کعبه باید بسوزد تا همه بدانند یزید کفر مطلق است!
طرح یک سوال از امیدوارانِ به اصلاحِ نظام ضروری است كه خامنهای و دارودستهی ظالمش (كه خود را سرباز و گوش به فرمانش میخوانند) چه مجرای قانونی و یا چه راهی را برای اصلاح این همه زشتی دهشتناك باقی گذاشتهاند تا معترضان كورسویی به اصلاح نظام داشته باشند؟ با توجه به رخدادهای دوساله اخیر كشور، حذف جناح اصلاحطلب در پی كودتای انتخاباتی در حال انجام است و نظام، دیگر نیازی به این قشر ندارد. اصلاحطلبان در مقطع فعلی، نقش دایهی مهربانتر از مادر را ایفا میكنند. وقتی رهبر انقلاب، دلسوزان انقلاب (اصلاحطلبان) را از از صفحه سیاسی حذف میكند و نظام را به سقوط نزدیك میكند،تقلا برای حفظ نظام بیفایده است. رهبری جمهوری اسلامی با خشونت عریان (كشتن در تشییع جنازه، كشتن در زندان) دیگ نظام را در حال انفجار قرار میدهد و در اقدامی دیگر سوپاپهای اطمینان را از كار میاندازد. حال باید نظاره كنیم كه جریان انحرافی خودساختهی نظام خواهد توانست نقش اپوزوسیون یا سوپاپهای اطمینان را بازی كند یا نه!
سپاهیان «یزید» از شام به راه افتادهاند و خود را به پشت دروازههای مكه رساندهاند و مردمان مكه از بلای «یزید شاه» به خانه خدا (كعبه) پناه بردهاند. هیچكس خیال نمیكند «یزید»، آنكه هر صبح و شام به امامت جماعت تسبیحگوی خدا میایستد دستور به فتح و آتش كشیدن كعبه دهد. هر چه نباشد نام امیرالمومنین را به حمایت عدهای از مسلمانان یدك میكشد. به خاطر بار سنگینِ حملِ نام امیرالمومنین هم كه باشد، حرمت كعبه را نگاه خواهد داشت و به كعبه حملهور نخواهد شد اما تمامِ اینها نشد و لشگریان «یزید شاه» به دستور وی، بر كعبه حمله بردند. كعبه را با گلولههای آتشین به آتش كشیدند. آتش بر پردههای كعبه افتاد و كعبه در آتش میسوخت.مختار و یارانش از یك سو در فكر حفظ جان بودند و از سویی در فكر خاموش كردن كعبه، كه ناگاه عبدالله ابن زبیر فریاد زد: کعبه باید بسوزد تا همه بدانند یزید کفر مطلق است و مثقالی به خداوند و خانه اش ایمان ندارد.
اكنون، حالِ ما نیز از ناظران مستقیم سوختن كعبه بهتر نیست. این روزها، ما ناظران مستقیم سریال كشتن و شكنجه عزیزانمان هستیم. هاله را در تشییع جنازه پدرش میكشند و رضا هدیصابر را در سوگ فراغِ پدر و دختر رنجكشیده. انگار هاله و رضا هم باید بمیرند تا همه بدانند «سلطان علی خامنهای» كفر مطلق است. حال اگر یزید، خامنهای نبود و خامنهای، یزید نبود، من نیز مجبور نبودم با بغضِ گلوگیر و باتاخیر این مقدمهی عریض و طویل را بنویسم تا مصور شوم كه «سلطان»، «شاه» و یا «ولی فقیه»ی كه به هیچ ارزش اخلاقی پایبند نیست اصلاحش كار حضرت فیل هم نیست چه رسد به سید اردكانی!
اتلاف وقت برای چانهزنی در رابطه با اصلاح یا انقراض قدرت مطلقه، امر بیهودهای است، بیهودهتر از آب در هاون کوفتن. «شاه»ی که طعم قدرت مطلقه را چشیده باشد خطرناک است حال اگر «شیخ» باشد خطرناکتر است چرا که ابزاری در دست دارد به شدت فریباتر از شاه. استفاده از ابزار دین، نه تنها درندهتر، بلکه کار را از استعمار گذرانده و به استحمار میرساند و استحمار، چشم بستن و توحش به همراه میآورد. رسمیت و مقبولیت بخشیدن به تعرضِ حریم انسانی، وضعیت را به نقطهای میرساند که کهریزک در تاریخ ثبت شود. کهریزک یک رخداد نیست بلکه یک فاجعهی سریالی است که فاش شده و نه تنها بزرگترین ضربه به نظام جمهوریِ اسلامی بوده بلکه موجب شده، بیضه اسلام در خطر اوفتد و چون حفظ بیضه اسلام همانند نظام از اوجب واجبات است، راویان کهریزک نیز بایستی قربانی شوند. اکنون که راویان این فاجعه شوم (کهریزک) بیشمارند پس تا بقای نظام، قربانیانِ روایتِ کهریزک نیز ادامه خواهند داشت.