مشتهای آسمانکوب مجیدی و پچپچههای اخوانثالث و شریعتی
محمود استاد محمد بازیگر نمایش فراموش نشدنی شهرقصه ونمایشنامهنویس مشهور و صاحب سبک آینده، نوزده سال داشت که به شوق دیدن نویسندگان وشاعران مورد علاقهاش به «یکی از ختمیات» جلال آلاحمد رفت و چشماش به اخوانثالث شاعر بزرگ و نامآور زمستان خورد که در گوشهی دنجی از حیاط بزرگ محل برگزاری مراسم ختم آلاحمد، همراه یکنفر دیگر ایستاده و با حرارت تمام، اما به صورتی که صدایاش به گوش کسی نرسد، اورا خطاب میکند. استاد محمد چهل سال بعد در ویژهنامهای که یکی از روزنامهها برای آن یکنفر دیگر ترتیب داده بود نوشت:
«امید» در کنار یک طاقچهی آجری ایستاده بود. تسبیح میچرخاند و حرف میزد، ولی گاهی ریتم تسبیحاش میشکست. صدایاش تبدیل به پچپچ میشد. که بود؟ آنکه با «امید» خلوت کرده بود. آنکه چهره یی سرد و فلزی و رنگی مهتابی داشت، او که بود؟ آنکه چنین طولانی با «امید»، بدون حضور غیر به پچپچ ایستاده بود؟ به خودم گفتم باید آدم مهمی باشد، اسماش را پرسیدم گفتند «دکتر شریعتی».
اخوان ثالث (م.امید) و علی شریعتی، هر دو مشهدی بودند و آشنا. آن گفتوگوی در خلوت، نه مجادلهای کلامی بود میان یک مزدکی و یک نودین، نه مباحثهای سیاسی میان یک شاعر خسته و نومید و یک خطیب شال و کلاه کرده وقبراق. فاصلهی تصورات احتمالی آن روز استاد محمد (که بعد از آن به واسطهی پرویز خرسند به خانهی نمایش حسینیهی ارشاد راه یافت و از نزدیک با شریعتی و کارهایش آشنا شد)، از آن گفتوگوی درگوشی، با آنچه میان آن دو گذشت، بسیار بود. شاید استاد محمد مانند هر جوان نوزدهسالهی آرمانخواه دیگری که پاشنههایش را بالا کشیده، تا کوشش خود را برای تغییر در کار دنیای پیراموناش آغاز کند، هرگز گمان نمیبرد و حتا این حق را به آنها نمیداد که بتوانند محدودهای به نام زندگی خصوصی برای خود داشته باشند.
آنروز اخوان ثالث مامور بود و معذور، تا نگرانی اهل منزل شریعتی را در قالب یک هشدارجدی به او برساند. گرایش شدید شریعتی به سیگار و نوعی از مشروبات الکلی، اگرچه خانواده را نگران سلامتی او کرده بود، اما با توجه به موقعیت تازهی شریعتی در صحنهی سیاسی ومذهبی کشور، ترس از بازتاب مصرف این نوع از نوشیدنیها در منابر و مجالس روضهخوانی آخوندها( که گمان میبردند شریعتی دودمانشان را به باد خواهد داد)، خانواده را واداشته بود تا از شخصیتهای معتمد خانواده در بازتاب این نگرانی و تشویق او به احتیاط در این زمینه کمک بجویند. هرچند شریعتی به موازات گسترش برنامهاش در حسینیه ارشاد در دو سال بعد از این تاریخ، ناگزیر تن به این خواسته داده است، اما گفته میشود آنجا در پاسخ اخوان که همواره خرقهاش در رهن می و مطرب بوده و ظهر و شب نیز نمیشناخته، به شوخی و طعنه گفته است : …. ن آدم صالحتر از تو پیدا نکرد برای این سفارش؟ و جواب شنیده که : میخواستی به یکی از این آشیخهای دور و برت پیغام بدهد؟!
***
صبح روز ۲۳ خرداد ۸۸، از مشتهای گرهکردهی مجید مجیدی در واپسین شب تبلیغات انتخاباتی، در کنار میرحسین موسوی و در برابر دهها هزار نفراز مردم تهران، که در برابر ساختمان صدا و سیما گرد هم آمده بودند تا شاید اضطراب برآمده از شنیدن خبرهای ناگوار را با اعلام حمایت دوباره از نامزد انتخاباتیشان و رهاشدگی در جادوی جمعیت مشتاق اندکی کاهش دهند، اثری باقی نماند. البته او آب نشد و به زمین فرو نرفت، چه آنکه چندی نگذشت تا پس از کشتار مردم تهران و رسواییهای بیشمار حکومت در تجاوز به حقوق مردم، به پابوس کسی رفت که فرمان کشتار را آشکارا و از بلندگوی نظام صادر کرده بود. اما در این میان به غیر از گروه اول از اهالی فرهنگ و هنر، که همواره امن و آسایش خود و بهرهبرداری از موقعیتهای شخصی و حرفهای را به هزار و یک بهانهی نخنما، بر هرگونه تلاش اجتماعی معطوف به «روزگار بهتر برای همه» ترجیح میدهند، گروه اندکی از هنرمندان که به شکلهای گوناگون (چه در قالب ارائهی آثار و چه در قالب حمایت آشکار وعمومی) تمایل خود را به همراهی با جنبش آزادیخواهی مردم ایران نشان دادند ( به استثنای چندتن که از کوشندگان جدی جنبش به شمار میروند و هزینهی حمایت خود را نیز پرداخته و میپردازند)، در معرض تهدید به افشای اسرار شخصی زندگی خصوصی خود قرار گرفتند و از ادامهی همراهی علنی با جنبش بازماندند.
در سال ۱۳۵۲، در حالی که شریعتی در کمیتهی مشترک ساواک زندانی بود، ناگاه یک سلسله مقاله به قلم علی شریعتی در روزنامهی کیهان، در نقد مارکسیسم انتشار یافت. در صورتی که پیش از آن از علی شریعتی، هرگز مقالهای در نشریات رسمی و قانونی وقت منتشر نشده بود. اگرچه شریعتی میتوانست به دلیل عقایدش مذهبیاش ناقد مارکسیسم باشد، اما انتشار چنین مطلب هدفداری در روزنامهی کیهان، آنهم از درون زندان و در سالهای یادشده، به نظر کوشندگان سیاسی همکاری با حکومت تلقی میشد. بسیاری معتقدند با توجه به موقعیت ویژهی شریعتی و حمایت داخلی و خارجی که داشت، موثرترین فشاری که ساواک میتوانست بر او وارد کند، از ناحیهی زندگی خصوصیاش بود. به ویژه آنکه موج تکفیر شریعتی از سوی روحانیان در راه بود. جالب اینجاست که پس از گذشت چهل سال از آن تاریخ و تغییرات شگرف کمی و کیفی در عرصهی فرهنگ عمومی، هنوز هم دستگاههای امنیتی وانتظامی از این رهگذر قادر به صدور فرمان سکوت هستند.
ساختمان سنگی وزارت اطلاعات، در دوسال پس از ظهور جنبش سبز، میزبان تعدادی از هنرمندان و نویسندگان و شخصیتهای اجتماعی و مطبوعاتی کشور بوده است که مشارکتشان در جنبش، آشکار و از اهمیت ویژهای برخوردار بوده است. در این مکان برخلاف واحدهای دیگر این نهاد امنیتی، نه کسی شکنجه میشود، نه کسی موردتوهین قرار می گیرد. دراینجا فقط کارنامهی زندگی خصوصی، پنهان و نیمهپنهان هر یک از دعوتشدگان، در متن یک گفتار پر از کنایههای ملامتآمیز و با اندکی چاشنی تهدید، در برابر دیدگانشان قرار میگیرد و آه از نهادشان برمیآورد. بسیاری از همراهان نامدار جنبش، همینکه پایشان به این مرکز رسید، ناگزیر خود را از جریان عمومی اعتراض کنار کشیدند.
ادامه دارد…
یادآوری: هرگونه تشابه نام اشخاص و رویدادها در این نوشته تصادفی است
شیعیان که به گمانم متعصبترین باشند بر اینکه حق مطلق نزد ماست ولاغیر را، عقیده براین است که همه آدمها و نفوس از جن و انس همگی، هم در آستانه لغزش همیشگی قرار دارند، و هم هر کدام به نسبتی به این لغزشگاه درافتادهاند.
این عبارت معروف «انسان جایزالخطاست» قبل از آنکه در فلسفه ارسطو و افلاطون دنبال معنا و مصداق باشد، ترجمان این رفتار شیعیان است.
روحانیون شیعی خیلی علاقه دارند از بالای منابر هنگام روضه خوانی خصوصا در مجلس سوگواری مرده، خود را روسیاه و گناهکار معرفی نمایند و حتی گریههم میکنند و البته و صد البته که ادای فروتنی درمیآورند که یعنی ما اینها را برای مردمی میگویم که بار گناهشان سنگین است که بدانند درگاه آمرزش خداوندی همیشه مشتاق حضور توابین است. اما چه کسی است که نداند و خبر نداشته باشد که آنکه بیش از همه مردم به توبه و بازگشت نیازمند است نه الوات دوره خیابان و زنان هرزه، که آنهایی هستند که «این جلوه در محراب و منبر میکنند» و البته که آن گریه و روسیاه معرفی کردنها هم فروتنی نیست و اصل حقیقت است ولی چه فایده که پایشان که از منبر بر زمین رسید همه چیز به حالت «چون به خلوت میروند» بر میگردد.
سعدی علیهالرحمه هفتصد سال پیش زیبا سروده است که:
هیچکس بی دامن تر نیست در عالم، ولی
خلق میپوشند و ما بر آفتاب انداخیتیم.
جماعت وزارت اطلاعات و اعوان و انصار آنها اغلب از همین جماعت شیعه هستند که مدعیاند کسی در عالم غیر از 14 نفر پاک یافت نمیشود. اما شوربختانه از همه جماعت اهل هنر و تفکر و قلم و …توقع دارند که پاک باشند و اگر نباشند حسابشان نه با کرامالکاتبنین که با «سعید امامی» است و همین میشود که وقتی من را به سالن محفلی «سعید امامی» دعوت میکنند و نوار گفتگوی اروتیک من و دوست دخترم را میگذارند تصور میکنم اینها با آسمانها در ارتباط بودهاند که به این مکالمه خصوصی دست یافتهاند، اصلا هم نمیدانم و شوربختانه نمیخواهم بدانم که نه خیر! آنها با آسمانها در ارتباط نیستند، با مخابرات در تماس هستند و با اخلاق بیگانه والا اگر من هم به همان ابزار دسترسی داشتم و البته به اخلاق دسترسی نداشتم ، پرونده شخص مقابل من بسیار سنگینتر است با این تفاوت که مال من سفید اخلاقی است و مال او سیاه و کثیف.
حالا مقایسه کنید من و امثال منی که اگرچه شیعه هستیم اما معتقد نیستیم که همه خیر نزد ماست و ما خیر مطلقیم و هر که با ما نیست لاجرم برماست.
امروز گرسنگی فکر از گرسنگی نان فاجعه انگیز تر است… شهیدانقلاب دکتر علی شریعتی…. توایران یک دکتر داشتیم اون هم دکتر علی شریعتی … عشق است عشق به دکتر علی شریعتی …انقلاب را فرزانگان به وجود می آورند دیوانگان به پیش می برند و فرصت طلبان سوار می شوند…معلم شهید دکتر علی شریعتی
فوق العاده بود.سپاس