سه خبر خونین، و یک رشتهی ناپیدا!
در بیستوچهار ساعت گذشته، مردم ایران و رسانههای متوجه به مسائل ایران با سه خبر تکاندهنده روبهرو شدند، این سه رویداد به رغم آنکه هرکدام جنس خاص خود را داشت و تحلیل خاص خود را میطلبد، اما یک رشتهی پنهان آن را به هم مربوط میکند: یک پاشیدگی درونی ترمیمناپذیر آغاز شده است.
خبر نخست:
انفجار مهیبی بود که در پادگانی در نزدیکی ملاردِ کرج رخداد. طبق اطلاعیههای عجیب سپاه پاسداران، تعداد کشتهها ابتدا 27 و سپس 17 نفر اعلام شد. در این حادثه، حسن تهرانی مقدم، بنيانگذار «توپخانه و موشکی سپاه» نیز کشته شده است، اما نکتههای قابل درنگ در این ماجرا فراوان است: دهها پرسش بدون پاسخ در اینجا مطرح است. راستی چگونه است که انفجاری در غربیترین نقطهی تهران رخ میدهد، اما نقاط شرقی و شمال شرقی تهران کاملن به لرزه در میآید تا جایی که منجر به شکستهشدن شیشه منازل میگردد، بدون آن که در مرکز تهران اثری از خود نشان داده باشد.
خبر دوم:
تهران آبستن خبر دیگری است: سوءقصد به جان یداله صادقی رييس سازمان صنعت، معدن و تجارت استان تهران. ضارب معاون سازمان است ولابد هردو دارای سلاح سازمانی. ماجرا از تصمیم صادقی مبنی بر برکناری معاونش آغاز میشود، و با شلیک سه گلوله توسط جناب معاون به گونهی رئیس محترم، پایان مییابد. آیا ماجرای امروز صبح، کلید سلسله رویدادهای مشابه را زده است، آیا تقابل جبهه پایداری با حامیان رهبری، تصادماتی بیش از این به همراه خواهد داشت؟
آخرین رخداد خونین24ساعت گذشته:
مرگ احمد رضایی، فرزند محسن رضایی در هتل گلوریای دبی است که در تمامی گزارشهای رسانههای، یک «مرگ مشکوک» قلمداد شده است. محسن رضایی که در انتخابات 88 به عنوان کاندیدای جناح محافظهکار به صحنه آمد، تخم نفرت پردوامی را در دل همراهان جنبش سبز کاشت. او که در آغاز مدعی بود از آراء خود و مردم، همچون «ناموس» خود محافظت خواهد کرد، به یکباره کوتاه آمد و نتایج آن انتخابات پرحادثه را پذیرفت و حتا مشاور او، سردار دکترروحالامینی، از قتل پسرش محسن، یکی از معتزضان به نتایج انتخابات، در بازداشتگاه کهریزک به آسانی گذشت. اینها همه دست به دست هم داد تا از محسن رضایی، چهرهی منفوری در اندازهی محمود احمدینژاد ساخته شود. حالا بایستی اذعان داشت جمع کثیری از حامیان جنبش سبز از مرگ پسر او، نه به عنوان یک انسان، بلکه به نام یکی از اعضای حلقههای ناپاک اقتصادی، دلشادند. شهرت انحصار قاچاق سیگار از مبادی غیرقانونی و همکاری خانوادهی رضایی با حزباله لبنان، گوش به گوش ودهان به دهان پیچیده است: آیا رقبا بعد از ترک برداشتن اقتدار نظام، به جان هم افتادهاند؟
سلام
با احترام
خودم از مخالفین این حکومت هستم ولی هیچ وقت با کشته شدن یک نفر دلشاد نشدم و نخواهم شد حتی اگر پست ترین انسان ها باشد. چطور میتوانیم برای رسیدن به هدف اصلی خود از کشته شدن انسان ها راضی باشیم ما که خودمان همین نقد را به این حکومت داریم؟ اگر پاسخ این باشد که آنها دشمن هستند و باید کشته شوند . پس فرق ما که ادعای حقوق بشر و دموکراسی میکنم با آنها چیست؟
ما دلشاد نیستیم از مرگ پسرش ولی محسن رضایی را هم نمی بخشیم