ذوالفقارت را فرود آر و دانشگاه را دو نيم كن سيد علی
نگاه كن! زنی آن سوی خيابان است، گرازانگرازان میخرامد و بوی خوشش را همه جا میپراكند. نه، نه، نگاه نكن؛ نگاه به نامحرم تيری است از تيرهای شيطان. خجالت بكش، استغفار كن، تقوا به خرج بده، در آن جهان پاداش خواهی گرفت، حوریهای چشمدرشت و سپيد اندام بهشتی به هر شمار و هرگاه كه بخواهی. میدانم كه خرامان و خوشبو و خوشادا است، اما تو نگاه نكن. «زن بدحجاب برای مومن از هر درنده و گزندهای خطرناكتر است». ايمانت را بر باد مده. دنيا سرای گذر است، سرت را بدزد و بگذر. لعنت بر شيطان! يكی ديگر از تيرهای شيطان، يكی از آن درندهترينها و گزندهترينها، دارد از همين سوی خيابان به سويت میآيد. بوی خوش زن نزديك و نزديكتر میشود. نمیتوانی چشمانت را درويش كنی؟ طاقتت طاق شده؟ تقوايت ته كشيده؟ ذوالفقارت را فرود آر و خيابان را دو نيم كن: زنانه و مردانه!
هوا گرم است، اتوبوس گرم است. كنار زنی نشستهای. چهرهاش را نمیبينی اما وجودش، بویاش دلمشغولت كرده. با شهوتت حرف میزنی و از آتش دوزخ میترسانیاش. با تكان اتوبوس تن زن به تنت میخورد، وحشت میكنی و از ترس گناه میپيچی به خودت. زن عين خيالش نيست. همهی خيال تو اما به زن است. خيال میبافی و حظ میبری و… ناگهان به خودت میآيی و خط میزنی، پاره میكنی، بافتههای خيالت را از هم میدری. زنی كه كنارت نشسته كلافهات كرده؟ ذوالفقارت را فرود آر و اتوبوس را دو نيم كن: زنانه و مردانه!
در خانه را پشت سرت قفل كن. چند بار بچرخان. دوباره چك كن كه قفل شده باشد. كار از محكمكاری عيب نمیكند. آخر شب يكبار ديگر چك كن. ديوارها را كه خوب بالا آوردهای، پردههای ضخيم هم كه همهی پنجرهها را كور كردهاند. از بيرونی پا به اندرونی بگذار. مرغها جدا، خروسها جدا. عقدیها و صيغهها همه در اندرونی. همه پوشيده، همه مستوره. هيچ نامحرمی نمیبيندشان، چه برسد به نگاه چپ. چند نخود ترياك بكش تا كمرت را سفت كند. اين اسپریها هم خوب است. اما زندهباد آن بستهقرصهای چارتايی كه بلند نگاه میداردش. برو. بكن. لذت ببر. نمیشود؟ چيزی از درون كلافه میكندت؟ هر چه میكنی سير نمیشوی؟ غسل كن. نيمهچپ. نيمهی راست. تنت را طاهر كن. دوباره آب بكش. سه باره. نماز بخوان. ركعت چندم بودی؟ شك نكن. چند ركوع گذاشتی؟ چند سجده؟ فكر يك زن بیچهره كه هم شيرين است و هم گناهآلود رهايت نمیكند؟ دل به نماز بده. سجدهی سهو به جا بيار. دوباره نماز بخوان.
باز هم فكر يك زن بیچهره كه هم شيرين است و هم گناهآلود رهايت نمیكند؟ ذوالفقارت را بردار و فرود آر. دبستان را دو نيم كن: دخترانه و پسرانه. دبيرستان را دو نيم كن: دخترانه و پسرانه. دانشگاه؟ چه معنی دارد اختلاط پسر و دختر كه همچون آتش و پنبهاند؟ چه معنی دارد نگاه به قصد لذت به استاد زن؟ ذوالفقارت را فرود آر و دانشگاه را دونيم كن. دانش از هم میدرد؟ «انسان» دونيم میشود؟ چه باك، ايمانت كه سر جايش است.
ذوالفقارت را فرود آر و خيابانها را دو نيم كن، اتوبوسها را دونيم كن، تاكسیها را دو نيم كن. خيابانها را دو نيم كن. مغازهها و بازارها را دونيم كن. سينماها و كتابخانهها را دونيم كن. مدرسهها و دانشگاهها را دونيم كن. ورزشگاهها و غذاخوریها را دونيم كن. اصلن بيا و شهرها را دونيم كن. نمیشود؟ آرام نمیگيری؟ بيا و ذوالفقارت را بردار و كشور را دو نيم كن: زنانه و مردانه. خدا قوت! نه؟ باز هم نمیشود؟ اصلن بيا و كرهی زمين را چونان سيبی از ميان به دو نيم كن: زنانه – مردانه!
آرام گرفتی؟ نگرفتی؟ ای بابا! ذوالفقارت را فرود آر و از بيخ ببرش. درد دارد؟ خون میآيد؟ آرام گرفتی حالا؟ نه؟ آرام نگرفتی؟ باز هم نه؟ ذوالفقارت را بردار و بُرّاتر از هميشه فرود آر و خودت را دو نيم كن و خلاص سيدعلی!
بازم بنویس ادامه بده نوشتنتو که با هر کلمه ای که به تحریر می نشانی احمقی بیدار می شود
چشم!
خیلی قشنگ بود کاش روی آخرش یه کم بیشتر وقت می ذاشتی یهو مطلب عصبانی شد البته من خودمم همین مشکل رو دارم
تقصير من نبود؟ كاراكترم كمحوصله و كلافه شده بود!