به گِل نشستنِ کشتی شکستهی نظام در دریاچهی خشک ارومیه!
اگر قرار باشد بر مصائب دریاچه ارومیه نامی بگذاریم، بیشک «فاجعه» اولین انتخاب است و آخرین نخواهد بود. فاجعهی دریاچه ارومیه نه یک مسئله قومی / نژادی است، نه یک مسئله سیاسی. این وضعیت اسفبار، تنها یک مشکل زیست محیطی است که به دلیل ناکارآمدی سیستم، به مسالهای سیاسی و حلناشدنی تبدیل میشود. اصولن در نظام موجود، هرچیزی به راحتی هرچه تمامتر، قابلیت تبدیل شدن به امر سیاسی را دارد. چنانچه اینروزها رفتارهای سیاسی ما با «آب» رابطه مستقیم پیدا کردهاند. از جشن آببازی در تهران تا بحران بیآبی در ارومیه!
سخن کوتاه. اینجا دو پرسش مطرح است. ابتدا اینکه دریاچهای که از سه استان کوهستانی و پرآب کشور تغذیه میشود (کردستان و آذربایجان غربی و شرقی)، چگونه میتواند به چنین بلایی دچار شود؟! و دیگر آنکه یک مسئله «زیست محیطی»، چگونه به یک مسئله «سیاسی» تبدیل میشود. پاسخ به سوال اول، در بخشی از خود، نیازمند اطلاعاتی در زمینه اکولوژی است که از حوصلهی این نوشته و دانش نگارنده خارج است اما بخش عمدهی مطلب به ناکارآمدی سیستم و بیتدبیری مسئولین جمهوری اسلامی بازمیگردد. بدون شک خشک شدن دریاچه ارومیه نه ارتباطی به رژیم غاصب صهیونیسم دارد، و نه از شمار توطئههای آمریکای جهانخوار است.
بیتدبیری، شاید هم سوءنظر، از زمانی آغاز میشود که پروژه «احداث پل» بر روی دریاچهی ارومیه تبدیل میشود به پروژهی «احداث جاده» و در نتیجه، دوپاره شدن دریاچه. در این جا گام اول برای تبدیل مسئله زیست محیطی به مسئله سیاسی برداشته میشود. آنجا که اجرای پروژه، انحصارن به «قرارگاه خاتمالانبیا» و مهندسان سپاه پاسداران واگذار میشود. همانهایی که مجری از میان بردن، و قطع درختان جنگلهای غرب و جنگل ابر هستند. همانهایی که یک سر ازمعاملاتشان همواره به جیب گشادی بسته است، که دست ملت از آن کوتاه است. اما تا اینجا باز واکنش معترضان به خشک شدن دریاچه، واکنشی غیرسیاسی است، یا دست کم نیمه سیاسی است. اما زمانی که معترضان و کنشگران تصمیم به تجمعی اعتراضآمیز میگیرند، جمهوری اسلامی که قافیهاش از هر لحاظ تنگ است، با برخوردهای «بدتدبیرانه»تر و از سر ترس خود، کار را به تنگنایی میکشاند که برای معترضان نیز چارهای نمیماند تا دست به اعتراضات سیاسی بزنند.
معترضانی که از غم «کفن پوششدن دریاچهی ارومیه از نمک» به خیابان آمدهاند و خواستار اتخاذ راه کارهای مسئولانه در قبال مشکلات زیست محیطی هستند ،با پاسخی «انقلابی» روبهرو میشوند. واکنشی که این روزها جمهوری اسلامی با معترضان آذربایجانی داشته هیچ تفاوتی با برخوردهای قهرآمیز پس از انتخابات ۸۸ ندارد. صحنههای دستگیری و ضرب و شتم امروز در ارومیه ، یادآورنده همان روزهاست. آری … از همین روست که یک بحران زیست محیطی تبدیل میشود به یک بحران سیاسی. اگر خودسوزی یک دستفروش تونسی میتواند منجر شود به جرقهی بزرگترین تحولات منطقهای، دور نخواهد بود که فاجعه دریاچه ارومیه نیز، منجر به غرق شدن کشتی به گل نشستهی جمهوری اسلامی شود. کشتی شکستهای که از ترس فرورفتن، هر روز از تعداد همراهان پیشین خود میکاهد و دایرهی مسافران وحشتزدهاش را تنگتر میکند. اکنون آذربایجان مستعد قهری عظیم در پاسخ به بدتدبیری نظام اسلامی است و در این راه نیازمند همراهی ما. چرا ما؟ چون فاجعهی ارومیه دیگر نه قومی/نژادی است نه زیست محیطی، یک مسئله سیاسی است. تقابل معترضان با نظام اسلامی در میدانی جدید. پا به شورهزار آذربایجان بگذاریم. صدای خشک نمک را در زیر قدمهامان احساس کنیم. روزگار خوش اینجا را دیده بودید هرگز؟