در ستایش و نوازش «شلاق مقدس»!
هنگامیکه در روز ۲۱ بهمن ۱۳۵۷ گروههای سیاسی تازه از بند رسته و برخی از مردم هیجان زده درهای شکنجهگاه تاریخی «کمیتهی مشترک شهربانی و ساواک» را گشودند، یا بهتر بگوییم، با درهای باز این زندان مخوف روبهرو شدند، اگرچه جز غارغار کلاغهای سرما زده و گرسنهی کُپ کرده بر سیمهای خاردار آخرین طبقهی «کمیتهی مشترک»، اثری از جانداری نیافتند، اما به راهنمایی بلادیدههایی از میان جمعیت، که روزهایی از عمر خود را آنجا سپری کرده بودند و هنوز آثار زخم شبهای خوفانگیزش را بر جان خود داشتند، راه به گنجینهی «حسینی» باز کردند. حسینی شکنجهگر کمیتهی مشترک بود، کارش فقط شکنجه بود، سواد بازجویی نداشت. تخصصاش شلاقنوازی بود و از این رو علاقهی عجیبی به شلاقهایش داشت. شلاقهایی از جنس کابل برق و در اندازهها و ابعاد گوناگون، که معمولا به ترتیب قدرت و کارایی به دیوار اطاقاش آویزان بود.
چیزی نگذشت تا شلاقهای حسینی که آوازهاش تاریخ و ادبیات معاصر را هم گرفته بود، دست به دست در کف حیاط کمیته، همانجایی که حسینی گاه هوس میکرد تا در سرمای زمستان، زندانی برهنهای را به ضرب تازیانه به دور میدانگاهش بگرداند، تلانبار شد و پایمال مردمی گردید که به غفلت، «شلاق مقدس» پنهان در آستین پیامبران جدید خود را ندیده بودند. با استقرار دولت موقت انقلاب و بهار کوتاه مدت آزادی مطبوعات و اجتماعات، و محاکمهی علنی چندتن از بازجویان و شکنجهگران ساواک و افشای پشت پردهی شکنجههای بیرون از طاقت آدمی، و بهت بسیاری از مردم که تا آنزمان چیزی از این حکایتها نمیدانستند و بر بیخبری خود مُهر ملامت میزدند، در باور کسی، (حتا شیفتهگان و مریدان مقامات مذهبی)، نمیگنجید که چنین رفتاری در نظام جدید قابل تکرار باشد.
نخستین شلاقی که در نظام جدید برای فرود آمدن بر پیکری برهنه به آسمان رفت، باز هم در پشت دیوارهای بلند زندان رخ داد. و هنگامی که صدای آن ناباورانه در مطبوعات و محافل پیچید، مردم بیخبر از همهجا با قاعدهای جدید روبهرو شدند: بلندگویان روستامذهب نظم جدید، در پاسخ به مردمی که به آداب شهرنشینی و مدنیت خو کرده بودند و هنوز در آتش اشتیاق به خواندن داستانهای شگفتانگیز از کِرد و کار نظام پادشاهی، صفحات روزنامهها را با ولع تمام میبلعیدند و دلخوش به روزگار نوین خود بودند، گفتند این شکنجه نیست، «تعزیر» است و به حکم یک مجتهد عادل صورت میگیرد. گفتند زندانی را نه برای اخذ اعتراف، بلکه به جرم دروغگویی حکم به تعزیر کردهایم تا مکافات «گناه کبیره»اش را دیده و به راه راست هدایتش کرده باشیم. و چنین شد که از خون حسینی (که خود به دست خود و به هنگام حملهی مردم به مخفیگاهش، پیش از آنکه به دست آنها اسیر شود، با شلیک گلولهای در مغز به زندگیاش خاتمه داد)، پیش از آنکه کفناش خشک شود حسینیهایی بالیدند که شلاق در دستشان نه ابزار شکنجه، که شیء مقدسی بود برای اجرای حکم خدا و اصلاح نوع بشر. و این هنوز در زمانی بود که اجرای حدود و آیین (؟!) قضای اسلامی قانونی نشده بود، و هنوز شهامت شلاق زدن مردمان در معابر، در میان این قوم از اعماق تاریخ عقبماندگی ظاهر شده، پیدا نشده بود.
در آیین «حسینی»، با همهی ارادتی که به شلاق میورزید و انسی که با آن داشت و با همهی معجزاتی که از قلابهای بیرون زده از انتهای کابلهای چندرشتهاش دیده بود، شلاق وسیلهی نفرین شدهای بود که ناگزیر برای حفظ تاج پادشاهی از گزند «کمونیستها و خرابکاران» به کارش میگرفت، اما در مکتب حاکمان متشرع جدید و تهریشداران بازاری تازه بازجو شده، شلاق اسباب مقدس اجرای حد الهی است. در آنجا زندانی را تازیانه میزدند که بگو و خودت و ما را خلاص کن از این کار شنیع، در اینجا آن که تازیانه میکشد ورد میخواند و کاری به آن ندارد که محکوم بینوا تسلیم شده یا نه. او باید صواب را تمام و کمال ببرد و رضای خدایش را به جا بیاورد، نه خود به تنهایی، حتا آنکه این ضربات مرگبار را تحمل میکند نیز. به همین دلیل است که میگویند در سالهای نخستین رواج این نوع از شکنجهی شرعی، مضروب را وادار میکردند تا به نشانهی سپاس از اجرای حد، با احترام کامل شلاق مقدس را ببوسد.
نا گفته پیداست تلاشی که در میان کوشندگان حقوق بشر برای مبارزه با جلوگیری از اجرای احکام تازیانه، به واسطهی «شلاق مقدس» آغاز شده است، به جایی نخواهد رسید. حتا اقدام جبههی ملی در سال ۱۳۶۰ نیز که اعلامیهای در اعتراض به قانون قصاص صادر کرد و خودش را در معرض حکم تکفیر آیتاله خمینی قرار داد، کار بیهوده و بینتیجهای بود. چگونه میتوان از حاکمانی که منبع مشروعیتشان دین است و پایهی حکومتشان بر دکان دونبشی به نام روحانیت استوار است و پایداری این دکان نیز به جاری و ساری بودن احکام و حدود وابسته است، بخواهیم تا از یکی از مهمترین ابزار اعمال قدرت خود دست بکشند. آنهم در شرایطی که حتا بیشترین لایههای موسوم به اصلاحطلب، و منتقدان ساختاری حکومت موجود نیز نه تنها تا کنون اعتراضی به اعمال این بخش از قوانین قرون وسطایی دستگاه قضایی حکومت نکردهاند، بلکه بسیاریشان در مقام نظر مدافع آناند. شلاق مقدس تنها زمانی بر پیکر کسی فرود نخواهد آمد، که دستگاه دین به حجرههای نمور و کپکزدهی حوزههای علمیه بازگردد ودستگاه دولت را به دیگران وابگذارد، پس بهتر آن است که بیهوده توان خود را مصرف داستانی نکنیم که از چند ماه بعد از انقلاب ۵۷، همواره تکرار میشود!
مقاله خوب و تاثیر گذاری بود – مثل همیشه، دستتان درد نکند هدایت عزیز
کوتاه، مفید و آموزنده
ای دروغ گو شماها همان ساواکیانی هستید که چند دهه پیش ملت مظلوم و مسلمان ایران را زیر شکنجه های شدید و سخت روحی وجسمی میگرفتید و حلا در نقش مدافع حقوق بشر و زندانیان ظاهر شده اید مرگ بر تو ای دشمن ملت مظلوم ایران