رضاشاه کبیر و آیتاللهالعظما خمینی در ذهن و زبان سردار جعفری!
اگرچه سردار عزیزاللهخان جعفری به نام رکن سوم از منابع سهگانهی قدرت در تاریخ ایران، بهتازگی «نیمرخی» از خود نشان داد و عرض وجودی کرد، اما پیدا نیست که این امریه مقدمهی ظهور «تمامرخ» نظامیهاست، یا نمایش یکی از صورتکهای مسند ولایت است، به مانند هشداری برای چگونگی عبور از مرزهای جدید آستان ولایت. هرچه هست غافل نباید بود که در تاریخ ایران، «نظامیان» نیز همچون «روحانیان»، همواره در کمین بودهاند تا قدرتی را که به دستیاری آنها در کف پادشاهان قرارمیگرفته است، ولو سهمی از آنرا، نصیب خود کنند. واکنون نیز که روحانیان پس از برباد دادن مشروعیت ومقبولیت خود، با اتکا به سرنیزهی ایشان است که برپای خود ایستادهاند، این تمایل انکار ناشدنی است.
بر زبان سردار عزیزاللهخان جعفری در سخنان اخیرش، دو چهرهی تاریخ معاصر ایران یکجا و همآهنگ به صدا آمدهاند، از زبان او هم «حکم میکنم» رضاخانی و هم «به آغوش اسلام بازگردید» روحالهی جاری میشود. او حکم به گردش در جهت آغوش نظام داده است. اما چرا؟ چرا یکباره «حکم»رانی بی وصلهی خود را آغاز نمیکنند!
در درازای تاریخ جدید ایران و در سنجش با کشورهای منطقه، نظامیان ایران هرگز نتوانستهاند حاکمیت تام و تمامی به نام خود و بدون واسطهی منصبی دیگر برپا دارند. در همسایگی ایران فهرست بلندبالایی از اسامی صاحبمنصبان نظامی میتوان به صف کرد که با قیام بر ضد یک نظام پادشاهی به قدرت رسیدند و برخیشان هنوز برتخت قدرت لم دادهاند: سرهنگ جمال عبدالناصر، سرهنگ حافظ اسد، سرتیپ عبدالکریمقاسم، ژنرال عارف، سرهنگ قذافی، سرهنگ حواری بومدین مشتی است نمونهی خروار.
سردار عزیزاللهخان جعفری اولین نظامی در ایران نیست که لشگرش را پشت دروازه آرایش داده باشد و با اختفای خود در قفای یک سیاستمدار جاهطلب وتازه بهدوران رسیده آهستهآهسته خود را به مرکز میدان برساند وناگاه از خود پرده بردارد. رضاخان میرپنج نیز به همین صورت به میدان آمد. «جلودار» او سیدضیا بود و جلودار سردارعزیزالله، محمود احمدینژاد. رضاخان میرپنج با آنکه به لقب «سردارسپه» مفتخر شد و فتحالفتوحات «متمردین» داخلی هم به ناماش زده شد و مقام صدارت عظمایی هم نصیب برد و احمدشاه تنهامانده را هم منزوی کرد، نه خودش ونه آنها که پروبالاش داده بودند نتوانستند به نام منصب نظامیاش ادامهی حکومت خودکامه را برای او میسر کنند. به ناچار و با زحمتی مضاعف، جلد «پادشاهی» برایش فراهم کردند و او اگرچه تا پایان جز در مواردی اندک لباس نظام از تن بیرون نکرد و به رفتار و کردار نیز نظامی ماند، اما دوام حکومتاش به پادشاهی صورت گرفت. تعطیل مشروطیت که در زمان او آخرین پردهاش به اجرا درآمد، کار هر شعبدهباز نظامدیده نبود که بتواند آنرا در کسوت سرداری سپه و یا صدارت عظما به انجام رساند. چه، در آنصورت از هرگوشهی ایران «کلنلی» سر بلند میکرد به نام «محمدتقی پسیان»!
اکنون سردار عزیزاللهخان جعفری در حالی به نمایندگی از طبقهی نظامیان ایران به میدان آمده است که همهی عناصر مادی استقرار و تداوم یک حکومت خودکامه را در اختیار دارد. نیروی زیر فرمان او اژدهای هفتسر غولآسایی است که در همهی عرصههای اقتصادی، نظامی و امنیتی، چه قانونی یا غیر قانونی در سطح کشورهای منطقه و برخی کشورهای پراکنده در سطح جهان به اشکال گوناگون و در پوستههای متفاوت حضور دارد. منابع زیرزمینی کشور را مستقیم و غیرمستقیم در تصرف خود داشته و گردنکشانه پاسخگوی هیچ نهاد قانونی نیست. اما به نظر میرسد خود ودستگاه عریض و طویلاش فاقد ظرفیت معنوی برای حکومتگری مستقیم باشد. قدرت عریان به آفتاب نشستهی نظامی، ضد خود را به سرعت، اگر نه در میان نیروهای معارض، بلکه از ائتلاف نیروهای درونی خود با ایشان ایجاد میکند. پاسداری از چنین منابع عظیمی از ثروت وقدرت نظامیامنیتی جایی برای مماشات باقی نمیگذارد. این نیرو پای میز هیچ مذاکرهای نخواهد نشست، مگر برای گسترش و تقویت پایههای خود. و نیروهای موجود در صحنهی داخلی از چنین وزنی برخوردار نیستند. نیروی مضمحل روحانیت نیز وبال گردن است و عقلانی نیست تا سرنوشت منابع عظیم به دست آمده به سرنوشت گروهی گره بخورد که روز وداعشان چندان دور نیست.
سردار عزیزالله نه میتواند شاه شود، نه ولی فقیه. اما میتواند در سایه بنشیند و شرایط بازی را تعیین کند. تعیین مصادیق کند و تفسیر مفاهیم. و این هر دو را حق انحصاری و همیشگی ناظم جدید صحنه بداند! او به خواهش و تمنا راه بر کسی باز نمیکند. او با مهرهگزینی و مهرهچینی تمام ارکان کشور را به خلوتگاه دولت در سایهاش وصل میکند. در نظم و نظام موجود میدان دیگری وجود ندارد. حضور در این میدان به معنای پذیرفتن نظم جدید و بازی به قواعدی است که فرمانده تعیین میکند.
سردار، اولین صاحبمنصبی نظامدیدهای نیست که پا به میدان قدرت در سپهر سیاسی ایران میگذارد، اما میتواند آخرین آنها باشد. در هیچ دورهای از تاریخ دویستسالهی اخیر منابع ثروت و قدرت چنین یکجا جمع نبوده است. این می تواند مقدمهی دورانی باشد بسا طولانی، که نظامیان متناسب با مقتضیات امور، به ایفای نفشهای گوناگون خواهند پرداخت. همچنان که در طول ۶۰ سال در ترکیه اتفاق افتاد.