مصيبت درياچهي اروميه، و مصائب ناتمام اقوام ایرانی!
یکم. هراس آزادیخواهان و کوشندگان مدنی در ایران از گروههای قومگرا، حتا از گرایشات افراطیشان، هراسی بیمورد و فاقد اصالت است. نگرانی این کوشندگان، اگر خود از آنسوی بام نیفتاده باشند و گرفتار ملیت گرایی افراطی نباشند، معطوف است به خطراتی که مرزهای رسمی سرزمین، وامنیت ملی کشور را تهدید و شرایط تجزیه را فراهم میکند. و بر این اساس، در برابر رویدادهایی که به مرکزیت این مناطق رخ میدهد، همواره به گونهای صفآرایی کردهاند که موجب نارضایتی عمومی در میان بخش بزرگی از مردم آن نواحی شدهاند. این هراس ریشه در کدام واقعیت و یا امر محتمل دارد؟ آیا گرایش رو به تزاید «گریز از مرکز» یا «مرکزستیز» مردم این نواحی، از جمله آذربایجان، به «خودی ِ خود» میتواند موجب حادثهی انفکاک و جدایی آذربایجان از ایران شود؟ کوشندگان مدنی آذری و غیر آذری بر اساس کدام نمونه و شاهد، هراسناک از چنین سرانجامی، تن به شکافی داده و میدهند که حاکمیت موجود بیشترین سهم را در ایجاد آن، چه به عمد و چه به سهو، داشته است!
واقعیت آن است که در جهان معاصر، تغییر مرزهای جغرافیایی، نه با کوشش جداییطلبان و هویتطلبان ممکن است، نه به اراده ی کشورهای بهرهبر منطقه بستگی دارد. چنین رویدادی جز با حضور تمام قد قدرتهای بزرگ نظامی و اقتصادی، و آنهم به شرطی که ارادهی آن موجود باشد، رخ نخواهد داد. و اگر حاکمیت موجود ایران به دلیل فقدان مشروعیت و پشتیبانی ملی لازم، چنین فرصتی را برای قدرتهای بزرگ اقتصادی و نظامی جهان فراهم کند، گستردگی و یا محدودیت تمایلات جداییخواهانه، در آخرین درجهی اهمیت برای وقوع چنین امری قرار دارد.
تاریخ معاصر جهان، بعد از جنگهای جهانی اول و دوم و تعیین مرزهای جدید به دنبال فروپاشی امپراطوریها وشکست کشورهای درگیر، تنها شاهد دو تجزیه درمرزهای سیاسی، بدون حضور قدرتهای بزرگ بوده است. یکی جدایی پاکستان شرقی از پاکستان مادر، که منجر به تشکیل کشور بنگلادش گردید، و دیگری تفسیم کشور چکاسلواکی است به دو کشور چک و اسلواکی. که اولی در شرایط پس از آخرین جنگ هند وپاکستان و با ابتنا به فقدان مرزهای طبیعی مشترک میان دو بخش شرقی و غربی رخ داد، و دومی پس از فروپاشی شوروی و بر مبنای همهپرسی عمومی و با رضایت کامل مردم دو بخش از فدراسیون صورت گرفت. در تاریخ معاصر ایران و در همین آذربایجان نیز، دولت مستقل فرقهی دموکرات، در بستر حضور قوای نظامی اتحاد جماهیر شوروی در داخل مرزهای ایران بود که تونست استقرار یابد. و هنگامی که به دنبال توافقات بینالمللی و قول و قرارهای دو جانبه بر سر قرارداد نفت شمال، نیروهای نظامی شوروی از ایران خارج شدند و حمایت خود را از دولت یکسالهی آذربایجان قطع کردند، نه از تاک نشان ماند و، نه از تاکنشان.
مثال روشنتر کردستان عراق است. کردهای عراق با سابقهی بیش از یک قرن تلاش پراکنده و در حدود نیم قرن مبارزهی فشرده و همه جانبهی نظامی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی در جهت تشکیل دولت یک دولت مستقل، سرانجام جز با حضور نیروی نظامی بیگانه و در کنف حمایت مبتنی بر ارادهی قدرتهای بزرگ نظامیاقتصادی، نتوانستند به خواستهی تاریخی خود، آنهم به بخشی از آن، که بر پشتیبانی عمومی همهجانبهی مردم نیز استوار بود، دست یابند. آن نیروی متراکم قومگرا، با آن سطح از حمایت عمومی مردمی، امروز به ارادهی قدرتهای مسلط، تنها به یک خودمختاری محلی در چهارچوب دولت عراق، رضایت داده است.
دوم. اشاعهی این ترس بیمورد، ترفندی است از یک نظام نامشروع و غیر دموکراتیک، که خود با سلب حقوق اساسی شهروندی و کمینه حقوق قانونی شدهی اقوام، عامل اصلی گسترش نارضایتی عمومی در میان اقوام، و گرایشات تندروانه در میان برخی لایههای اجتماعی آن شده است. نظام حاکم با بزرگنمایی و گسترش این خطر نامحتمل، از شکاف روبه گسترش میان مردم، به سود استمرار حاکمیت خود، ( و نه حاکمیت ملی، که تداوم چنین وضعیتی خود برخلاف آن است)، بهره میبرد. کوشندگان مدنی آذری (ترک) و غیر آذری حساس به چهارچوب ارضی کشور، اگر همچنان بخواهند با دامن زدن به این ترس موهوم، ناخواسته تن به حیلههای حاکمیت موجود بدهند، نه تنها خود را از پشتیبانی گروه عظیمی از مردم ترک و آذری زبان، در دستیابی به دموکراسی و حقوق بشر محروم کرده و موازنه را به سود حاکمیت تغییر دادهاند، بلکه در راندن لایههای دیگری از مردم آذربایجان، به سمت گرایشات تندروانهی قومی، مسوولیت انکارناشدنی خواهند داشت.
اعتراض عمومی مردم آذربایجان به فاجعهی دریاچهی ارومیه، میتواند آزمون مهمی برای کوشندگان مدنی آذربایجان باشد.
ما ترک هستیم نه آذری.آذری را کسروی از خودش درآورد که حتی با تعریف وی هم با آذری نیستیم و آذری ها منقرض شده اند!
به خواسته مردم اهمیت بدهید و آنچه را که خودشان می گویند خطابشان کنید نه آنچه را که دوست دارید.
یه چیزی واسه خودتون می نویسید…
فرض کنید ما عوام باشیم!
و نفهم!
اما یا شما در این زمانه زندگی نمی کنید ، یا ما اخبار غلط از دنیا می گیریم!
دیگر زمان قدرتهای نظامی گذشته ، حال قدرت مردم تعیین کننده ی این چیزهاست.
شما هم دلخوشی های خودتان را دارید!