گزارش یک آدمربایی، بیانیهای در تبعید (بخش اول)
از آخرین بیانیه مشترک میرحسین موسوی و کروبی که به صورت دعوت به راهپیمایی حمایتی از مردم مصر و تونس صادر شد، حدودن هشت ماه میگذرد. این اطلاعیه، بیانیه، یادداشت یا هر نام دیگری که بر آن بگذاریم، اگر برای مردم مصر و تونس به آب نرسید، برای ما تا دلتان بخواهد نان داشت. بیشک اتفاقات روز 25 بهمن، پیام روشن وآشکاری به سران حکومت رساند که ناچار و سراسیمه دست بهکار حصر خانگی صادرکنندگان بیانیه شدند. اما پس از گذشت هفتماه و تحمیل مصائب سنگین بر میرحسین موسوی و مهدی کروبی، و سکوت معطوف به رضایت پنهان پیشانی سفیدان اصلاحطلب، میرحسین موسوی در آخرین ملاقات محدود خود با فرزندانش همهی تلاشهای طرفین درگیر را برای سادهسازی موضوع حصر خود به آب سپرد. او در یک اشارهی کوتاه و سمبلیک پیام داد که: « اگر میخواهید از شرایط من در این ایام جویا شوید، کتاب ” گزارش یک آدم ربایی” اثر گابریل گارسیا مارکز را مطالعه کنید.»
اکنون ما ماندهایم و یک کتاب 365 صفحهای که میتوان آنرا«بیانیهای در تبعید» نامید. این کتاب روایتگر شرایط مبارزه با قاچاقچیان مواد مخدر و چهرهی شاخص آنان، «پابلو اسکوبار» است. داستان چنان شکل میگیرد که ماروخا پاچون و بئاتریس وییامیزار دو خبرنگار و فعال مبارزه با مواد مخدر توسط دارودسته اسکوبار به گروگان گرفته میشوند تا دولت و مخالفان پابلو اسکوبار در تنگنا و بنبست قرار گیرند. از دیگر شخصیتهای درگیر در این داستان، آلبرتو وییامیزار، سیاستمدار و مخالف دوآتشه پابلو اسکوبار، همسر ماروخا و برادر بئاتریس است. به نظر میرسد تاکید موسوی بیشتر بر بخش ششم کتاب قرار داشته است، و این بخش با هدف او از انتشار این ابتکار پیامرسانی انطباق بیشتری داشته باشد.
از بخش اول کتاب (که بیشتر به نحوه ربودن ماروخا و بئاتریس و اتفاقات 24 ساعت اول میپردازد) که بگذریم به بخش دوم و تلاشهای وییامیزار(همسر ماروخا) برای آزادی گروگانها خواهیم رسید که در اینجا با بهرهگیری از متن کتاب به آن اشاره خواهد شد:
«وییامیزار» پس از تحمل نخستین ضربه روحی، کمی آرام شده بود. او به خوبی میدانست که «رییسجمهور» نمیتواند کاری برایش انجام دهد. هر دو مطمئن بودند که ربودهشدن «ماروخا» و «بئاتریس»، به دلایل سیاسی بوده است. برای پیبردن به این امرلازم نیست کسی از عالم غیب خبر داشته باشد، تا دریابد که عامل اینکار «پابلو اسکوبار» است.
رییسجمهور-گاویریا گفت: مهم نیست که بدانیم «اسکوبار» عامل اصلی است یا نه. باید به مرحلهای برسیم که «اسکوبار» به این امر اعتراف کند. نخستین گام مهم برای تامین امنیت «ربودهشدگان»، همین است.
حال در شرایط فعلی، «ما اهالی جنبش سبز» پس از تحمل ضربات روحی، کمی آرام شدهایم و به خوبی میدانیم که «مجامع بینالمللی و برخی از ما بهتران» نمیتوانند کاری برایمان انجام دهند. ما مطمئنیم که ربودهشدن «موسوی» و «کروبی»، به دلایل سیاسی بوده است. برای پیبردن به این امر، لازم نیست کسی از عالم غیب خبر داشته باشد تا دریابد که عامل اینکار «سیدعلی خامنهای» است. اما اینک مهم نیست که بدانیم «خامنهای» عامل اصلی است یا نه. باید به مرحلهای برسیم که «خامنهای» به این امر اعتراف کند. نخستین گام مهم برای تامین امنیت «موسوی و کروبی»، همین است.
اکنون پرسش اساسی این است که چگونه خامنهای و دار دسته غارتگرش به ربودن رهبران جنبش سبز اعتراف خواهند کرد؟ آن هم در شرایطی که محمود احمدینژاد، محسنی اژهای و چند مقام مسئول دیگر، بارها جاعلانه خبر از زندگی عادی، و تکذیب حصر این دو دادهاند. نقش مدعیان همراهی جنبش سبز در این راه چیست؟ خاتمی و اصلاحطلبان همراهش، آیا توان و انگیزهی کافی برای پیگیری حال موسوی و کروبی را از رهبر نظام اسلامی دارند؟
متاسفانه من بسیار بعید میدانم که خاتمی و دیگر اصلاح طلبان حکومتی و مجمع روحانیون مبارز اراده و عزم لازم برای پیگیری مساله و فشار بر حاکمیت را داشته باشند. در طول دو سال و نیم گذشته، خاتمی و اطرافیان وی حتی یک بار هم بیانیه ای در مورد تقلب در انتخابات و محکومیت سرکوبهای صورت گرفته صادر نکردند. تنها پس از نامه اعتراضی اخیر وبلاگنویسان بود که مجبور شدند به اعتراضی صوری و نمادین نسبت به بازداشت غیر قانونی موسوی، کروبی و رهنورد بسنده کنند.
حق با توست آلفرد عزیز
شاید پاراگراف پایانی، اگر بسط پیدا کند موجب پیگیری این موضوع از طرف شخصیتی چون خاتمی شود. آنگاه میتوان امیدوار به برداشتن یک گام به جلو بود.
حال اگر خاتمی و دار و دستهاش از این «وظیفه» سر باز زنند، باز یک گام به عقب برداشتهاند و تکلیف آنها که هنوز پادر هوا ماندهاند که به این جماعت امیدوار باشند یا نه، روشن میشود.
اما جدای از تمام این احتمالات، این جملات بسیار قابل تاملند: «باید به مرحلهای برسیم که «اسکوبار» به این امر اعتراف کند. نخستین گام مهم برای تامین امنیت «ربودهشدگان»، همین است. »