سیزده آبان؛ منبع لایزال دروغهای سیزدهی نظام ولایی!
نوشتهی م.پرواز
اگر آیت اله خامنه ای برای بیان حرف های روز چهارشنبه 11 آبان امسال ِ خویش تنها دو روز صبر می کرد؛ می توانست به لیست بلند بالای وقایع «یومالله ۱۳ آبان» بیست و پنجمین سالگرد نقطهی عطف دروغهای سیزدهی جمهوری اسلامی را بیفزاید. اما او مثل همیشه در ابراز قدرت خود بیقراری کرد و در کاربرد صفات تفضیلی و اغراق در قدرتش, حتا به واسطهی گرد کردن اعداد, بس دست و دلبازی نمود.
بی هیچ تردیدی٬ وی بهخوبی سخنان یارِ اجباری و رقیبِ اختیاری خویش را در اجتماع ِ تودهی سیّالی که در هفتمین سالگرد تصرف سفارت آمریکا، و در ۱۳ آبان ۱۳۶۵گرد کرده بودند، به یاد دارد. زمانی که اکبر هاشمی رفسنجانی بهرمانی در سن ۵۲ سالگی با سری بالاگرفته و گستاخی مختص خویش٬ چشم در چشمِ دهها و صدها هزار لباس ِ خاکی پوشیدهی ِ رزمنده در جبهههای جنگ عراق برعلیه ایران٬ با ملاحت و پوزخندی تکرارنشدنی٬ آنچه را که روزنامهی «الشراع» لبنان یک روز قبل از آن منتشر کرده بود٬ تکرار کرد و در میان بهت و حیرت میلیونها بینندهی تلویزیون جمهوری اسلامی به صراحت اعلام نمود که «رابرت مک فارلین» (عضو برجستهی شورای ملی امنیت ایالات متحده آمریکا و مشاور امنیتی رئیس جمهور آمریکا و تحلیلگر سازمان «سیا») و گروه همراه او («الیور نورث» عضو شورای ملی امنیت ایالات متحده آمریکا، «جورج کیو»٬ از مقامات شورای ملی امنیت آمریکا٬ «هوارد تیچر»٬ مسئول تحویل پول به شورشیان نیکاراگوئه و «امیرام نیر»، یکی از ماموران سرویس امنیت اسرائیل)، پنج روز را در بهترین هتل تهران بر سر سفرهی گشاده ایرانیان میهماندوست نشسته بودهاند {۱}.
آنروز٬ درست یک ماه از هدف قرارگرفتن هواپیمای باری آمریکایی حامل سلاح برای شورشیان موسوم به «کنترا» میگذشت. «کنترا»ها در جهت سرنگونی حکومت جوان «نهضت آزادی ملی ساندینیستها» که با رهبری «دانیل اورتگا»، شش ماه پس از پیروزی انقلاب ۵۷ ایران موفق به سرنگونی دیکتاتوری «آناستازیو سوموزا» در نیکاراگوئه شده بود٬ تلاش میکرد. شاید اگر موشک ساندینیستها آن هواپیما را سرنگون نکرده بود و تنها بازماندهی این حادثه در برابر دوربینها لب به سخن نمیگشود٬ لعاب جام تقدس دروغپردازان حاکم بر ایران نیز چنین سخت و رسوا در پائیز ۶۵ ترک برنداشته و فرونریخته بود.
صد٬ رقم جالبی است! نشانهی مقدار میل سیرناشدنی و کاستیناپذیر متقاضیان قدرت بی رقیب؛ آیات نام برده نیز، نه امروز که شمشیر را برای دستیابی صد در صد قدرت از رو بستهاند، بلکه آشنائی عمیقشان با این عدد بود که باعث شد ۲۵ سال پیش متواضعانه و خاضعانه٬ بهای آزادسازی گروگانهای آمریکایی در لبنان را برابربا ۱۰۰ موشک فونیکس اعلام کنند {اميد و دلواپسی، كارنامه و خاطرات سال ۶۴ هاشمیرفسنجاني به اهتمام سارا لاهوتی، دفتر نشر معارف اسلامی، سال ۱۳۸۷، ص ۴۳۵ ٬ نقل شده در ۲}. در جریان این معاملهی پایاپای٬ اسرائیل و آمریکا از ۱۵ مرداد ۱۳۶۴ تا ۱۱ آبان ۱۳۶۵، تسلیحاتی به ارزش ۲ میلیارد دلار به ایران تحویل دادند. موشکهای تاو٬ توپهای ۱۵۵ میلیمتری٬ موشکهای ضد هوایی هاوک و به روایتی مقادیری گاز اعصاب و خردل و البته ۱۰۰ موشک فونیکس از جملهی این تسلیحات بودند {۳}.
در درازنای این ۱۵ ماه که اسرائیل و آمریکا به ارسال سلاح به جمهوری اسلامی پرداخته بودند٬ حداقل چهار عملیات بزرگ زمینی در جبهههای جنگ توسط ایران انجام شد: «عملیات والفجر ۸» (دیماه و بهمنماه ۱۳۶۴)٬ «عملیات امالرصاص» (بهمن ماه ۱۳۶۴)٬ «عملیات والفجر ۹» (اسفند ۱۳۶۴) و «عملیات انصارالحسین» (شهریور ۱۳۶۵)، که مهم ترین آنها والفجر ۸ بود. و گرچه طی این نبردها «فاو» به تصرف ایران درآمد٬ اما این عملیات یکی از پرهزینهترین آفندهای رزمندگان ایرانی در طول جنگ به لحاظ تعداد کشتهشدگان بود. عراق به طور گستردهای دست به کاربرد سلاحهای شیمیایی زد و «جنگ شهرها» یکی از مراحل پُر کشته و ویرانی خود را پشت سرگذاشت. در زمانی که مذاکرات سری در تهران جریان داشت٬هواپیماهای عراقی در خرداد و تیر ۱۳۶۵ حملات وسیع و گستردهای بر علیه رزمندگان ایرانی در شبهجزیرهی فاو انجام دادند و پدران و مادران ایرانی به سوگ هزاران نوجوان و جوان عزیز خود نشستند. در جریانعملیاتانصارالحسین٬ ۲ ماه بعد از حضور فرستادگان دولت آمریکا در ایران و ۲ ماه قبل از سخنرانی آیتاله رفسنجانی و اعلام حضور ۴ ماه پیش ِ هیئت آمریکایی٬ بخش بزرگی از رزمندگان شرکت کننده در این نبردِ سخت، جان باختند. «علی محمدی نسب» رزمندهی گمنامی بود از رفسنجان که در عملیات «والفجر ۸» شرکت داشت. مروری بر تکهای از خاطرات او گوشهی کوچکی از صحنههای آن روزهای نبرد را ترسیم میکند: «گردان مجددا باز سازماندهی شد و به خط دوم رفتیم. شب که می خواستیم بخوابیم حاج علی گفت: ماسک هایتان را به صورتتان بزنید احتمالا امشب شیمیایی می زنند. بچه ها با ماسک خوابیدند. با ماسک خوابیدن خیلی سخت بود. من فقط برای یک تیمّم ماسک را برداشتم که باعث شد من را به اورژانس صحرایی ببرند. لباسهای ما را در آوردند. دوش گرفتیم. لباس نو پوشیدیم و به عقب اعزام شدیم. یکی دو ساعتی آنجا استراحت کردیم. مجددا به خط برگشتم. تا ظهر کنار حاج علی بودم. بعدازظهر گفتند حرکت کنیم برویم. من ماسکم را داخل اروند شستم. فیلترش را در آب انداختم. پیاده شدیم و به طرف همان سنگرهای قبلی مان رفتیم که گفتند شیمیایی زدند. گلوله ای آمد. بوی سیر و قرمه سبزی … درهمین مدت کم شیمیایی اثر خودش را گذاشته بود و شب بستری شدم. فرداش ما را فرستادند بیمارستان بقایی بعد هم بیمارستان توحید تهران. یکی دو روز آنجا بودم. رفتیم استادیوم آزادی که به شهرهای خود اعزام شویم. مردم کفش، شلوار، کاپشن، پیراهن صلواتی برای رزمنده ها آورده بودند. یکی از رزمندگان که از شهر دیگری بود گفت بچه ها درست است شیمیایی شدیم اما جان جنگیدن را داریم آنهایی که مرد میدان هستند یک اتوبوس راه بیندازیم و به اهواز برویم. اهواز که رسیدیم فقط علی اسماعیلی با تعدادی نیرو مانده بودند. بقیه یا زخمی یا شیمیایی یا شهید. به علی گفتیم چه خبر است؟ علی گفت: الان کاری به گردان ما ندارند»٬ {۴}.
حاج محسن رفیقدوست٬ وزیر سپاه پاسداران که هنوز تا «صد درصد» کمی راه داشت، و از بوی «قرمهسبزی» چیزی نمیدانست٬ در تیرماه ۱۳۶۵ اعلام کرد: «ما حداقل ۸۰ درصد از سلاحها و تجهیزات مورد نیاز را در داخل تهیه میكنیم» و حتی اگر راست میگفت از منبع و بهای آن ۲۰٪ باقیمانده چیزی نگفت {۵}. در تمام این مدت٬ اما٬ ارتباط سرّی بین ایران و آمریکا و اسرائیل در جریان بود. مک فارلین و همراهانش از چهارم تا نهم خردادماه ۱۳۶۵ را در تهران و شش دور مذاکره با مقامات جمهوری اسلامی ایران و سپاه پاسداران را از سر گذراندند. بعد از رسوایی «ایران-کنترا»٬ شیمون پرز در دفاع از اسرائیل گفت: «اینکه ما به ایرانیان اسلحه بدهیم فکر خود آمریکاییان بود. ما فقط به درخواست واشنگتن وارد شدیم.»٬ {ایضا: ۱}.
بر طبق گفتههای پاسدارِ ناموس ِ جمهوری اسلامی٬ سردار محسن رضایی٬ «هدایت ارتباط» (با آمریکا و اسرائیل) بر عهدهی آیتاله اکبر هاشمی رفسنجانی بود٬ اما بیش و پیش از همه آیتاله روحاله خمینی از همان ابتدا «در جریان کلیات کار بود» {ناگفتههای جنگ از زبان محسن رضایی در گفتگو با ایسنا٬ ۶}. میرحسین موسوی٬ نخست وزیر وقت در نامهای به آیتاله خمینی به صراحت از اينكه در جريان سفر مكفارلين قرار نگرفته شکایت و گله کرد {۷}. البته ۲۴ سال بعد٬ زمانی که این نخست وزیرِ سابق نیز به تیغ ِ برّان سرکوبِ جمهوری اسلامی گرفتار آمد٬ حافظهی ذوب شدگان در ولایت به ناگاه یاری کرد تا یکی از مشاوران وی٬ «محسن کنگرلو» را به عنوان رابط این مذاکرات معرفی کنند٬ بی آنکه تشری را که «آیت الله روحاله خمینی» برای «کش ندادن» موضوع به مجلس زد یادشان بیاید٬ زمانی که «پیشوا» دهن همهی کسانی را که پرسش بزرگ ذهنشان را اشغال کرده بود، برای سالها بست: «لكن شما انصاف بدهيد كه در يك همچو وقتی، وقت يك همچو اموری است ؟! وقت يك همچو تاييدی است از كاخ سفيد؟ وقت يك همچو تاييدی است از ريگان؟ لحن شما در آن چيزی كه به مجلس داديد، از لحن اسرائيل تندتر است، از لحن خود كاخنشينان آن جا تندتر است. شما چه شده است اين طور شديد؟». گرچه ایشان «از ابتدا در جریان کلیات کار بود»٬ اما فرمان صادر شد که آنچه مردم باید بدانند، این است، نه آن پرسش نا به هنگام: «اين انفجار عظيمی است كه در كاخ سياه واشنگتن رخ داد و اين رسوايی بسيار مهمی كه برای سران كشور امريكا پيدا شد. شماملاحظه بكنيد و ببينيد كه در تمام دنيا، در سراسر جهان، مطبوعاتشان و رسانه هايشان وخطابه هايشان تمام متوجه اين معناست كه سرپوشی بگذارند بر اين رسوايی كه براي رئيس جمهور امريكا پيش آمد. رئيس جمهور امريكا در اين رسوايی بايد عزا بگيرد و كاخ سفيد مبدل به كاخ سياه بشود – گرچه هميشه بوده است – لكن اين متفرقه گويی واضطرابی كه در كاخ سفيد پيدا شد و در طرفدارهای امريكا، حكايت از عظمت مسئله می كند. يك مقام عاليرتبه – به قول خودشان – از امريكا به طور قاچاق و با تذكره جعلی وارد ايران میشود، در صورتی كه ايران نمیداند چی است. به مجردی كه وارد میشود و معلوم میشود كه اين از مقامات امريكاست، ايران او را در يك جايی تحت نظر قرارمي دهد و محبوس می كند و تمام حركات او را تحت نظر قرار می دهد و او با هر كس خواسته است ملاقات كند، ملاقات نمی كند»٬ {صحیفهی نور٬ جلد بیستم٬ ص ۱۵۹- ۸}.
این «رسوایی بسیار مهم برای سران کشور آمریکا» باعث شد تا شش ماه بعد٬ «رابرت مک فارلین» دست به یک خودکشی (ناموفق) بزند و بعدها رأی «کمیسیون تاور» به اخراج و تعلیق ازکار دستاندرکاران ماجرا تعلق گیرد. در آن سوی سکه اما٬ نهیب ولیفقیه برای هر «سرپوشی» کافی بود تا رئیس جمهور آن روز ایران٬ «آیت الله سید علی خامنهای»٬ بهمانند همتایش در آمریکا٬ «رونالد ریگان»٬ «رسوا» نشود٬ تا امروز مقام ِ عظمای ولایت باشد ومسلمین جهان را ولیّ و امام؛ و تا دروغهای ِ سیزدهی تمام ناشدنی یک نظام ِ مبتنی بر کژی و ناراستی٬ همچنان کشورو ملتی را در تارهای عنکبوتی ِ سِحرِ پلید خویش گرفتار و محصور و محزون نگاه دارد؛ و تا فریبها مکـّرر شوند و تا وقاحتشان حتی بر چهرهی «رسوایی» نیز عرق سردی از شرم نشاند. باز هم ۱۳ آبان است
بازتاب: دروغ ِ سیزده « گـُل گاوزبـان
چه قدر فریبمان دادند و ما فقط نظاره کردیم