید به همین دلیل بوده که در همین شهر تهران، و بهرغم تنگناهای بسیار، کارگردانهای تئاتر نه تنها علاقهی زیادی به اجرای آن از خود نشان دادهاند، بلکه در اجرای آن، دست به ابتکارات نوجویانهی ارزندهای زدهاند، تا دقایق و جزییات بیشتری از این اثر را نمایان کنند.
آخرین اجرای «کرگدن» در تهران به کارگردانی فرهاد آییش و در سالن اصلی تئاتر شهر به صحنه رفت. این اجرای کلاسیک به دلیل بهرهگیری از بازیگران مشهور و مطرح، تماشاگران زیادی را به سالن نمایش کشاند. یکی از این تماشاگران تماشایی، «سیدمحمدخاتمی» بود که در آذرماه ۱۳۸۷، تنها ششماه پیش از ظهور جنبش سبز، از این نمایش دیدن کرد. فاصلهی میان تماشاگر و صحنه در اجرای کلاسیک آثار نمایشی، این مجال را به کارگردان و طراح صحنهی نمایش نمیدهد، که تماشاگران را در موقعیتی قرار دهند که ناچار به انتخاب شوند: آدم یا کرگدن؟ انتخاب کن!
در سال ۱۳۸۰ اجرای تجربی و در نوع خود کمنظیر دیگری از این نمایش در «تالار نو»ی مجموعهی تئاتر شهر، از سوی کارگردان جوانی به نام وحید رهبانی به اجرا درآمد که جایگاه تماشاگران را به طور متحرک و مجهز به پایههای چرخدار- در سه قسمت محاط به صحنه – به صورتی ساخته و طراحی کرده بودند که کارگردان و طراح صحنه در هر مرحله از نمایش با جابهجا کردن این سه جایگاه و قرار دادن آن در منطقهی «کرگدن»ها، تماشاگران را در موقعیت انتخاب قرار میدادند. در عین حال «موسیو برانژه»، تنها فردی که در برابر این هجوم بیامان پایداری میکرد و خیال نداشت به گلهی کرگدنها بپیوندد، در لابلای هیاهوی دیگر بازیگران و غوغای عبور و حضور «کرگدن»ها، گاه این فرصت را پیدا میکرد تا با تماشاگران سخن بگوید و آنها را به پایداری دعوت کند.
با جابهجایی نخستین سکو، تماشاگران، مبهوت و ناباور، منطقهی کرگدنها را به شتاب ترک میکردند، و تا جایی در سکوی مقابل برای خود دست و پا کنند، کارگردان و منشیهای صحنه و بازیگران پیوسته به گروه کرگدنها، سکوی دیگر را نیزبه سمت خود، و به منطقهی «کرگدن»ها میکشاندند و این کار تا کشاندن هر سه سکوی محل نشستن تماشاگران به سمت مقابل ادامه یافت. به عبارت دیگر طراح صحنه بنای آنرا گذاشته بود، تا نخست همهی راهها را به روی تماشاگران ببندد، سپس آنها را متوجه عواقب پایداری خود بکند. او به سوی «موسیو برانژه» دست میکشید و او را متهم به تکروی، آنارشیسم، اخلال در نظم اجتماع و تحریک به فروپاشی جامعه میکرد و از تماشاگران میخواست تا دچار انحراف موسیو برانژه نشوند و موقعیت خود را با آگاهی از عواقب ناگزیر آن انتخاب کنند:
تماشاگرانی که نمیخواستند به کرگدنها بپیوندند و در کنارموسیو برانژه قرار داشتند، دیگر سکویی برای نشستن در اختیارشان نبود، آنها با آنکه ورودی خود را پرداخته بودند، از صحنهی اصلی نمایش کنار گذاشته شده بودند و تا پایان نمایش، باید روی پای خود میایستادند و خستگی و زحمت پایداری را تحمل میکردند. از میان تماشاگران البته، چندتنی که به نظر میرسید از عوامل گروه کارگردانی باشند، در میان تشویق و خوشآمد فراوان، به سمت دیگر رفتند و شادمان و سرخوش، به همراه گروه و «کرگدن»های دیگر، سکوهای خالی را به اشغال خود درآورده، و نعرههای مستانهشان را به جایی رساندند تا صدای خراشخوردهی موسیو برانژه، به گوش خودش نیز نرسد.
اگر بر حسب تصادف آقای خاتمی از این اجرای «کرگدن» نیز دیدن میکرد، در مواجهه با طراحی ویژهی آن، در کجای صحنه قرار میگرفت؟ آیا ابتدا با تماشاگران دیگر همراه میشد وسکو به سکو با آنها پیش میرفت؟ آیا با وجود همراهی بیشترین تعداد تماشاگران با «موسیو برانژه»، در صورتیکه کارگردان نمایش جایی در یکی از سکوها به او و همراهانش پیشنهاد میداد چه تصمیمی میگرفت؟ شاید هم تا آستانهی پایین کشیدن پردهی نمایش صبر میکرد و با استفاده از تاریکی صحنه، مردم ایستاده را دور میزد و از پشت پرده خطاب به مردمی هنوز برپا ایستاده بودند، هشدار میداد که: آنها که کنار صحنه ایستادهاند بدانند که در مظان اتهام همکاری با عوامل پشت صحنه قرار دارند. کارگردان محترم نمایش، با درک عمیقش از موقعیت، این فرصت را فراهم کرد تا من به شما بگویم که اینجا برای ماندن، راهی نیست جز اینکه همه کرگدن باشیم، تنها فرقمان میتواند در این باشد که برخی کرگدن دوشاخ آسیایی باشیم، برخی کرگدن تکشاخ افریقایی. اما در هرصورت باید کرگدن بود. موسیو برانژه هم که الان حضور ندارد و از صحنه غایب است، اگر بود، او نیز جز این که من گفتم نمیگفت. راه همین است و بس.
اما شاخی که در دماوند روی پیشانی آقای خاتمی نمایان شد، برخلاف متن بیانیهای که صادر کرد و برخلاف سخنانی که در محفل دستچینشدهی انجمن اسلامی دانشگاهها به زبان آورد، برجستهتر از آن است که بشود آنرا با زیورآلات مصلحت کشور و مردم پوشاند. آقای خاتمی در آخرین لحظه و در شرایطی که نافرمانی مشروع مردم خواهان تغییرات مسالمت آمیز، به صفبندی روشن وصریحی بدل شده بود، و مخالفان حساب خود را به صراحت کمنظیری از حکومت جدا کرده بودند، از رای پشت صحنهاش، کشتی نجاتی برای خود وگروهی از اصلاحطلبان وابسته به حکومت ساخت، تا امیدی به اعادهی «نان»های قطعشده و «نام»های خطخورده از فهرستهای رنگ به رنگ رانتها و مواهب سیاسیاقتصادی و شغلی و تحصیلی و غیره ایجاد کرده باشد.
این گروه از اصلاحطلبان خودخوانده و وابستگانشان، در سالهای گذشته از انواع و اقسام امتیازات در سطحهای گوناگون بهرهمند بودهاند. فرزندان ایشان، در بهترین دانشگاههای داخلی و خارجی به سهولت تا سطوح عالی امکان تحصیل داشته و پیش از فراغت از تحصیل از امکانات شغلی پردرآمد بهرهمند بودهاند. در کنار موسسات بزرگ اقتصادی، تسلط غیرقابل رقابتی بر رسانههای مکتوب و غیر مکتوب داشتهاند. بنابراین طبیعی است که این گروه نخواهد سرنوشت خود را با جنبش سبز ونمایندگانشان پیوند بزند. و در آخرین لحظه که حسابها در حال روشن شدن بود، پای خود را به نمایندگی خاتمی از مهلکه بیرون کشیدند.
هرچند به کسی که انتخابات مجلس هفتم را در کسوت رییسجمهور قسمخورده به اجرای قانون اساسی برگزار کرده، اطلاق صفت اصلاحطلب، مضحک و خندهآور است، و او را باید در شمار سیاستورزان نامعتمد فهرست کرد، اما خاتمی که همچنان اصرار دارد خود را سرکردهی اصلاحطلبان بخواند، بهتر از هر کس دیگری میداند که جریان وابسته به او، نه اعتباری در میان مردم دارد، نه نفوذی در ساختار حاکمیت. او اینرا نیز میداند که حتا در صورت تصاحب پستهای کلیدی نظام، به دلایل بسیار، او و جریان متبوعش، قادر به انجام هیچ اقدام اصلاحی نیست.
از سوی دیگر اگر بپذیریم که جریان آلترناتیو حکومت، که بر بنیاد اندیشههای باستانگرایانه قرار دارد و خواهناخواه این جریان (بهرغم ضعف مفرط و وابستگی شدید به حمایت خارجیان)، تنها رقیب جریان اصلاحطلبی بنیادی در داخل به شمار میرود، آیا میتوان پذیرفت که شقهشقه کردن جریان مخالفت داخلی، (کاری که آقای خاتمی با رای دماوندی خود به آن مبادرت کرد)، اقدامی در جهت کوتاه کردن نفوذ اپوزیسیون خارجی است؟
پس آیا حق داریم اقدام آقای خاتمی را در همان چهارچوب منافع (در خطر افتاده) گروه موسوم به اصلاحطلبان حکومتی نگاه کنیم؟ و اگر چنین باشد، آیا آگاهی قبلی از تصمیم نظام در عقبنشینی از مواضعش در برابر غرب، در این اقدام تاثیری نداشته است؟ اگر جریان اصلاحطلبان حکومتی توانسته باشد (که میتواند)، از اتخاذ چنین تصمیمی آگاه بشود، لابد فرض را براین گذاشته است که اپوزیسیون خارجی با قطع امید از حمایت کشورهای غربی، به لاک سیسالهی خود باز خواهد گشت و تنها یک مانع بر سر راه ثبات ساختار نظام و در نتیجه منافع گروهی ایشان باقی خواهد ماند: بقایای جنبش سبز و نمایندگان پایدارش.
انتخابات ریاست جمهوری آینده، که کمتر از ده ماه تا آغاز مراحل مختلف آن باقی مانده است، مسلخ جنبش سبز خواهد بود، اگر «موسیو برانژه»ها تنها بمانند و جمعیت «کرگدن»ها فزونی گیرد. تدوین برنامهی میانمدت برای جنبش، تا برگزاری انتخابات ریاست جمهوری آینده، ضرورتی حیاتیست. مراقب باشیم که کرگدنیسم خاتمی و اصلاحطلبان حکومتی، آخرین امیدهای باقیمانده را برباد ندهد.
پس از غیبت صغری، مطلب دلچسبی نوشتید. خسته نباشید.
سپاسگزارم دوست عزیز، از ابراز لطف شما.
تمثیل زیبایی است این نمایش کرگدن در ایران درگیر نظام اسلامی . در واقع تمام کشور صحنه این نمایش است. و ما همه بازیگر. سالهاست ما جایگاه خود را یافته ایم در واقع انتخاب خود را کرده ایم . اما انداختن پروژکتور روی یک بازیگر به نام آقای خاتمی و تحلیل اقدام اخیر او بدون اشاره به افکار و منش سیاسی او از نخستین مسولیت هایش در نظام اندکی بی انصافیست. تقصیر این آدم چیست که ما از همه جا بریده ها خواستیم از او به عنوان یک تخته پاره برای نجات خود استفاده کنیم او جواب ما را در دوران ریاست جمهوری خود با تمام فرصت سوزیهای خود داده بود. او آنقدر به آقای خامنه ای که ده ها بار او را از حلقوم درندگان ولایت بیرون کشیده بود بدهکار است که نمیتوان انتظار زیادتری از او داشت. البته واضح است که او مانند بسیاری اسباب بازی آقای خامنه ای بود و هست . از یک طرف سگ هایش را به سوی او کیش میداد بعد هم با تشری به سگ ها او را وا میرهاند. تنها یک بار ، فقط یک بار آقای خاتمی همه حرفش را به مردم زد و میتوان گفت حجت را تمام کرد . او گفت برای نجات خود منتظر امداد از غیب و چیزهایی شبیه ان نباشید، خود اقدام کنید!… همین و بس. دل بستن به هر چیز و هر کس که نقطه اشتراکی با کرگدنها دارد بیهوده است . به قول آقای خامنه ای اصول گرایان و اصلاح طلبان دو بال پرواز نظامند. و به نظر مردم ایران مشکل اصلی خود نظام است یعنی کرگدنیسم.