کودتای ۲۸ مرداد و فاحشههاي درباري!
در يكي از جلسات محاکمهی مصدق، در حالی که در جریان دفاع از خود و در رد ادعانامهی سرتیپ آزموده به شدت دچار احساسات شده و دستانش میلرزید و با صدای بلند دادگاه را خطاب قرار داده بود، ناگاه «ملكه اعتضادي» برخاست، رو به دكتر مصدق كرد و به لحنی تحقیرآمیز، با صدای بلند گفت: « يك پيرمرد سياسي كه مملكت را به پرتگاه سقوط كشانده، نبايد در دادگاهي كه به خيانتهاي او رسيدگي ميكند بترسد و بلرزد». مصدق كه به كمالات گويندهي سخن واقف بود و «معروفهی» زمان را ميشناخت، برگشت و گفت:«خانم! منارجنبان اصفهان، قرنهاست ميلرزد و هنوز پابرجاست». ملکه اعتضادی زن زيباروی عشوهگری که به تحریک افسران حاضر در دادگاه و به امید جلب رضایت مافوق، آن گستاخی را کرده بود، با پاسخ كنايه آميز مصدق و با شلیک خندهي حضار، سرافكنده در جايش نشست و پس از لحظاتي كوتاه، دادگاه را ترك كرد.
كودتاي 28 مرداد واقعهي نبود كه در ظرف زمان آب شود تا چند و چوناش از حافظهی تاریخی محو گردد. عمق فاجعه و ابعاد تاثیری که آن واقعه از خود به جای نهاد نخواهد گذاشت تا نام فاحشههاي درباري از ليست مسببين و عاملين كودتا حذف شود. همان هرزههاي نامداري كه در اتاقهاي تو در توي خانههاي «زال ممد» در«شهر نو» دست در کار فروش ِ دوشيزگان و زنانی بودند كه اغفال و يا از روستایشان ربوده ميشدند و شبانه به نجيبخانهها روانه ميشدند. پس از واقعهي 28 مرداد، خوش خدمتي همخوابههاي ِ افسران ِ اسم و رسمدار شاه، در جريان كودتا به شاه و درباريان، به «شهر نو» رونقي بخشيد و قلعهاي شد در تصرف و تملك همين رهبران باند مافيايي.
صبح روز 28 مرداد اراذل چماق بهدست که به اشارهی «شعبان جعفري» از درون زندان جمشیدیه به دنبال تقاضای سرلشگر زاهدی، در خيابانها دست به شورش و تظاهرات زده بودند؛ «ملكه اعتضادي» و «رقيه آزادپور» معروف به «پروين آژدان قزي» با همراهي دو تن ديگر، «پري بلنده» و «پروين غفاري» مشهور به «موطلايي شهر ما» سوار بر تانكهاي ارتشي، سردستهي فواحشي بودند كه در نقش تودهي مردم، در حاليكه عكسهاي شاه را در دست داشتند و زنده باد شاه ميگفتند؛ به صف اراذل و چاقوكشان ملحق شدند و درحمله به ادارات دولتي و تخريب و غارت روزنامههاي ملي و ايجاد ترس و وحشت ميان مردم، آنها را همراهي ميكردند و ركيكترين الفاظ را نثار «مصدق» نخست وزير ميكردند و در حمايت از شاه، گريبان ميدريدند و سينه چاك ميكردند. پس از استقرار حكومت كودتا، در قبال این خدمت، اراذل و اوباش نيز از بذل و بخششي كه نصيب ديگرعاملين و مزدوران ميشد، بيبهره نماندند «شعبان بيمخ» به «تاج بخش» معروف شد و لقب «پهلوان پهلوي» را از «فرح پهلوي» گرفت و سركردگان فواحش، توانستند ساليان سال رهبري ِ باند مافيايي بردهداری جنسی و پخش مواد مخدر را نصيب خود كنند.
در ميان اين جمع «ملكه اعتضادي» زيبارو و معشوقهي افسران و درباريان از اقبال بيشتري برخوردار بود. «معروفهاي» از خانوادهاي مرفه و با شم اقتصادي بالا، كه موقعيتهاي مناسب و رجال مرفه و متمول از نظرش دور نميماند؛ مايهي عيش و نوش شاه و برادرش شده بود. شهرت و مقام اعتضادي به جايي رسيده بود كه در مهمانيهاي رسمي باشگاه افسران و دربار شاهنشاهي، سفارش استخدام و يا معافيت افراد مشمول خدمت نظام وظيفه را ميكرد و در قبال آن مداخلی هم داشت. او كه در لابلاي خبرهاي جنجالي و سياسي ِ روز در مطبوعات همواره مورد پوشش قرار داشت، در توطئههاي دربار عليه جنبش ملي، چه در ۹ اسفند و چه در 28 مرداد از هيچ خدمتي فروگذار نکرد. و پس از كودتا به پاس خوش خدمتياش از سهامداران بانكهاي ايران و ژاپن شد و در آشفته بازار ايران ثروت هنگفتي به چنگ آورد. و طبق گفتهها و شنيدهها، بواسطهي دوستي و مراودهاي كه با «اشرف پهلوي» داشت، رد ِپاي او در شبكههاي قاچاق مواد مخدرهمراه با او گم و ناپيدا نبود. تا اينكه قبل از انقلاب با اندوختهاي زياد، پيش از آن كه از رنگ و لعاب بيفتد از ايران گريخت.
مو طلايي نامدار تهران، که مدتی نیز معشوقهي اردشير زاهدي شد، به چنان شهرتي دست يافت كه پرخوانندهترين پاورقيهاي مطبوعات دهه 30 و 40 را به خود اختصاص داد. همان داستانهای عامپسند حسین قلی مستعان كه با عنوان «مو طلایی شهرما» در تهران مصور به چاپ میرسید. شهرت و زيبايي از یکسو و سفارشات پشت پرده باعث شد تا نامش در فهرست هنرپیشههای سینما جای گیرد و طعمهاي شود براي به دام انداختن دختركان زيبا براي شاه و درباريان.
شهر نو پس از كودتاي 28 مرداد توسط روسپياني كه هر كدام صاحب صدها متر زمين اهدایی و خانه شدند وسعت يافت و به نجيبخانهها افزوده شد. اما «شهر نو» هميشه هم «شهر نو» باقي نماند و سیر حوادث برای برخی از این روسپیان بینوا سرنوشت دیگری رقم زد. آنها ماندند تا به روی دیگر قدرت در ایران نیز خدمتی کرده باشند؛ هنوز شاه سقوط نكرده بود كه آن شهر همراه با تعداي از ساكنانش سوزانده شد. پري بلنده و چند تن از رفقايش به جوخهي اعدام سپرده شدند و ديگر روسپيان ِ از مهلكه گريخته در خانهي «ثابت پاسال» از سرمايهداران زمان شاه، با آب تربت غسل شدند و چادر به سر نمودند و تحت ارشاد جوانهاي كم سن و سال مذهبي قرار گرفتند و بزرگترهايشان به عنوان مدافعان اسلام و مخالفان مجاهدين و كمونيستها، دستچين شدند و هر کدام «زهراخانم»ي شدند كه در مقابل دانشگاه به دفاع از اسلام بپردازند. در هر ميتينگ و سخنراني كه در باب مسائل سياسي در تهران برگزار ميشد چادر به كمر ميبستند و به زنان و دختران حملهور ميشدند و تعدادي هم بعنوان نگهبان زندان و شكنجهگر تحت تعليم قرار گرفتند تا بدينگونه كفارهي گناهانشان پس داده شود!
«شهر نو» سوخت و خيابان جمشيد تهران به سايتهاي اينترنتي صيغه، و خانههاي عفاف در سراسر كشور منتقل شد!
بر حسب اتفاق فهمیدم اصل مطلب از یک وب سایت دیگر امده. بهترست منبع را ذکر می کردید تا حداقل احترام یکی از خواننده هایتان برای این وبلاگ کمتر نمی شد.
دوست عزيز مطمئنن اين مطلب بر اساس ديدههاي نويسنده نميتواند باشد بلكه بر اساس مطالعه بوده آنهم با منابع مختلفي كه در اختيار داشتم من اگر متني را از سايتي يا منبعي كپي كرده بودم حتمن لينك مطلب را در پانوشت مطلب ميگذاشتم
کتاب «آسیب شناسی یک شکست» را حتما بخوانید حتما نظرتان عوض خواهد شد
حکومت اسلامی بی دلیل بر این کشور بر قرار نشد !
اندیشه های تمام سیاسیون ما گندیده و اسلام زده و لمپن گونه است !
خانم نویسنده : مهر دخت آذری ( که یقین دارم نام مستعاری بیش نیست ) فقط باید به شما یاد آوری کنم اگر فعالیت همین زنان که شما از آغاز تا پایان نوشته هایتان ناسزا گفته اید , نبود شما نامتان هم بود فاطمه قریشی یا زینب الخامنه ای !
آیا به نظر شما مصدق السلطنه ای ها در جناح مخالف اگر زنی بود شهر نوئی است چون شما مسلمان دو آتشه اید! در ضمن شما خانم عفیف چرا اینقدر به اندرون شهر نو اشراف دارید ؟
آیا واقعاً شخصا اینان را می شناسید ؟
فرمایشات شما همان دهن به دهن گفتن های الاف های سیاسی قدرت باخته ای است که کنون برای مردم به یقین تبدیل شده است . شما ها مانند یک باکتری بسیار مقاوم همیشه و همه جا بیماری و درد انقراض قاجار را با لفاظی و دروغ وارد تاریخ ما کرده اید و در این را از هیچ رذالتی فرو گزار نبودید !
داد گاه مصدق همه لحطاتش نقطه به نقطه ثبت است و این فسانه سازی در مورد مصدق نه در این زمینه بلکه در دادگاه لاهه هم چنین افسانه ها زیاد است داستان خنده دار صندلی و … همه !
مصدق یک کتاب به نام خاطرات و تالمات دارد و غلام حسین مصدق پسرش نیز کتاب در کنار پدرم مصدق دارد که بهترین منبع برای شناخت واقعیت است ولی شیعه صفتان می خواهند قمه بزنند چه می شود کرد.
سالها باش و بدین عیش بناز
تو و مردار تو عمر دراز
من نیم در خور این مهمانی
گند و مردار ترا ارزانی
گر بر اوج فلکم باید مرد
عمر در گند به سر نتوان برد
ننگ بر تحریف کنندگان حقایق تاریخی