فتح قلعهی اوين
سرانجام، مبارزات دوسالهی مردم ایران از «قلعهی تاریخی اوین» سر برکشید. نبردی تن به تن پشت دیوارهای بلند اوین، در دامنههای سرسبز و دلانگیز همجوار با درهی درکه و شبهای خردادیاش. «اوین»، این خاک نفرینشدهی خونآلود، که روزگاری ملک ییلاقی سیدضیاء طباطبایی، کودتاچی نامدار تاریخ معاصر ایران بود، بعداز چهل سال که از برپاییاش میگذرد روزهایی را تجربه می کند که پیش از این، جز در چند مورد، هرگز به خود ندیده بود. در زندان اوین، کانونی از ایستادگی و نافرمانی مدنی شکل گرفته است که نمونهاش را تا کنون در عرصهی عمومی نیز نمیتوان سراغ گرفت. جالبتر این است که این کانون پایداری، بی کم و کاست در جهت خلاف جریان رشد و گسترش و تعمیق اِعمال خشونت و شکنجه در «اوین» شکل گرفته است. به عبارت دیگر، در کنار خشونت روزافزون حکومت، مخالفان آن به کنشهای مسالمتآمیزتر رو کردهاند.
درست است که افتخار بنیادگذاری زندان اوین در کارنامهی محمدرضاشاه پهلوی ثبت شده است و هم در نخستین ماههای تاسیس آن، یکی از فجیعترین کشتارهای زندانیان محکوم به حبس را (بیژن چزنی و ۸ نفر دیگر) در آن رقم زدند، اما «اوین» شهرتاش را مدیون حاکمیت روحانیان است و ابعادی از شکنجه و خشونت بیرحمانه که در زمان ایشان روز به روز دامنهاش گستردهتر شد. ارعاب، تهدید، تحقیر، تحمیق، ترس دایم، فقدان امنیت جانی و قضایی و شکنجههای بیرون از طاقت آدمی، در کنار سکوت سنگستانی فضای عمومی کشور و اعدامهای گروهی مداوم، زندان اوین را به قلعهای بدل کرد که نجاتیافتگان از مرگاش نیز دو راه بیشتر نداشتند: یا سکوت، یا توبه و تسلیم!
امروز و در سالگشت مناسبتهای جنبش، زندانیان مسالمتجوی جنبش مردم ایران با درک شرایط دشواری که بعد از دوسال مبارزهی مسالمتآمیز ِ خونبار به جامعه تحمیل شده و نگران از برباد رفتن چندبارهی تلاش تاریخی مردم ایران، با نافرمانی مخاطرهآمیز خود چراغ مبارزات مدنی را روشن کردهاند. چنین کاری در دورههای گذشتهی تاریخ اوین، نه اتفاق افتاده و نه امکان وقوع داشته است. اکثر زندانیان دورههای پیش از این، دوران زندان خود را (اگر سر به سلامت برده باشند) بهناچار در قالب شخصیتی مطیع، قانع، نادم و سپاسگزار و شرمنده سپری کردهاند. چهگونه است که بهرغم افزایش خشونت و سبعیت و آزادی عمل شکنجهگران در دوسال اخیر، که از سالهای گذشته به مراتب گسترش بیشتری یافته است، چند زندانی سرشناس معتقد به مبارزات مسالمتآمیز (که در ارتباط با میزان هزینهی پرداختی برای هر عمل، قواعد خود را دارد)، قادر میشوند تا چشم در چشم شکنجهگران بیپروای خود، با طرح اتهام قتل و در اعتراض به آن دست به اقدامی بزنند که اگر تداوم یابد، به یکی از رخدادهای سرنوشت ساز این روزهای انتظار بدل خواهد شد. چرا مخالفان«از جان گذشته»ی سال های دور نتوانستند چنین اقدامی را در تاریخ اوین به ثبت برسانند؟
تردید نباید کرد که نیروی محرک این اقدام سترگ (که تا شبی را در سردابههای اوین و زیر دست وپای شکنجهگران فرومایهاش نگذرانده باشی، نخواهی دانست)، چیزی نیست مگر پشتگرمی به پشتیبانی عمومی. و اگر در فهم این کوشش مثالزدنی درمانده شویم و همپا و همکلام با مسوولان و بازجویان و شکنجهگران اوین، به جای حمایت و همراهی، نغمهی ناجور ساز کنیم و به جای هر اقدام عملی در بازتاب و گسترش این اعتراض، به صدور پیامهای اخلاقی مبادرت کنیم، و از هر کنش نامتعارف هراسناک شویم، نه تنها سرنوشت آنان، که سرنوشت خود را نیز به دست دونپایههای بی مقداری خواهیم سپرد که از هر شکست ما نیرویی تازه میگیرند.
به نظر میرسد که برخورد کنشگران سیاسی و اجتماعی با اعتصاب اخیر، شکلی متفاوت از گذشته پیدا کرده است. این نکته را میتوان در متن پیامهای دعوتکنندگان به ختم اعتصاب هم احساس کرد. آیا این به آن معنی است که پیام هدا صابر از لایهی سخت و غیرقابل انعطاف روشی که مسالمتآمیزش می خواندیم، عبور کرده است؟ آیا مانند گاندی که سرانجام در برخورد با خشونت عریان انگلیسها، دستور مقابله برای دفاع داده بود، جنبش مردم ایران نيز وارد مرحلهی جدیدی شده است؟
دوستان،برادران،رفقا،به اعتقاد بنده،هیچ عقل سلیمی مبلغ خشونت وخشونت طلبی نیست.ولی براستی شیوه هایی که جنبش تاکنون در مقابله با این نظام فاشیستی استبدادی دینی بکار برده،آیا ثمرای داشته است؟ آیا براستی دقایقی به این مسئله فکر کرده اید که اگر حماسه ۲۵ خرداد تنها یک هفته با آن ابهت ادامه پیدا می کرد،آیا تک تک اعضای سرکوب نظام ،از پاسدار وبسیجی گرفته تا وحشی ترین ماموران وزارت اطلاعات و امنییت بدنبال سوراخ موش نمی گشتند و براستی که ریزش واقعی در نظام و طرفداران این نظام آن زمان اتفاق نمی افتاد؟ آیا این نگرش بنده خشونت و خشونت طللبی است؟در مقابل تمام فرزانگانی که با اهدای خون خویش این جنبش را آبیاری کردند،سر تعظیم فرو می آورم.ر.تبریزی
دوستی که کامنت قبلی را گذاشته به ما بگویید چطور می توانید یک باره ۳ میلیون آدمی را که این روزها خیلی بیشتر از جانشان می ترسند را به خیابان بیاورید. بدانید که این تنها راه زندانیان در بند ماست. و ببینید که در همین چند روز چطور با اقدام خود توجه دوباره مردم را به خود جلب کرده اند.
حرف ها و پیشنهادهای شما هم شنیدنی و قابل اجرا. اما الان به جای این حرف ها از کسانی که دم دستتان هستند بخواهید که امشب ساعت ۱۰ برای همبستگی با این زندانیان فریاد الله اکبر و مرگ بر دیکتاتور (و هر شعار دیگری که دوست دارند و جراتش را دارند) سر دهند. شاید شوری که این فریاد ها امشب به پا کند مقدمه حضور خودجوش خیابانی مردم را فراهم کند.
متحد باشیم و حرکت های بی هزینه ای مثل شعار دادن روی پشت بام را دست کم نگیریم.
آن هم در شرایطی که خیلی ها متاسفانه حاضر نیستند هیچ هزینه ای بپردازند اما برای کار بی هزینه دیگر بهانه ای نیست.
با احترام
حمایت از این اقدام «راهگشا»، با گسترش اخبار آن ممکن میشود. باید در این راه کوشید.